Saturday, Jul 20, 2024

صفحه نخست » «رضاخان فرزند انقلاب مشروطۀ ایران بود»، علی کشگر

Ali_Kashgar.jpgطبیعی است که، ضرورت تاریخی آمدن رضاشاه برای متحقق کردن مشروطیت در ایران و تشکیل یک دولت ملی و تاسیس نهادهای جدید برای اداره کشور مثل دادگستری و ارتش و ایحاد آموزش و پرورش و دیگر اقدامات تاریخی این پادشاه مقتدرِ دوران‌ساز و روشنرای در ایران، برای اینكه ایران از قرون وسطای تاریخی‌اش بیرون بیاید و وارد تاریخ دنیای جدید شده و با تاریخ دنیای جدید همراه و همسو شود. خارج از فهم و توانِ شعور و قوۀ ادراک افرادی چون احمد زیدآبادی و روشنفکران تاریک‌اندیش حاضر در انقلاب اسلامی و «اصلاح‌طلبان» جیره‌خوار حاشیه رژیم اسلامی باشد.‌

فریاد بلند «رضاشاه روحت شاد»، «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره»، «ای شاه ایران برگرد به ایران» از سوی جوانان میهن در سراسر ایران، در جنبش ملی 1401، نه تنها خوابِ رژیم اسلامی و علی خامنه‌ای و اعوان و انصارش را آشفته کرده، بلکه روح و روان عاشقان دلسوخته بسیاری از طرفداران انقلاب اسلامی 57 به ویژه «اصلاح‌طلبان» کاسه‌لیسِ پیرامون رژیم اسلامی، نظیر احمد زیدآبادی را مشوش و به‌یاوه‌سرایی دچار کرده است.

احمد زیدآبادی در مناظره با امیر طاهری پیرامون «بازگشت به پهلوی و پادشاهی مشروطه؟» می‌گوید: «قانون اساسی مشروطه قانون خوب و مترقی‌ای است، اما استبداد زمان رضاشاه و محمدرضاشاه دلیل بر این است که آنها پادشاه مشروطه نبوده‌اند. انتخابات آزادی در زمان آنها نبود. کارنامه رضاشاه در برخورد با افراد مختلفی مانند مصدق، مدرس و حتی فروغی روشن است. در حال حاضر نیز طرفداران آقای رضا پهلوی رویکرد هولناکی دارند. شدت حمله آنها به مخالفان پهلوی یا خوشحالی آنها از کشته شدن فلسطینی‌ها باعث ترس مردم از آنها می‌شود. ضمن اینکه بازگشت به قانون اساسی مشروطه با رویکرد انقلابی نشدنی است. جمهوری اسلامی برآمده از یک انقلاب است. لایه‌های امنیتی متعددی دارد و تمام راه‌های انقلاب را می‌داند.»

طبیعی است که، ضرورت تاریخی آمدن رضاشاه برای متحقق کردن مشروطیت در ایران و تشکیل یک دولت ملی و تاسیس نهادهای جدید برای اداره کشور مثل دادگستری و ارتش و ایحاد آموزش و پرورش و دیگر اقدامات تاریخی این پادشاه مقتدرِ دوران‌ساز و روشنرای در ایران، برای اینكه ایران از قرون وسطای تاریخی‌اش بیرون بیاید و وارد تاریخ دنیای جدید شده و با تاریخ دنیای جدید همراه و همسو شود. خارج از فهم و توانِ شعور و قوۀ ادراک افرادی چون احمد زیدآبادی و روشنفکران تاریک‌اندیش حاضر در انقلاب اسلامی و «اصلاح‌طلبان» جیره‌خوار حاشیه رژیم اسلامی باشد.

در هنگام كودتای سوم اسفند سه سال بود كه مجلس تشكیل نشده بود و چهار استان بزرگ ایران، خراسان و آذربایجان و گیلان و خوزستان، یا عملا مستقل بودند یا رو به استقلال می‌رفتند. و به گفته سیروس غنی در کتاب، ـ ایران برآمدن رضاخان...ـ «مازندران مركزی عملا تحت تسلط امیرموید سوادكوهی بود... اسمعیل‌آقا سمیتقو بر كلیه سرزمین‌های غرب ارومیه تا سرحد تركیه فرمان می‌راند... مناطق حوالی در دست عشایر گوناگون كرد بود. عشایر سنجابی و كلهر بر نواحی كرمانشاه مسلط بودند. لرستان زیر فرمان قبایل لر و مركز و قسمت‌هائی از ایران در اختیار بختیاری‌ها بود. ایلات قشقائی، خمسه، تنگستانی، كهگیلویه، ممسنی و بویراحمدی بر فارس و نواحی خلیج فارس تسلط داشتند. ایالت بلوچستان و سرزمین‌های شرق بندرعباس قلمرو قبایل بلوچ بود. سیطره اینها به حدی بود كه دوست‌محمد خان سركرده بلوچ‌ها سكه به نام خود زده بود...»

سیروس غنی در ادامه وضعیت اسفناک ایران می‌نویسد: «بیش از یک قرن خواری از ممالک خارجی؛ ناکامی وعده‌های مشروطه؛ تجزیۀ کشور به مناطق نفوذ؛ جد و جهد در تحمیل قرارداد 1919 برملتی از پا افتاده در چنگال اشغال نیروهای بیگانه به‌هنگام جنگ جهانی اول؛ جنبش‌های جدایی‌طلب در چهار استان بزرگ و ثروتمند کشور؛ ترس از افتادن ایالت‌های شمال به دست بلشویک‌ها؛ پادشاهی عیاش، طماع و ضعیف‌النفس؛ ناتوانی سیاست‌مداران سنخ قدیم در انجام هرگونه اقدام مؤثر؛ بی‌اعتباری تدریجی این جمع و ناپدید شدن کلیه آثار نظم و امنیت. این‌ها همه صحنه را آمادۀ پیدایش رهبری پرتوان و خودکامه کرد.»

و در ادامه در تعریف این خودکامه روشنرای می‌نویسد: «تراکم این عوامل مردم را فرسوده کرده بود. استعداد رضاخان آن بود که دریافت مردم بشدت آرزومند حکومت مقتدر مرکزی‌اند تا به بی‌نظمی خاتمه دهد، ملوک‌الطوایفی عشایر و وابستگی آن‌ها را به خارجیان از بین ببرد و به‌جنگ‌های داخلی و جنبش‌های جدایی‌طلب پایان بخشد. رضاخان در همان سال اول وزارت جنگ خود، سه شورش عمده را در شمال فرونشاند و به ایلات مرکزی یورش برد و مملکت را از مثله شدن نجات داد.» و موضوع مهم دیگری که رضاخان بدان توجه داشت «هدفِ دوم انقلاب مشروطه، یعنی نوین و امروزی کردن دولت بود... رضاخان فرزند انقلاب مشروطۀ ایران بود، همان‌طور که ناپلئون فرزند انقلاب کبیر فرانسه بود». سیروس غنی در پایان کتابِ خود جایگاه این نه خودکامه را بلکه کام بخش را که کام ایرانیان را شیرین کرد و؛ هدفِ دوم انقلاب مشروطه، یعنی نوین و امروزی کردن ایران را تحقق بخشید و ایران را چند قرن به‌پیش پرتاب کرد، چنین به قلم می‌کشد: «رضاشاه فیلسوف ـ شاهِ افلاطونی نبود، و مسلماً نقایص بسیار داشت، ولی بی‌گمان پدر ایران نوین و معمار تاریخِ قرن بیستم کشور ما بود.»

گفته فوق از کتابِ سیروس غنی به‌خوبی نشان می‌دهد که فهم احمد زیدآبادیِ یاوه‌گو و بی‌سواد در سطحی نیست که بتواند بفهمد دغدغه رضاشاه چه بود و چه مسئولیتِ تاریخی را برعهده داشت و چگونه می‌بایست آنرا به پایان می‌رساند. رضاشاه در کتاب سفرنامه مازندران دغدغه‌های خود و مسئولیتی را که بر عهده داشت چنین تعریف می‌کند که: «همه چیز را می‌شود اصلاح کرد. هر زمینی را می‌شود اصلاح نمود. هرکارخانه‌ای را می‌توان ایجاد کرد. هر مؤسسه‌ای را می‌توان بکار انداخت. اما چه باید کرد با این اخلاق و فسادی که در اعماق قلب مردم ریشه دوانیده، و نسلاً بعد نسل برای آنها طبیعت ثانوی شده است؟ سالیان دراز و سنوات متمادی است که روی نعش این مملکت تاخت و تاز کرده‌اند. تمام سلول‌های حیاتی آنرا غبار کرده، به‌هوا پراکنده‌اند و حالا، من گرفتار آن ذراتی هستم که اگر بتوانم، باید آنها را از هوا گرفته و به ترکیب مجدد آنها بذل توجه نمایم. اینهاست آن افکاری که تمام ایام تنهائی مرا به‌خود مشغول، و یک‌ساعت از ساعات خواب مرا هم اشغال کرده است..... هیچ چیز در این مملکت درست نیست. همه چیز باید درست شود. قرنها این مملکت را چه از حیث عادات و رسوم، و چه از لحاظ معنویات و مادیات خراب کرده‌اند. من مسئولیت یک اصلاح مهمی را، برروی یک تل خرابه و ویرانه برعهده گرفته‌ام. این کار شوخی نیست و سر من در حین تنهائی، گاهی در اثر فشار فکر در حال ترکیدن است.»

