Wednesday, Aug 7, 2024

صفحه نخست » آزادی خواه دیگری به نام رضا رسائی را اعدام کردند، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_4.jpgآیا رسیده آن روز که مردم از خود سوال کنند چگونه این جانیان را بر سرنوشت خود حاکم کردیم؟
چگونه چشم برجنایت‌های بیشمار آنها بستیم؟
چگونه اجازه دادیم که این حکومتیان جانی سرنوشتی چنین تلخ برای یک ملت رقم بزنند و سرزمینی را به ورطه نابودی بکشانند؟ چگونه اجازه دادیم چنین مرداب متعفنی را که لبریز از کرم‌ها و انگل‌های اجتماعیست به وجود بیاورند؟ مرداب‌های غلیظ و گل‌آلودی که در وهله نخست آزادی خواهان و سپس هر فرد معترض را‌ می‌بلعد و در خود فرو میکشد.
مردابی وحشت انگیز که بر دلسردی اجتماعی دامن می‌زند و مردم را از دست زدن بر هر اقدامی یک پارچه و قهرمانانه منصرف می‌کند.
آیا وقت آن نرسیده که از خود سوال کنند که چرا این همه مادر سیاهپوش چنین شکسته قامت باید در میان گور‌های بی نام بگردند؟ بر دروازه گورستان‌ها بایستند از این همه بیداد که در حق فرزندانشان رفته است فریاد بر کشند؟

چه کسی از فریاد دادخواهی آنان حمایت خواهد کرد؟ دادخواهی آنان را جواب خواهد داد؟
بردادخواهی جگر گوشگانشان که رفته‌اند و دیگر باز نمی‌گردند.
بر دادخواهی مادران وپدرانی که سنگینی جهان را بر دوش خود احساس می‌کنند.
خبر هر اعدامی قلبم را بدرد می‌آورد. هر اعدامی مرا بیاد اعدام‌های وحشتناک شهریور شصت وهفت می‌اندازد صدای شکستن استخوانهای یارانم را به هنگام غلطیدن در گور‌های دسته جمعی می‌شنوم. صدای شکنجه و فریاد، صدای گروه مرگ. صدای خلخالی، صدای گیلانی، صدای موسوی تبریزی، صدای لاجوردی، صدای پورمحمدی، رئیسی. صدای جلادانی که هیچکدام هیچ فرقی با هم ندارند. چه انکه سالها پیش مجروح خوابیده بر برانگارد را اعدام می‌کرد، چه انکه عقال فلسطینی بر صورت می‌بست و از پشت عینک ذره بینی ترس آورش بر محکومان نگاه می‌کرد و از کشتن و تواب ساختن کودکان و نوجوانان لذت می‌برد، و چه این که تنها با یک کلمه آری یا نه با حرکات رقص گونه‌اش حکم کشتار صادر می‌کرد وحال در سیمای همه چیز دا ن و مصلح اجتماعی کاندید ریاست جمهوری می‌گردد. چه قاضی صلواتی که سال هاست حکم اعدام صادر می‌کند و همچنان بر اریکه عدل تکیه زده است. چه تحقیری در بطن حضور این جانیان بعد چهل واندی سال در قدرت ماندن و حکم رانی کردن بر مردمی که دیگر اهی بر بساطشان نمانده نهفته است. تحقیر جبهه اپوزیسیونی که هنوز برخی در اما واگر بد وبدتر، اصلاح طلب و اصولگرا گرفتارند و برخی هنوز در مرده ریگ گذشته در خوب یا بد بودن دوران پهلوی سیر می‌کنند و خرمن‌های کهنه بر باد می‌دهند و گشتزاران سوخته از بیداد و بی خردی حکومت نمی‌بینند.
حال اینکه تمامی حاکمان نشسته بر قدرت بمانند یکدیگرند. با دستهائی آلوده و آبشخوری یکسان.
می‌شنوم، می‌شنوم صدای فرود افتادن مردی از طناب دار و آخرین صدای دردناک اورا که از حنجره زخمیش قبل از مرگ بگوش می‌رسد پس در کدامین هنگام ملت براین همه ستم کاری و جنایت قیام خواهد کرد و نقطه پایان بر این لکه ننگ نشسته بر دامن این سر زمین خواهد نهاد؟ چشمانی پرسشگر که هرگز بسته نمی‌شوند. حتی در دل خاک!
مادری پهن شده بر گور فرزند، فریاد می‌زند و جهان را به دادخواهی می‌طلبد. من مویه مادران را می‌شناسم، مویه پدران را نیز هم.
زمانی که گلهایشان تاراج می‌گردد. سینه از عطر خاطره، از بوی پیراهن لبریز می‌شود. از برادرش، از خواهرش، همسایه‌اش، همشهری‌اش و هموطنش استمداد می‌طلبد. از انسانیت بی رمق و کم رنگ شده. از ما یاری می‌طلبد. اما جوابی نمی‌شنود.
شب گذشته جوانی آزادی خواه بنام "رضا رسائی"بدار آویخته شد. اما فریاد مظلومیت او که جرمی مرتکب نگشته بود در میان هیاهوی حکومتیان برای خون خواهی مردی که کشته شدنش ربطی به این ملت نداشت اما محبوب دیکتاتور متوهم و ظالم بودگم شد. در هیاهوی جنگی که بخون خواهی او جار زده‌ی شود و خواب از چشم ملت می‌رباید. جنگی که از آن ملت نیست.
"رضا رسائی "را بجرم شرکت در جنبش "زن، زندگی، آزادی " بجرمی که مرتکب نشده بود بدار کشیدند. حتی اجازه ملاقات قبل اعدام به خانواده‌اش ندادند. اما جامعه گرفتار در هراس معیشت، هراس جنگ، هراس ویرانی وبی آیندگی. گرفتار در چنگ تبلیغات حکومتی که امامزاده جدیدی بنام پزشکیان را بصحنه آورده. اعدام شدن مظلومانه این هموطن کرد را ندید.
جریان‌های سیاسی منفعل، گسسته از هم، پراکنده شده با علم‌های مختلف که هرگز قادر به نزدیکی و اجرای یک حرکت مشترک در راستای مبارزه با این اعدام‌های وحشیانه نگردیده‌اند! جریان هائی که سخت گرفتار آنالیز کردن کشاکش درون حکومت، خطر جنگ سایه افکنده بر سر کشورند. طبق معمول نتوانستند یک کمپین مشترک در مقابل جنایت‌های روزانه حکومت تشکیل دهند.
پناهگاهی مطمئن وامید بخش برای مبارزا ن داخل ومردم جان بلب رسیده از حکومت باشند. ما گرفتار شدگان در تارهای سازمانی، تفکرات بسته ایدئولوژیک، گرفتارچنبره افراد و کسانی که وظیفه‌ای جز نفاق افکنی و ایجاد گسست و تقابل با دیگر جریان‌های مخالف رژیم ندارند. دیر گاهیست که توان تاثیر گذاری خود را چه در داخل وچه در خارج از دست داده‌ایم. بی آن که لحظه‌ای تامل کنیم که چرا چنین شده؟
چنین است؟
نتیجه این پراکندگی به کجا ختم خواهد شد؟
همچنان گرفتار در روز مرگی و، گرفتار در دایره بسته تفکر و گروه خویشیم. آیا نرسیده است روزی که بقول "گرامیشی " از خود سوال کنیم " آنچه که رخ می‌دهد ازاین‌روی نیست که برخی می‌خواهند روی بدهد، بلکه بدین خاطر است که توده‌ی انسان‌ها با میل خویش کناره‌گیری می‌کنند و رخصت فعالیت و کور شدن به گره‌هایی را می‌دهند که بعدها تنها شمشیر خواهد توانست آن‌ها را از هم بدرد. اجازه‌ی اشاعه‌ی قوانینی را می‌دهند که تنها طغیان خواهد توانست آن‌ها را باطل کند و می‌گذارند انسان‌هایی بر قدرت سوار شوند که بعدها تنها شورش خواهد توانست آن‌ها را سرنگون کند.
هیچ‌کس از خویش نمی‌پرسد یا اندک‌اند کسانی که از خویش می‌پرسند؛ اگر من هم وظیفه‌ام را انجام داده بودم، اگر سعی کرده بودم ارزشی به اراده‌ی خویش بگذارم، آیا آنچه رخ‌داده است روی می‌داد؟ "
سوالی که هر کدام از ما باید از خود بکند! چه بعنوان فردی از این ملت و چه بعنوان کسی که نام فعال سیاسی بر خود نهاده است. سوالی که باید منصفانه بر آن جواب داد.

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy