احمد وحدت خواه - ویژه خبرنامه گویا
پرنس فیلیپ همسر ملکه پیشین انگلیس به نیابت از او در مراسم جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران که در اوج تلاش و موفقیت حکومت شاه فقید در نوسازی و پیشرفت میهن ما برگزار شد شرکت کرده بود و در بازگشت به کشورش با اوقات تلخی به خاطر حضور صدها رئيس جمهوری و نخست وزیر و پادشاه و ملکه و امپراتور آن را یک «پارتی رهبران دنیا» تعریف کرده بود.
برای پرنسی که دربار خودش را در مرکز ثقل دنیای سیاست جهان می دید این ابراز نارضایتی چندان هم دور از انتظار نبود. اما اظهارات او چیزی از اهمیت نقش ایران در میان ملل دنیا نمی کاست و نمی کاهد.
چنین است که امروز جهان سیاست و روابط بین الملل از نزدیک «انتخاب» عنصر بی مایه ای به نام مسعود پزشکیان به عنوان رئیس جمهوری جدید کشور ما در یک رژیم قرون وسطایی را هم به دقت دنبال می کند، چون شوربختانه یا خوشبختانه، ایران هر کشوری نیست و تحولات آن را هرگز نمی توان نادیده گرفت.
خبرگزاری رویترز در یک خبر اختصاصی که بر مبنای گفتگو با پنج تن از وابستگان رژیم جمهوری اسلامی منتشر کرده گفته است که خامنه ای با توجه به گزارش های سازمان های امنیتی خود که تعدداد شرکت کننده گان در «انتخابات» ریاست جمهوری را فقط ۱۳ درصد از واجدان شرایط اعلام کرده بودند تصمیم می گیرد با مهندسی، یا بهتر گفته باشیم تقلب، با هموار کردن انتصاب مسعود پزشکیان از یک رسوایی دیگر در صحنه داخلی و خارجی فعلا جلوگیری کند.
گزارش رویترز اگرچه معتبر و افشاگرانه است، اما برای اکثریت ملت ایران که به شرکت در این نمایش سخیف به کارگردانی بیت خامنه ای و سپاه پیشاپیش آگاهانه نه گفته بودند دردی را دوا نمی کند. آنها به فرای این خیمه شب بازی و نجات میهن خود از چنگال رژیمی که ایران و ایرانی را در مسلخ رقابت اربابان روسی و چینی خود با آمریکا و غرب و مالیخولیای محو اسراییل به ذلت و مصیبت کشانده است چشم دوخته اند.
اما در آمدن نام پزشکیان از صندوقهای دست کاری شده رای که به گفته خود او بدون دخالت خامنه ای امکان پذیر نبوده، دوران تحولات جدیدی را هم در میهن ما رقم می زند که حتی بیش از گذشته با مخاطرات جدیدی برای آزادی، استقلال و سعادت آینده آن روبرو کرده است.
نخستین هدف از به قدرت رساندن پزشکیان دادن تنفسی مصنوعی به یک رژیم در حال احتضار است و دادن این تصور باطل به رای دهندگان که گویا هنوز اصلاح طلبی ، و نه براندازی، راهشگای کوه مشکلات عمیق اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور است.
پزشکیان بر این حقیقت واقف است که سیاست های جنون آمیز خامنه ای مبنای اصلی بیش از دو هزار تحریم دنیای غرب علیه رژیم، سپاه و سازمانهای سرکوبگر اطلاعاتی و امنیتی آن است که اقتصاد ایران را به روز سیاه نشانده است.
برداشتن این تحریمها بدون تعامل با غرب از راه پایان دادن به ماجراجوییهای منطقه ای، توقف برنامه دستیابی به بمب اتمی و رعایت حقوق بشر مردم ایران غیر ممکن است.
گام برداشتن در مسیر رسیدن به این تعامل در حالیکه رهبر رژیم تعیین کننده واقعی سیاست های داخلی و خارجی آن است پزشکیان به زودی در دوراهی مقابله یا اطاعت از بیت خامنه ای قرار خواهد داد و با توجه به وامداری او به خامنه ای برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری و کرنش در مقابل او هیچ گشایشی میان ایران و غرب برای رفع تحریمها متصور نیست.
آیا با توجه به ابعاد عظیم بحرانهای عمیق اقتصادی و سیاسی حاکم بر کشور، ملت ایران توانایی تحمل چهار سال صبر بیهوده دیگر برای تغییر شرایط کشور و رسیدن به آزادی و سعادت خود را دارد؟ و اگر نه، آیا همین امروز مسیر واقعی به این آرمانها همان براندازی نیست؟
از «تکیه دولت» رسیدیم به « دولت تکیه»!
يکی از زيباترين آثار کمال الملک نقاش بزرگ ايرانی نقاشی «تکيه دولت» است که در زمان پادشاهان قاجار محل برگزاری مراسم مذهبی دوران محرم و روضه خوانی و عزاداريهای ايام عاشورا بوده است.
با آنکه تعدادی عکسهای سياه وسفيد تاريخی از معماری اين محل به يادگار مانده، در نقاشی کمال الملک تصويردرونی «تکيه دولت» در حين اجرای مراسم تعزيه و سينه زنی در حضور ناصرالدين شاه علاوه بر نمايش استعداد خارق العاده نقاش در به تصوير کشيدن ساختمان درونی اين بنا با رنگ آميزی و جزئيات دقيق آن، اين اثر مانند کتابی قطور درباره سنن مذهبی و فرهنگی حاکم بر دوره ای مهم از تاريخ ميهن ما به شمار می رود.
سعيده سلطانی مقدم در کتاب «اوضاع اجتماعی ايران در دوره قاجار» آن را يک «نمونه واقعی جامعه قرون وسطايی» تعريف ميکند که به تمام معنی ميان حاکمين و محکومين تقسيم می شده است که در يک سوی آن دربار و روحانيت و در سوی دگر اکثريت مردم کشور قرار داشته اند.
با آنکه ظاهرا پادشاهان قاجار ظل السلطان و صاحب ممالک محروسه خود بودند، اما به سبب وجود تعصبات شديد مذهبی و خرافاتی که آخوند های درباری رواج می دادند اعليحضرت های جبون و مستبد نيز خود از بزرگترين مشتريان خزعبلات فکری اين جماعت بودند و در واقعيت امر روحانيون حکومتی در پشت پرده در تمام شئون اجتماعی و سياسی و فرهنگی مملکت نقش داشتند و بر آنها رهبری ميکردند.
در ميان طبقات حاکمه بساط القاب دهی رواج داشت و هر کدام از فرزندان آنها که در مکتبخانه چهار کلمه نهج البلاغه و گلستان سعدی را می آموخت و صرف و نحو عربی را می توانست بلغور کند بعدها با دريافت فلان الدوله و بهمان السلطنه به صف رجال و واليان حکومتی می پيوست.
مراجع تقليد در حوزه ها پادشاهی می کردند و عوايد و موقوفات و نذری ها دامنه نفوذ آنها در ميان عوام را تدوام می بخشيد. آنها حداکثر در بروز هرگونه اختلاف با دربار و ميان قشر خود به عتبات مهاجرت می کردند و از راه دور کماکان اوهام و خرافات مذهبی را همراه با پيامهای سياسی و اعتراضی به پيروانشان می رساندند.
طبقات محکوم که کاسبکاران خرده پا و صنعتگران و بقالان و عمله ها و بيکاران و داش آکل ها را در بر می گرفت جز قبول شرايط و مصيبت های زندگی به عنوان «مشيت الهی» کاری نداشتند و عقايد خرافی و جهل و نادانی عمومی هضم آن را برايشان راحت تر ميکرد.
از آن سو، همزمان با عصر سلطنت ناصرالدين شاه، جهان غرب با جهشی انقلابی و بلا وقفه در زمينه های علوم طبيعی، فلسفه، اقتصاد و سياست به تعاريف جديدی از عالم هستی، تکامل و تحولات اجتماعی دست می يافت که در همه آنها عنصر انسان و نقش خرد و انديشه، آزادی عمل، و اراده او در اين تغيير و تحولات شگرف هسته اصلی آنها را تشکيل می داد.
دولت ها در اين عصر در مغرب زمين مجموعه ای از عناصر و فرهيختگان سياسی و فرهنگی کشورهای خود را تشکيل می دادند که با درک از نيازهای مادی و معنوی شهروندانی که آنها را در سايه دموکراسی به اين سمت گمارده بودند برای دنيا و آخرت آنها برنامه ريزی و آنها را از مجاری قانونی به اجرا در می آوردند. اموری که دويست سال بعد امروز نيز کماکان به همان روش جاری هستند.
در طول همان دو قرن موازی، در ميهن ما تلاش برای زدودن جهل و خرافات از انديشه انسان ايرانی از يکسو و پايان دادن به فرمانروايی حاکمان مستبد، دو انقلاب و چندين نهضت و جنبش اجتماعی با هزينه هايی عظيم و دردناک به وقوع پيوسته است.
حتی با وجود شصت سال غرب گرایی ناسیونالیستی و سازندگی دوران پهلوی ها و توسعه علمی و دانشگاهی و صنعتی و جمعيتی و فرهنگی کشور، با نيم نگاهی بر حال زار کنونی ميهن آشفته حال و مردم آن که رئیس جمهوری دکتر و جدیدش در عزای قتل عام در میان اعضای طایفه ای غیر ایرانی در هزار و چهارصد سال پیش بر سر و روی خود می کوبد، باور کنيم که ما تازه از عصر «تکيه دولت» به روزگار «دولت تکيه» رسيده ايم!
در دوران حاکميت «دولت تکيه» که همان جمهوری اسلامی باشد، ملت ما به يک مراسم عزاداری ابدی فراخوانده شده است که صحنه گردانان آن را روحانيت جاهل عصر ناصری، تجار بی مروت بازاری و جاهلان گردن کلفت عربده جوی حزب اللهی آنها در مقام های کشوری و لشگری تشکيل می دهند.
اولی در مقام حفظ بيضه دين در لباس پاسدار و بسیجی، حاجی های چند زنه نماینده مجلس و در هيبت صاحبان صنايع و منابع مالی کشور و نوچه هايشان در صفوف قداره بندان مرد و زن فدايی رهبر، کشور را در قبضه مالکيت خود در آورده و چنين وانمود می کنند که نبود آنها با پايان اسلام و ايران برابر است.
در جستجوی چرايی اين عقب گرد بی نظيرتاريخی می توان تا ابد بحث و گفتگو کرد و اشک خون باريد، اما هيچکدام به پايان اين سياهی کمک واقعی نخواهد کرد مگر آنکه ما يکبار برای هميشه به اين حقيقت گردن بگذاريم که آنها که جهان مجازی در فرای آسمانها را به ما وعده می دهند در واقع تمامی منافع مادی اين جهان حقيقی را برای خود می خواهند!