آری رضاشاه برای متحقق کردن این مسئولیت بزرگ و خطیر، بر پایه قوه غریزی و استعداد درونیش به‌خوبی می‌دانست که تنها راه رسیدن به اهدافش باید با اقتدار تمام و بدون ذره‌ای تساهل در برابر مخالفان خود برای دگرگون کردن فرهنگ پوسیده قرون وسطایی که «رعیت قبله عالم» را بقول مخبرالسلطنه (حاج مهدیقلی‌خان هدایت) «برای صواب دنیوی و اخروی در شپش غرق» کرده بودند، اقدام نماید. این آن نکته‌ای است که از ظرفیت فهم افرادی چون احمد زیدآبادی خارج است.

احمد زیدآبادی و تمامی «اصلاح‌طلبان» کاسه‌لیس پیرامون رژیم اسلامی ضد ایرانی که ذهنی محدود و عقلی بسته بر بستر دنیای الاصالتۀ اسلامی و «شرع مبین اسلام» دارند، طبیعی است که نتوانند دریابند، رضاشاه و محمدرضاشاه این دو پادشاهِ بزرگِ ایراندوست و ایران ساز؛ چه خدمات بزرگ و سترگی برای ایران، انجام داده‌اند، و از همین‌رو در خودآگاهی ملی جوانان ایران جای گرفته‌اند و الگوی پیش برنده آینده ایران شده‌اند.

متاسفانه برای احمد زیدآبادی و امثال او ممنون شدن ازدواج دختران زیر 18 سال و پسران زیر ۲۰ سال، با تصویب قانون حمایت از کودکان و نوجوانان و تصویب قانون حمایت خانواده، حق رأی به زنان و بازنمودن درهای مشاغل گوناگون بر زنان در اجتماع، مدارس، دانشگاه‌ها و قانونی کردن مجازات برای سرکوب‌ خانگی زنان و اسارت آنان بدست مردان، در دوره دو پادشاه پهلوی، نشان «استبداد رضاشاه و محمدرضاشاه» و «دلیل بر این است که آنها پادشاه مشروطه نبوده‌اند.» حقیقتا باید از زیدآبادی پرسید، میزان وقاحت و بلاهت تا کجا؟

از دیدگاه احمد زیدآبادی حتماً یکی دیگر از نشانه‌های «استبداد رضاشاهی» تاسیس دستوری «سازمان پرورش افکار» در دی ماه سال ۱۳۱۷ با هدف «پرورش و راهنمائی افکار عمومی» می‌باشد. چرا که این اقدامات تماماً به فرمان رضاشاه از بالا و بدون رای و نظر مردم صورت گرفته و به گفتۀ سید حسن شهرستانی، رئیس سازمان اسناد ملی ایران در رژیم اسلامی ـ در کتاب «فرهنگ ستیزی در دوره رضاشاه»: «تلاشی همه جانبه در جهت مسخ فرهنگ خودی و کمرنگ کردن باورهای دینی و مذهبی بوده است.» و «در جهت هموار نمودن تهاجم فرهنگی در ایران شکل گرفته بود، تکاپوی پراکندۀ برخی منورالفکرها و افراد سست‌آئینی بود که تنها راه رستگاری را در آویختن به ریسمان بی‌بنیاد و کژآویز فرهنگ غربی می‌دانستند»

