Thursday, Aug 8, 2024

صفحه نخست » حالا باید به موساد خبر بدم چکار کنیم، نادر یزدانی

spionages.jpgحالا که بازار افشاگری‌های رسانه‌ای و حدس و گمان برای قتل هنیه گرم شده، منم تصمیم گرفتم به آن‌ها اضافه کنم:


تهران، دفتر حاج آقا سردار هرکسی.

پادو: حاج آقا تلفون اومده،

سردار: تلفون چجوری اومده؟ (از جوک خودش ریسه میره)

پ: قربان، اونی که میخواستین زنگ زده.

س: کی؟ از کجا؟

پ (آهسته): حاج آقا، همون یارو، از غزه، تو تونل.

س (آهسته‌تر): گفتم، کی؟ تو غزه خیلیا هستن.

پ: حاج آقا، همونی که بهش پول دادیم تا پارسال سرزمینای اشغالی رو دوباره اشغال کنه، و صهیونیستا رو بریزه تو دریا.

س: من که نفهمیدم تو چی میگی. بده ببینم کیه زنگ زده.

گوشی رو میگیره.

س: الو.

تلفن (ترجمه عربی): حاج آقا، منم، یحیی.

س (به پادو): فلون فلون شده،، خوب میگفتی یحیی پشت خطه دیگه.

س (به یحیی، با لهجه فارسی): اهلاً حبیبی. کیف حالک؟ کیف حال سمر، زوجک؟

‌ی: حاج آقا نمیخواد خود شیرینی کنی. زنگ زدم بگم از دست اسمال آقا، یعنی أبو العبد کلافه شدیم. نمیذاره کارمونو بکنیم. هی فشار میاره صهیونیستا رو به اسرائیلیا پس بدیم. هی ناله میکنه ساختموناش تو غزه خراب شدن، پولاش و مغازه‌هاش از بین رفتن. میخواد با نتنیاهو آتش‌بس امضاء کنه.

س: اوهوی. آسه برو آسه بیا گربه شاخت نزنه، یحیی. یعنی چی خود شیرینی نکن؟ از کی تو دوزاری اینجوری با من حرف میزنی؟ میدونی کی پول زندگیتو میده؟‌ای بابا، یه وجب ریسمون میدیم، یه کیلومتر طناب میبره. خوب حالا ناله نکن، بگو با أبو العبد چیکار میخوای بکنی؟ اونکه تا حالا با ما راه اومده.

‌ی: من نمیدونم. اگه میاد تهرون، یجوری سرش بره زیر آب، یعنی جاسوسای صهیونیست یجوری بزننش. همه میدونن چن نفر تو اونجا برا صهیونیستا کار میکنن. خیلی راحت، أبو العبد میره، شمام میتونین یخورده گریه کنین و قتلشو بندازین رو گردن صهیونستای آمریکایی و اسرائیلی. چن روزم رجز بخونین انتقام میگیریم. چن روز بعدشم پاتونو پس بکشید. منم اینجا میشم رئیس حماس و هر کاری میخوام بکنم میکنم.

س: اوهوی، یه خرده یواشتر برون. این حرفا چیه میزنی؟ سر أبو العبد رو زیر آب کنیم؟ چرا خودتون نمیکنین؟ مگه خودتون سر شیخو و بقیه رو زیر آب نکردین؟ حالام همونو بکنین. چه فرقی داره؟ میخوای حموم خون راه بندازی؟

‌ی: حاج آقا، ما حالا نمیتونیم کاری کنیم. اگه بلایی سرش بیاد به ماها شک میکنن و پته‌مون رو آب میافته. ولی برا شماها بهانه میشه که همشو بندازین تو گردن جاسوسا و بعدش یه شهید رو تو خیابونا بگردونید و همون کارایی که دوس دارین بکنید.

س: هوم. اینجوری که میگی، همچین بدم نیستا. خوب، حال فکر کنیم همین کارو کردیم، این چه منفعتی برا ما داره؟ تو برا ما چیکار میکنی؟

‌ی: حالا شوماها چه خیری از اسمال آقا دیدین؟ فقط تو قطر خورد و پشت سرتون بهتون خندید و به شماها فحش داد. پولاتون رو هم بالا کشید و ریخت تو جیب خودش‌و پسراش. از یه خونه تو غزه رسید به کارخونه، چن تا آپارتمان تو غزه و قطر و بقیه جاها، چن تا جواهر فروشی، جت خصوصی، و بقیه چیزا. حالا نوبتیم باشه نوبت من و خونوادم هستش. همین الانم تو راه تونل مصر هستم تا برسم قطر. تا شما بزنین، منم رسیدم قطر و میشینم جای أبو العبد. بعدش هر چی شما بخواید میکنم.

س: قول میدی هر کاری بخوایم، همونه؟

‌ی: قول میدم. (با پوزخند و زیر لبی) همونجوری که خمینی و خامنه‌ای قول دادن.

س: باشه، بزار با بقیه حرف بزنم و بهت خبر میدم.

‌ی: شنیدم تا چن روز دیگه از تهرون که برگشت، آتش‌بس رو امضاء میکنه. وقتمون کمه. اگه کاری میخواید بکنین، باید زود بکنین.

س: از تونل بیرون نیا. بهت خبر میدم.

سردار بعد از تلفن بخودش: عجب گیری کردیم. حالا باید به موساد خبر بدم چکار کنیم با اسمال آقا و یحیی آقا.

نادر یزدانی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy