اگر من (جمهوری اسلامی) نه با همسایهام، که با غریبهای در آن دوردستها (اسرائیل)، به یکباره به بهانه حمایت از "حقوقِ" غریبهای دیگر (فلسطین)، به اندازهی نابودی مطلقِ وی دشمنی و در طی سالیان عملاً کاری کنم که این دشمنِ جدید برای توقف من، تنها مسیرِ ممکنش، عبور از "زندگی" همهی خانوادهام (ایرانیان) و "زندگی" همه آن خانواده دیگر (فلسطینیان) باشد، آیا به جز عنوانِ «سایکوپت جانی»، عنوانی دیگر زیبندهام است؟
حال، در این هیر و ویر و اوضاع کشمشی لحظهای فقط چشمان خود را ببندید و یک قرن به عقب، به دوران رایش آلمان برگردید میبینید در اواخر فرمانروایی هیتلر یک زیدی پیدا شده میگوید:
«همه کسانی که آثار مرا از سال ۱۹۱۸ تا به امروز در مطبوعات و رسانهها دنبال کردهاند، به خوبی میدانند که من نه با ایدئولوژی حزب نازی موافقت و میانهای دارم و نه با استراتژی آن. با این حال، کشته شدن هریک از اعضای این حزب، عواطفم را جریحهدار میکند. از همین رو، اظهار شادی و خوشحالی برخی افراد از ترور هاینریش هیملر [اسماعیل هنیه]، در رادیو [فضای مجازی]، را نه فقط درک نمیکنم بلکه مایه شرم و رسوایی میدانم.»
این مردکِ متوهم که نه میداند شرم و حیاءی واقعی ناشی از نابودی کشور-ملتِ خودش به بهانه احقاقِ حقوق یکی از دو کشور/ملت/قوم/یا هر چیزِ دیگر، چیست و نه از انسانیت بویی برده در اوج دورانِ شکنجه، تجاوز، کور کردن و کشتنِ بچههای کشورش، با دکترین «خشونتپرهیزی» به شست و شوی دستهای آلوده به خونِ جبهه خشونت مشغول بود، و در این مدت هیچ عذابی از رنج مادران و پدران دادخواه در زندانهای کشورش حس نکرده تا دستش به قلم برود بنویسد که این داغدیدگانِ مظلوم دادخواه هستند نه خونخواه،ای نامردهای خشونتورز! این ریاکار عواطفش به اندازه ارزنی با دیدن ویدئوی جدیدِ شروین حاجی پور برای گذراندن حدود چهار سال زندان جریحهدار نیست که بنویسد آن احساسِ برآمده از قلب شکسته ایران، که به مدنیترین شکلِ ممکن و از به هم پیوستن دهانهای خاموش، چنین صدای جمعی زیبا پدید آورد و ما خس و خاشاکهای این دورانِ سیاه را به ناگاه پادشاه حقیقی قطعهای از تاریخ کشور ساخت، به کدامین گناه باید علاوه بر این سه سال محرومیت هنری، حدود چهار سال از بهترین و گرانبهاترین دوران زندگیاش را درون زندانهای کثیف ج ا بگذراند، اما برای یک آدمکش حرفهای به تمام معنا «خشن» که تنها کسب و کارش گرفتن جانِ شهروندان عادی -چه مستقیم (اسرائیلی) چه به تسبیب (فلسطینی) -، و از عوامل بدبختی و فلاکت ما مردم بود، منقلب میشود و از احساساتِ طبیعی مردمی که از کشته شدن یکی از دشمنان ایران و بشریت راضی و شادمانند، چنین غمگین و شرمسار.
شرم و رسوایی سزاوار شماست که فقط ادای انسانهای دلرحم را در میآورید؛ سر بر بالین ایران و دل بر کامِ حماس و ایدئولوژی مرگ دارید!
ا. ارسلان
تهران در تنگنای پاسخگویی و سکوت، حامد آئینهوند
اخطار سخت روسیه به نظام، فرهاد یزدی