از دیدگاه احمد زیدآبادی حتماً، یکی دیگر از دلایل «استبداد رضاشاهی» «مسخ» «فرهنگ خودی» و «باورهای دینی و مذهبی» مردم و ممنون کردن «مجالس تعزیه» باید بوده باشد. چرا که بدون نظر مردم و احترام به باور دینی مردم، بعنوان نمونه بیش از ۲۰ نوع تعزیه، (فقط در ماه محرم)، از تعزیه شهادت حضرت حمزه تا شهادت مسلم‌بن‌عقیل، دوطفلان مسلم، شهادت قاسم‌بن‌حسن، شهادت حردلاور، وهب‌نصرانی تازه مسلمان، شهادت علی اکبر، شهادت حضرت ابوالفضل، شهادت حضرت امام‌حسین علیه‌السلام، تعزیه حضرت رقیه‌خاتون علیهاالسلام، شهادت عبدالله ‌بن عفیف، بازار شام، ورود به مدنیه، تعزیه حضرت زینب علیها السلام، شهادت عقیل نوه امام حسن، شهادت امام حسن مجتبی، شهادت حضرت رضا، شهادت موسی ‌بن جعفر، خروج مختار، به‌چاه انداختن یوسف و...را که با زننده‌ترین و شرم‌آورترین صحنه‌های پُرخشونت و نمایش جنون تعصب مذهبی و خرافات، نظیر مراسم شبیه‌گردانی، قمه‌زنی و قفل و میخ برتن زدن در عاشورا، کفن پوشی در مراسم عاشورا، شام غریبان و.... ممنوع اعلام نمود. و بجای آن فرمان داد؛ «سازمان پرورش افکار» مردم را تشویق به انجام کارهای ذوقی از قبیل نویسندگی، سخنرانی، نمایش، موسیقی و هنر نماید. و سعی در تشویق مردم به استفاده از کتاب و روزنامه و مجله از طریق تاسیس کتابخانه‌ها و قرائتخانه‌های عمومی و ایجاد شرایط «نشاط عمومی» سعی در عمومی کردن این اهداف و مورد استفاده قرار دادن عموم قراردهند. در پی این فرمان «استبداد رضاشاهی» بیش از ۱۰۰ موضوع در این جلسات به بحث و سخنرانی گذاشته شده است، که عبارتند از:

اهمیت تشکیل خانواده ـ آداب معاشرت ـ مقام زن در جامعه ـ ملیت و میهن‌پرستی ایرانیان ـ ورزش و تندرستی ـ صنعت و تاثیر آن در زندگی اجتماعی ـ قانون و احترام آن ـ تاثیر امنیت در ترقی کشور ـ پرورش کودک ـ معاضدت قضائی ـ پس انداز ملی ـ تربیت عواطف ـ احتیاج میهن به مادران لایق ـ جلوگیری از بیماریهای کودکان ـ وظائف زن در جامعه ـ بهداشت شخصی ـ چگونه پزشک خویش باشیم ـ طرز استفاده از اوقات بیکاری ـ بهداشت چشم ـ خانه داری ـ جرم و مقرارت جزائی ـ سخن و سخن‌سنجی ـ ترقیات عمومی کشور ـ وظیفه شناسی ـ انضباط ـ شاه پرستی و میهن دوستی ـ اعتماد به نفس ـ طرز تغذیه ـ عواقب بیماری‌های واگیر ـ طرز جلوگیری از بیماری‌های واگیر ـ زناشوئی ـ ازدیاد نفوس ـ راستی و دوستی ـ فوائد رادیو ـ وحدت ملی ـ اهمیت کشاورزی ـ فوائد اجتماعی نظام وظیفه ـ فوائد آموزش سالمندان ـ کمک‌های نخستین قبل از رسیدن پزشک ـ زیان بیکاری ـ اهمیت ورزش از نظر بهداشت و اجتماعی ـ نظافت و استحمام ـ فوائد ماشینهای کشاورزی ـ بیماری مالاریا و طرز جلوگیری از آن ـ زیان‌های بیماری‌های واگیر ـ عواقب تبه‌کاری ـ خوشروئی و راستی در معاملات ـ اهمیت باشگاه هواپیمائی کشوری ـ گناه و کیفر ـ تفریحات اجتماعی ـ شناسائی کشور ـ نیکوکاری ـ استفاده از برق و خطرات آن ـ وظائف پدر و مادر در پرورش طفل ـ آداب و معاشرت ـ احترام حقوق دیگران ـ علاقه به‌کار ـ بهداشت چشم و جلوگیری از تراخم ـ وظیفه افراد نسبت به آبادی کشور ـ مجرم کیست و کیفر چیست؟ ـ اهمیت آب در زندگانی ـ شهامت و روح سلحشوری ـ اهمیت راه‌آهن و راههای شوسه ـ اهمیت صنعت در ترقی کشور ـ زیان نوشابه‌های الکلی ـ همکاری پدر و مادر با آموزگار در تربیت طفل ـ اعتماد به نفس ـ بهداشت دهان و دندان ـ آبله ـ گیریپ و عوارض آن ـ وظیفه ما نسبت به آینده ـ پرورش نسل آینده ـ فواید سرشماری ـ استقامت در کار ـ شیرخورشید سرخ ایران ـ نظم و تربیت در کار ـ تکالیف اخلاقی فرد در جامعه ـ ثبت اسناد و املاک و فواید آن ـ بهداری و ایجاد بیمارستانها ـ فداکاری و وظیفه شانسی ـ نیروی ایمان ـ زیان‌های یاس و فواید امید ـ پیدایش سینما و فواید آن ـ تاثیر عادات در تندرستی و بیماری ـ مبارزه با خرافات ـ بیماری حصبه و طرز جلوگیری از آن ـ هدف زندگی ـ محبت و احسان ـ پیشرفت و توسعه فرهنگ ـ اهمیت کودکستان در پرورش طفل ـ فواید مجلس سخنرانی ـ مبارزه بر ضد بیسوادی ـ مقایسه فرهنگ امروز و فرهنگ سابق در ایران ـ امنیت قضائی ـ تمدن ایران قدیم ـ وقت طلا است ـ محترم شمردن قول و امضا ـ همکاری مرد و زن در زندگانی ـ تفریحات خانوادگی ـ سعی و کوشش ـ مزایای تمدن جدید ـ مقام آموزگار در جامعه ـ اهمیت ورزش برای سالمندان ـ صنایع ایران باستان و خدمات ایرانیان به پیشه و هنر ـ تنفس و استفاده از هوای آزاد ـ ابنیه و آثار و اهمیت حفظ آنها ـ اهمیت ورزش و پرورش ـ نشاط در زندگی ـ نهضت صنعتی در ایران ـ کار و کوشش ـ مراعات حقوق دیگران ـ میهن دوستی ایرانیان قدیم.

باید انصاف داشت و به فهم محدود و مذهبی احمد زیدآبادی بعنوان یک روشنفکر اسلام‌زده و ایدئولوژیک و بندۀ ولایت، ترحم آورد، که فهمیدن و پی بردن این همۀ تلاش‌های دوران‌ساز رضاشاهی از فهم محدود و ناقص وی و یارانِ «اصلاح‌طلبِ» کاسه‌لیس‌ وی بیرون باشد! حقیقتاً حق با سید حسن شهرستانی است، «منورالفکر»های آرمانخواه از خوف خشم عوام و پیشوایان مذهبی جرأت و قدرت چنین پایمردی‌هایی را نداشتند که ایران را از این قهقرا به بسوی «همگرائی» با غرب راهبر شوند. بزرگ‌مردی با همت بلند رضاشاه می‌توانست از عهده این کار برآید، و با توجه به شرایط آنزمان، فقط دولتی با برنامه‌های روشن فرهنگی ـ اجتماعی و سیاسی می‌توانست «سلول‌های حیاتی» کشوری را که طی سالیان دراز، توسط سلاطین قاجار، درباریان و پیشوایان دین «غبار» شده و «به‌هوا پراکنده‌» شده بود. آنها را از «هوا گرفته و به ترکیب مجدد آنها» پرداخته و «ملیت‌گرائی» و «همبستگی ملی» و باورهای نوین، باورهایی را که پاسخگوی زمانه باشند، به‌باور عمومی بدل سازد.

از همین روست که باید فصل رضاشاه را در کتاب تاریخ ایران فصل گل‌سرخ نام نهاد. فصلی که شادابی، زیبایی, طراوت، سرزندگی و بالندگی از خصوصیات آن است و مثل هر گل‌سرخی نیز خارهائی بر شاخه دارد. اما نباید فراموش کنیم که در نهایت خارها نیز برای حفاظت از شاخه لازم می‌باشد.

نقل از: سامانه بنیاد داریوش همایون ـ برای مطالعات مشروطه خواهی

http://bonyadhomayoun.com/?p=23147



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy