تاریخچه اپوزیسیون ایرانی در خارج را اگر در صد سال گذشته و زمان رضاشاه بزرگ به اینور مورد بررسی قرار دهیم، متوجه میشویم که اپوزیسیون ایرانی بصورت دائم بدون وقفه همیشه فعال بوده است، و مدام در حال مبارزه با دولت وقت. این چیزی نیست که ابرقدرتها به آن واقف نباشند. اصولا وقتی در انجمنی یا نشستی معمولا نشستهای مخفی طرحی برای کشوری ریخته میشود، یکی از بزرگترین ارکان آن طرح روانشناسی اجتماعی و زیر ذره بین گرفتن رفتارها و هنجارهای آن جامعه اعم از موافق و مخالف است، و تنها با واقف بودن به روحیات یک جامعه میشود حرکتی را نامحسوس و کم هزینه برای طولانی مدت به آن قالب کرد.
ما در این صدسال دو بار شاهد آن بوده ایم، یکبار تبعید رضاشاه بزرگ و دیگربار خروج محمدرضاشاه فقید از ایران که منجر به شکستن و خدشه دار شدن تمدن و فرهنگ چندهزارساله پادشاهی ایران شد، به عبارتی تمدن و نظام ملی ایران را تا به الان مختومه، نابود و از صحنه خارج کرد. حرکتی که گسل سیاسی اجتماعی فرهنگی آن به قدری بزرگ و گسترده است که میتواند در صورت ادامه رشد به تجزیه، نابودی ایران و استعمار کامل تک تک کشورک های حاصل شده از ایران بینجامد.
هر چند این تصمیم توافقی بین غرب و شرق بر روی ایران بود، ولی با مرگ خمینی و به روی کار آمدن خامنه ای این توافق شکسته شد و ایران در کنترل روسیه افتاد، چیزی که برای غرب خوشایند نبود و اهدافش را به خطر مینداخت، چرا که دو هدف نجات ایران از چنگال کمونیسم و بردن بهره اقتصادی بیشتر از ایران در اوج مشکلات بزرگ اقتصادی غرب به خطر انداخت. از طرفی اپوزیسیون ایرانی که در زمان رضاشاه بزرگ و محمدرضاشاه فقید در خارج تشکیل شده بود، این اطمینان را به غرب و شرق میداد که در صورت سقوط محمدرضا شاه یک اپوزیسیون جدید ملیگرا و حامی پادشاهی در غرب تشکیل خواهد شد که رشد آن به اهداف انقلاب پنجاه و هفت صدمه خواهد زد. در پی حل این مشکل غرب با بهره گرفتن از اختلافات بین خمینی با مجاهدین و کمونیستها، این دو اپوزیسیون را بصورت هاله ای دور اپوزیسیون پادشاهیخواه و برای مهار آن در غرب مستقر کرد. اپوزیسیونی که افکار مارکسیستی و لنینیسم داشته طبعا هزینه کمتری بر میداشت چرا که ریشه آن به زمان رضاشاه بزرگ برمیگشت، و اپوزیسیون دوم یعنی مجاهدین باید برایش هزینه میشد تا رشد کند و بزرگ شود، که با بودجه های خود جمهوری اسلامی و در حین جنگ با حمایت صدام حسین به این هدف نیز رسیدند.
هوشیاری زودهنگام مردم ایران در پی عمل نکردن خمینی به وعده هایش و فقر و کوپراسیون سیاسی اقتصادی در ایران به پشیمانی و مردم و گستردگی اپوزیسیون پادشاهیخواه در غرب انجامید. همینطور که اپوزیسیون پادشاهیخواه در غرب بزرگتر میشد به همان نسبت غرب در مجاهدین و مارکسیستها نیز هزینه میکرد که آنها را پا به پای اپوزیسیون پادشاهیخواه نگه دارد. این یک واقعیت است چه بپذیریم و چه در پی تعصبات سیاسی احساسی نپذیریم.
رشد پی در پی اپوزیسیون ملیگرا از یک طرف و اختلافات بزرگ در بین اپوزیسیون مارکسیست و مجاهدین از طرف دیگر که به تفکیک گروهی آنها به کمونیست مطلق، مارکسیست و چپ میانه رو تا چپ مدرن یا سوسیال دموکرات ختم شده بود، غرب را برآن داشت که تنها را متوقف کردن اپوزیسیون ملیگرا تفکیک و ایجاد شکاف در آنهاست، زیرا که با کمک مجاهدین، کمونیستها و سایر جمهوریخواهان نمیشود ملیگرائی را در ایرانیان مهار کرد و باید آن را از درون منهدم کرد. در پی آن تلاشهای غرب و شرق در شکستن اپوزیسیون ملیگرا و بهره گرفتن از کم سوادی سیاسی ایرانیان به تفکیک ملیگرایان به سلطنت طلب، پادشاهیخواه، مشروطه خواه، مشروطه مشروعه خواه، پادشاهیخواهان حامی پرچم تاجدار، پادشاهیخواهان حامی پرچم بدون تاج و دهها تفکر افسانه ای و پوچ کوچکتر منجر شد، این کم سوادی تا حدی است که این گروههای نو تاسیس در حین اینکه با هم به شدت میجنگند ولی همه خواستار یک نظام و سیستم مشابه هستند، نظام ملی و چندهزاساله ایرانی که پایه تمدن و فرهنگ این کشور است. . تشکیل گروههای متعدد از اپوزیسیون ملیگرا و تقسیم شدن اپوزیسیونها چپ و مجاهد که امروز کلا به تضعیف کامل اپوزیسیون رسیده و دیازپورای ایرانی را تکه تکه و در قالب گروهکهای چند نفری کرده برگ برنده ای در دستان دشمنان و دولت خامنه ای برای جارو کردن تهمانده ریشه فرهنگی و منابع ملی ایرانی استخراج شده، است.
ادامه این وضع یعنی نابودی کامل ایران و هر سه اپوزیسیون که دو تای آنها قربانی و بازیچه سیاست غرب شدند و علیه فرهنگ و تمدن و ریشه ملی خود با اراده خود بکار گرفته شدند، یعنی کمونیسم (افراطی، میانه رو، مدرن) و مجاهدین (حامیان سیستم نظامی اسلامی، حامیان صلح و تا حدی ملیگرا).
تلاشهای زیادی برای تیمار اپوزیسیون و ترمیم زخمهای آن صورت گرفت که متاسفانه ناکام ماند.
شاهزاده رضا پهلوی که تنها راه را تکثرگرائی و همکاری و اتحاد قشر سالم اپوزیسیون که عرق ملی و تعهد به خاک ایران دارند، میدید، برآن شد که دست یاری به سمت همه کسانی که متعهد به تمامیت ارضی ایران، نظام سکولار و تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان هستند، دراز کند که منجر به راه افتادن یک حرکت بزرگ در راه ملیگرایی شد.
اما این تنها کافی نبود، اپوزیسیون هم باید همکاری کند، باید بخواهد، باید اولویت را به ایران و حفظ هویت و تمدن ایرانی بدهد، اما بستر این کار را ندارد، یعنی بستری که بماند بوجود نیامد، همه در همان نطفه توسط دشمنان خفه شدند.
شهرام همایون و تیم همراه او برنامه ای گسترده با در نظر گرفتن روحیات و اخلاقیات و گرایشهای سیاسی اپوزیسیون طراحی کردند که منجر به بوجود آمدن بستری بزرگ و صخره ای محکم برای بنای حرکتی بزرگ و ملی شد، بستری که شالوده آن عشق به ایران و حفظ هویت ایرانی و متعهد بودن آن است که بالاترین اولویت ایران باشد و نه هیج ایدئولوژی سیاسی دیگر.
از دل این برنامه کادیز متولد شد، و به ظلمت و تاریکی اپوزیسیون نوری تازه و به وجود آن جانی تازه بخشید. مثل صاعقه ای که در تاریکی و ظلمت شب دشت وسیعی را نورانی کند و همه درختان و گلها و رودهای خروشان و زیبای آن نمایان شوند. بله، کادیز جرقه زد و آسمان تاریک اپوزیسیون را شکافت و افرادی واقعی و ملیگرا که تمام دغدغه شان ایران و نه تعصبات سیاسیشان است را رونمایی و نمایان کرد. افرادی که در یک چیز قرار است مشترک باشند، آن هم حفظ ایران و تمدن و هویت اوست.
یک چنین حرکتی طبیعی است که مورد حمله قرار میگیرد، اما از طرف چه کسانی؟!
دو گروه به کادیز حمله میکنند، یکی کسانی که در حین اینکه ملیگرا و عاشق ایران هستند ولی به علت کم سوادی سیاسی به ماهیت سالم کادیز پی نبرده اند، و دسته دوم کسانی که در رکاب دشمن هستند و از او تغذیه مالی میشوند و به هیچ عنوان بازگشت هویت ملی ایرانی و تمدن ایرانی را نمیخواهند، نه تنها برای ایران بلکه برای هیچ کشوری نمیخواهند، چرا که از دید آنها تمام جهان وطن آنهاست و هر چیزی که در آن وجود دارد متعلق به آنهاست.
کادیز چهره ها را نمایان کرد، کادیز ادامه خواهد داشت، رشد میکند، ریزش دارد ولی پابرجا خواهد ماند و قطعا بستری گسترده و صخره ای محکم زیر پای ملیگرایان و عاشقان ایران خواهد بود که روی آن به نجات ایران میپردازند و به یقین پیروز و سربلند بیرون میایند.
جا دارد به نوبه خورم به عنوان یکی از شرکت کنندگان در این کنفرانس از تمامی مسئولین تدارکات و کمیته برگزاری مخصوصا جناب شهرام همایون تشکر ویژه کنم.
کاوه سیبکی، مونیخ
دوبیتیهای زاهدانه، مهران رفیعی