برای بر طرف کردن نابسامانیها، محرومیتها و خرابیهای چند قرنه مردم ایران در آن واحد که باید به گذشتهها توجه بشود، ولی تجارب و شناختهای گذشتههای خیلی دور ما برای اصلاح چندان کارساز نیستند.
در قسمت اول تکثرگرایی گفته شد که در زمان قدیم ما علم درستی نداشته و این علم ناقص نتوانسته به ذهن، روح، عقل و احساس ما کمک بکند تا واقعیات اجتماعی و محیط زیست را در هر زمان درست تشخیص داده و برخورد درستی با آنها داشته باشیم. به همین خاطر در جاهایی که میبایستی عقلی عمل میکردیم اشتباها احساسی برخورد و در جاهایی که میبایستی احساسی عمل میکردیم بر عکس عقلی عمل کردهایم. در مواقعی هم که میبایستی هر دو را با هم استفاده میکردیم میزان و اندازه برخورد آنها را نمیدانستیم، در نتیجه برخورد ما با این محیطها نادرست و این محیطها را خراب و این محیطهای خراب ما را نیز از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی خراب کردهاند، چون ما با این محیطها در رابطه با هم رشد داریم و روی رشد هم تاثیرات متقابل میگذاریم. ما از روی نادانی، بی عقلی و بی علمی این خرابیها را به موقع و بجا اصلاح نکرده و به نسلهای بعدی خود انتقال دادهایم. امروزه با وجود پیشرفت علم و صنعت هنوز این خرابیها وجود دارند، چون این خرابیهای چند قرنه بیش از حد زیاد و پیچیدهاند و هم در ما درونی شده و هم در اجتماع و محیط زیست ویرانی به بار آوردهاند. اما ما امروزه به این مهم پی بردهایم که در قدیم علم نداشتهایم و نتوانستهایم از عقل و احساس خود درست استفاده کنیم. این به ما یاد میدهند که عزیز جون امروزه که علم داری از علم و عقل و احساس خودت در رابطه با هم و در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست بجا، به موقع و درست استفاده کن! این آن درسی بود از گذشتههای دور که امروز خیلی به کار ما میآیند.
اما تجارب و شناختهای تلخ گذشتههای نزدیک، مثلا تجارب و شناختهای گذشتههای زمان شاه و بخصوص گذشتههای تلخ این چهل و پنج سال جمهوری اسلامی بیشتر به درد ما میخورند، چون اولا با آنها درگیر هستیم. دوم با تمام تلخ بودنشان از جامعه فعلی ایران حکایت میکنند. سوم مجبوریم آنها را شناخته و با آنها برخورد داشته باشیم. چهارم آنها با ما رشد دارند و ما با هم خوب و بد همدیگر را میسازیم. پنجم این تجارب و شناختهای تلخ این چند دهه به خاطر متضاد بودن آنها با هم افراد جامعه را به این ور و آن ور، به این گرایش یا به آن گرایش میکشانند که همراه با جنگ و میتوانند مثبت و یا منفی و مخرب و همراه با تلفات جانی و مالی باشند. ششم تضاد و دشمنی و جنگ جمهوری اسلامی و مذهب افراطی عقب مانده با علم، عقل سلیم و احساس سالم و از همه بدتر تضاد آخوندیسم با نسلهای جدید در چگونگی رشد این تجارب و شناختها تاثیر دارند. هفتم فقر وعقب ماندگی افراد جامعه و خود فروشی بعضیها برای چندرغاز به جمهوری اسلامی و زیاد شدن فاصله طبقاتی، همه اینها در رشد این تجارب و شناختهای تلخ ما نقش داشته و دارند.
تجارب و شناختهای خراب و تلخ این چند دهه، بخصوص بعد از انقلاب تمام شرایط بالا را دارا میبودند. آنها خیلی مخرب، با رشد متناقض و متضاد و مثل خوره ذهن، روح و جسم افراد ایرانی را میخورند تا افراد ضعیف تر و بیشتر به اشتباه بیفتند و از یک سوراخ چندین بار گزیده شوند، چرا؟، چون همانطور که در بالا گفته شد مردم ایران از عقل و احساس خود در این چند سده و بخصوص در این چند دهه آخری درست و بجا استفاده نکرده بودند. این شناختها و تجارب تلخ به دست این افراد درست رشد داده نشده و سالم نبودند، از همه بدتر ما مردم فقیر ایران برای چندین قرن، بخصوص در زمان جمهوری اسلامی عقب مانده در مرکز جنگ این شناختها و تجارب تلخ قرار گرفتهایم، پس بنابراین میبایستی ذهنی و روحی با خودمان بجنگیم و از طرفی دیگر با ناملایمات اجتماعی و محیط زیست و سوما با این تجارب و شناختهای تلخ در جنگ باشیم و در رأس همه با جمهوری اسلامی میجنگیدیم. در نتیجه خیلیها در مبارزه با تجارب و شناختهای تلخ که ذهن و روح آنها را میخوردند و در مبارزه با ارتجاع مذهبی آخوندیسم دوام نیاوردند و تحت فشار این تجارب و شناختهای مخرب خود کشی و یا بیماری ذهنی و روحی و جسمی گرفتند. یا بعضیها به الکل، مواد مخدر و کارهای غیر اصولی و غیر منطقی، مثل بچه فروشی، دزدی، قاچاق انسان و مواد مخدر روی آوردهاند. بعضیها هم که به این وضعیت اعتراض داشتهاند توسط رژیم منفور آخوندی به زندان، شکنجه و به اعدام محکوم و یا سنگسار و قطع عضو شدهاند، سوای جنگ هشت ساله و کشتار دهه شصت و هفتاد.
اما بعضی از این افراد ایرانی تحت تاثیر شرایط مختلف روحی، ذهنی، عقلی، احساسی و جسمی خود و تحت تاثیر شرایط محیط اجتماعی و محیط زیستی و یا تحت تاثیر تربیت خانوادگی، یا تحت تاثیر شخصیت و انسانیت یک فرد، یا تحت تاثیر نوشته، یا گفتار خوب فردی قرار گرفتهاند و از نظر ذهنی و روحی تقویت شدهاند و توانستهاند که زیادی تسلیم فضای خفقان جامعه نشوند. به همین دلایل تواناییهای ذهنی و روحی این افراد بالا رفته بود. این افراد با سختیها و محرومیتهای جامعه و هزار و یک شناخت و تجارب تلخ زمان شاه و بخصوص زمان جمهوری اسلامی میجنگیدند. همه اینها ذهن و روح و جسمشان را میخوردهاند، ولی این افراد تسلیم نمیشدند. تمام این جنگها نهایتا به بانی اصلی این تضادها، یعنی جمهوری اسلامی ختم میشد. همین کمک میکرد که مردم دشمن اصلی خودشان را بهتر بشناسند و به نوعی با جمهوری اسلامی و مذهب افراطی مردم تصفیه و تسویه حساب کنند. این افراد در این جنگها شناخت و خودآگاهی آنها بالا میرفت و نه فقط در برابر جو خفقان و این شناختها و تجارب تلخ تسلیم نشده و خودکشی نکردهاند، بلکه با تجزیه و تحلیل بهتر و برخورد درست تر در کوره آهنگری روزگار جامعه ایران آبدیده و کاوههای آهنگر شدهاند.
اما اگر این هزاران علت و تجارب و شناختهای، شخصی این کاوه آهنگران را با تجارب تلخ و مخرب مردم ایران در زمان شاه و بخصوص در زمان آخوندیسم روی هم بریزیم با تمام تلخ بودنشان آنها یک دست آورد به حساب میآیند، چون مدام با آنها سر و کار داشته و مدام با آنها جنگیده و آنها در ما تاثیر و ما در آنها تاثیر میگذاریم. آنها برای ما مردم ملموس تر میشوند.
اما چگونه شناختها و تجارب تلخ با ما کنار میآیند:
امروزه پس از ۴۵ سال بعد از انقلاب ۵۷ این کاوه آهنگران آبدیده و مردم دلاور ایران با وجودی که تلفات جانی و مالی زیادی دادهاند نه فقط تسلیم قضا و قدر آخوندی و مذهبی افراطی نمیشوند. نه فقط تسلیم واقعیات خراب شده اجتماع و محیط زیست نمیشوند. نه فقط تسلیم بحرانهای ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی خود نمیشوند، بلکه تا سرنگونی ارتجاع آخوندی و مذهب افراطی ایستادهاند. از طرفی دیگر این تجارب و شناختهای تلخ و مخرب در ذهن و روح این کاوه آهنگران و مردم ایران از بین نمیروند و چه بسا تا آخر عمر با آنها باشند و این افراد را آزار بدهند، پس بنابراین جو اجتماع و محیط زیست مخرب و جنگی است و جمهوری اسلامی هم آتش بیار معرکه است، ولی نفسهای آخرش را میکشد. در این جنگها نه کاوه آهنگران و نه مردم کوتاه میآیند و نه این تجارب و شناختهای مخرب و تلخ که ذهن و روح این کاوه آهنگران و مردم را مثل خُوره خورده و میخورند. مرکز چنین جنگی در درجه اول در ذهنی، روحی و جسم این کاوه آهنگران و مردم ایران است.
اما پس از ۴۵ سال مبارزه شناختها و تجارب تلخ بالا رفته و عدهای توانستهاند در برابر ناملایمات دوام آورند. ورق برگشته و علم، عقل سلیم، احساس سالم و واقعیات اجتماعی و محیط زیست و پشتوانه مردمی از این کاوه آهنگران حمایت میکنند. کاوه آهنگران با این حمایت همه جانبه از ذهنیت و روحیات دست بالا برخوردارند. بر علیه این تجارب و شناختهای تلخ شخصی خودشان و این تجارب و شناختهای تلخ و ویرانگر در زمان شاه و جمهوری اسلامی که ذهن و روح خودشان و ذهن و. وح مردم را میخورند میجنگند. در این ۴۵ سال با کمک عقل، احساس و علم متناسب با واقعیات اجتماعی و محیط زیست بر این شناختها و تجارب تلخ به مرور غلبه و آنها را اصلاح میکنند. این شناختها و تجارب تلخ و مخرب اصلاح شده با تمام تلخ بودنشان برای ادامه مسیر و مبارزات بعدی راه گشا و سازنده واقع میشوند.
از زبان تجارب و شناختهای تلخ حقیقت را بشنویم:
در چنین جو جنگی تجارب و شناختهای تلخ در ذهن و روح این کاوه آهنگران آبدیده میگویند که ما از پس اراده آهنین شما کاوه آهنگران بر نیامدیم و نتوانستیم شما را تسلیم خود کنیم، شما با تمام سختیها با ما جنگیدید و با بکار گیری عقل و احساس خودتان ما تجارب و شناختهای تلخ را بطور نسبی اصلاح کردید، حال که ما اصلاح تر شدهایم با ذهن، روح، عقل، احساس و جسم شما کاوه آهنگران هماهنگ تر و ذهن و روح شما را بهتر میسازیم. ما به شما میگوییم چگونه عمل بکنید که تا به اشتباه نیفتید؟ اولا فراموش نکنید که شما کاوه آهنگران و شما مردم ایران در این چند سده و در این چند دهه، در زمان رژیم شاه و بخصوص رژیم آخوندی خراب عمل کردید و اجتماع و محیط زیست را خراب کردید. شما بودید که از عقل و احساس خودتان درست استفاده نکردید و ما تجارب و شناختها را هم خراب و تلخ بار آوردید. شما مردم بودید که به فرمان احساسکور مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی افراطی و این اواخر با احساسکور کمونیستی افراطی عقل را در صندوقچه ذهن و روح خود زندانی کردید و احساسکور مطلقگرا را همه کاره ذهن، روح و جسم خود کردید. اما خوشبیختانه حالا عدهای از شما مردم، یعنی شما کاوه آهنگران خودتان را بهتر شناخته و مثل کاوه آهنگر بر علیه ضحاک زمانه مسیر درست تر را انتخاب کرده و با احساسکور ایدئولوژیکی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی حاکم بر ذهن و روح خودتان جنگیدهاید و بر آنها غلبه و عقل زندانی خودتان را از زیر سلطه احساسکور ایدئولوژیکی نجات داده و از صندوقچه ذهن و روح خودتان بیرون کشیدید. احساسکور و عقل ضعیف خودتان را تا حدودی اصلاح و کم کم این دو را به توازن رسانده و با هم آشتی دادهاید تا آنها در ذهن و روح شما با هم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست توازن داشته باشند. حال شما کاوه آهنگران با برخورد درست تر عقل و احساس خودتان با واقعیات اجتماعی و محیط زیست، این محیطها را اصلاح تر و این محیطها هم بر روی ذهن، روح، عقل، احساس و جسم شما تاثیرات درست تر و سالم تر میگذارند. ما شناختها و تجارب تلخ و مخرب زمان شاه و بخصوص زمان آخوندیسم اصلاح تر میشویم ودگر بار ذهن و روح وجسم شما را نمیخوریم. شما ایرانیها فراموش نکنید که ما همگی با هم رشد میکنیم و روی رشد همدیگر تاثیرات متقابل میگذاریم. درست و غلط بودن ما تجارب و شناختها بستگی به نوع برخورد شما انسانها با خودتان و با اجتماع و محیط زیست دارد. شما کاوه آهنگران که ذهنی، روحی، عقلی و احساسی سالم تر و آبدیده تر شدهاید در هر کجا، در هر شرایط و در هر موقعیت میتوانید از ما تجارب و شناختهای تلخ میلیونی خودتان استفاده درست بکنید!، مثلا هر موقع که شما کاوه آهنگران آبدیده بخواهید کاری انجام دهید اگر اشتباه باشد ما شناختها و تجارب تلخ در ذهن و روح شما با زبان عقلی و احساسی به شما مردم گوشزد و حالی میکنیم که عزیز جون این همان اشتباه قبلی است. فقط شکلش عوض شده. فلان روز که فلان کار را کردی، دیدی که چه بلایی به سرت آمد، پس از یک سوراخ دوبار و یا چتد بار گزیده نشو! ما تجارب و شناختهای تلخ به شما هشدار میدهیم که این عمل نادرست شما نه فقط ما تجارب و شناختهای تلخ را اصلاح نمیکند، بلکه بر خرابیهای ما میافزاید و ما اگر بیشتر خراب شویم ذهن، روح، عقل، احساس و جسم شما و همچنین اجتماع و محیط زیست شما را خراب تر خواهیم کرد، پس بنابراین شما کاوه آهنگران آبدیده جنگجو و با درایت، قدر و منزلت خودتان را بدانید. قدر و منزلت ما تجارب و شناختهای تلخ را بدانید که ما با تمام تلخ بودنمان به راحتی به دست نیامدهایم و انسانهای زیادی در راه ما جان دادهاند. قدر و منزلت اجتماع و محیط زیست را بدانید. مادرمان کره زمین پیر شده است. قدر و منزلت آن را بدانید. اگر این همه قدردان و منزلت شناس شدیم در هر زمان و در هر شرایط و در هر کجا کلام ما، حرکت ما و وجود ما در رابطه با هم برکت دهنده و مثمرثمر واقع میشوند و کاری در خور صورت میگیرد، پس بنابراین شما پیام ما شناختها و تجارب تلخ را دریافت کردید. شما کاوه آهنگران و مردم عزیز ایران با هم مشورت و از عقل و احساس همدیگر کمک بگیرید. از طرفی دیگر در هر زمان شرایط اجتماعی و محیط زیست را بررسی کنید تا بدانید که با این محیطها کجاها عقلی و کجاها احساسی باید برخورد کرد تا اشتباهات گذشته دوباره تکرار نشوند. از ما تجارب و شناختهای تلخ هم کمک بگیرید تا مشکلات شما بهتر حل و از تلخی و خرابی ما تجارب و شناختهای حاکم بر ذهن و روح خودتان بکاهید تا بتوانید ما که از گذشتههای تلخ به ارث بردهاید را اصلاح کنید. فراموش نکنید که همه ما با هم رشد میکنیم و روی رشد هم تاثیرات متقابل داریم. خرابی ما تجارب و شناختها یعنی خرابی ذهن، روح و جسم شما انسانها که برابر است با خرابی اجتماع و محیط زیست.
تجارب و شناختهای تلخ گفتند که مردم هم به ما گوش میدهند.
مردم خندیدند و گفتند؛ چرا که نه؟ ما هم شما تجارب و شناختهای تلخ را خوب میشناسیم. ما مردم و شما تجارب و شناختهای تلخ در رابطه با هم رشد داریم و همدیگر را میسازیم.
این کاوه آهنگران آبدیده احساس کردند که تنها نیستند و مردم هم به آنها پیوستهاند خستگی چند ساله از تنشان در رفت و خودشان را در کنار مردم و مردم را در کنار خود بهتر پیدا کردند. این کاوه آهنگران و مردم هشدار تجارب و شناختهای تلخ را به جان و دل خریدند و از تجارب و شناختهای تلخ چند دهه تشکر کردند. عجیب است تا این درجه آشتی همراه با درک متقابل و تشکر و احترام متقابل! بله، چون ما شناختها و تجارب در رابطه با انسانها رشد و با همدیگر هستی را میسازیم و ورق میزنیم. باز هم تکرار میکنم، شرطش این است که در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست بدانیم کجاها از عقل و کجاها از احساس و کجاها در اندازههای مختلف از هر دو استفاده کنیم تا هر نوع گفتار و هر نوع فکر، همفکری، همکاری ما در رابطه با هم و در رابطه با واقعیات اجتماعی و محیط زیست هماهنگ شوند. با این هماهنگیها و همخوانیها هم این محیطها سالم تر میشوند و هم این محیطها ذهن، روح، عقل، احساس، جسم و شناختها و تجارب ما را درست میسازند، چون همه ما در رابطه با هم رشد و تکامل داریم و روی رشد و تکامل هم تاثیرات متقابل داریم.
اگر چنین شد، حتی در شرایط خفقان و امنیتی شدید توسط رژیم منفور آخوندی مردم میتوانند با احتیاط و امنیت لازم و کافی با هم همفکری، همکاری و به صورت شبکههای افقی و موازی مخفی و علنی در سطحهای مختلف برای سالم سازی اجتماع و محیط زیست انجام وظیفه کنند. به این طریق خودآگاهی فردی و جمعی افراد بالا و افراد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست بیشتر آشنا و با آنها هماهنگ تر و بر تجارب و شناختهای درست فردی و جمعی افراد در رابطه با هم افزوده میشود.
آن وقت این کاوه آهنگران (یک درصدیهای مردمی) و مردم غیور ایران برای نسلهای بعدی خود حرفی و دست آوردی برای ارائه دادن به آنها دارند و به موقع و بجا در اختیار آنها قرار میدهند و به آنها ثابت کنند که دیگر در خواب غفلت به سر نمیبرند. این یعنی با همت والی مردم تکثرگرایی رژیم آخوندی با خود رژیم آخوندی سرنگون و به منجلاب تاریخ پیوسته و مردم از نو تکثرگرایی اجتماعی و زیرمجموعه کثرتگرایی آن را از نو درست تر پی ریزی و میسازند.
نگاه مردم ایران به بعضیها:
برای مردم روشن شده است که چگونه رژیم آخوندی و مذهب، ناسیونالیست، قومگرایی و کمونیست افراطی با هم همدست شده و از روی نادانی، بی خیالی، انحصارگرایی و جاه طلبی خیلی بی احتیاط، خطرناک و آتش به اختیار بر علیه مردم عمل میکنند. آنها بی رحمانه سعی میکنند که تا مردم ایران را تا مرز دشمنی، قحطی و جنگ بکشانند.
اما مردم رژیم آخوندی، مذهب، ناسیونالیست، قومگرایی و کمونیست افراطی را شناخته و به آنها پشت کردهاند و حساب شده با آنها در اندازههای مختلف میجنگند، مثلا جنبش انقلابی مهسا تمام آنها را رسوا و به همه آنها پشت کرد.
نگارنده با ایدئولوژیها مشکل ندارم اگر از افراط و تفریط خودشان بکاهند.
در قسمت سوم چگونگی راه و روش درست تر را بیشتر باز میکنم.
براینان آرزوی موفقیت میکنم. پاینده و جاویدان ایران عزیز ما
اکبر دهقانی ناژوانی
انگشت برخون میزنی تو؟! حسن حسام
آنچه در ایران میگذرد انتخابات نیست، مظفر آفام