آقا! در میان شش و نیم میلیارد آدم روی زمین هیچ قوم و قبیلهای مثل ما ایرانیها اهل «دعوا» نیست!
ما مدام در حال دعوا کردن هستیم. مدام داریم یقه درانی میکنیم، مدام دست در گریبان هم انداخته و خسته هم نمیشویم.
آقای جمهوری اسلامی میگوید من مسلمانم. اسلامم هم اسلام ناب محمدی است!
آقای مجاهدین خلق میگویند: فوتینا! شیرین نشود دهان به حلوا گفتن. تیز در سبلت تو، خواه بمان خواه بمیر! اسلام من از اسلام شما اسلام تر است.
آقای نو اندیش دینی میگوید:
من این دین سالوس را منکرم
مسلمانی ار این بود کافرم
آقای اصولگرا هجایش میکند وناسزایی نثارش میکند ومیگوید: زکی!
بقدر شغل خود باید زدن لاف
که زر دوزی نداند بوریا باف
آقای سروش میگوید: من مسلمانم
آقای یاردانقلی هرزه چانه میفرماید: غلط زیادی موقوف!
زهی نادان که او خورشید تابان
به نور شمع جوید در بیابان
آقای کدیور میگوید: من مسلمانم
آقای حوزه علمیه میگوید: معاذالله! واستان شمشیر را زان زشتخو! باید به جرم ارتداد به دار آویخته شوی!
آقای صوفی قلندر میگوید: من مسلمانم و پشت بندش هم فریاد میزند: ناد علیا مظهر العجائب!
آقای حجت الاسلام و المسلمین با دله دزدان قمه کش از راه میرسد و با دهان کف کرده نعره بر میکشد که: این ناکثین و قاسطین و مارقین را باید کشت.
این دعواها و کشمکشها حتی به حروف الفبای فارسی هم کشیده شده است:
آقای «ز» و آقای «ذال» قرن هاست دست در گریبان همدیگر انداخته و بقول همولایتیها کش و وا کش دارند. در این گیر و دار سر وکله آقای «ض» هم پیدا شده است و میگوید: بزم بزم بز بزها، دو شاخ دارم به هوا! کی میاد به جنگ من؟ آقای «ظ دسته دار» هم آن گوشه کنارهها ایستاده است و این معرکه را تماشا میکند. لاجرم کار بجایی رسیده است که بقول معروف نمیدانیم «گذار» را باید با آقای «ذال» بنویسیم با آقای «ضا» بنویسیم. با آقای «ز» بنویسیم. با «ظای دسته دار» بنویسیم یا با «ظای» بی دسته!
همین گرفتاری را با «س» و «ث» و «ص» هم داریم
تازه میخواهیم بین آقایان «س» و «ث» و «ص» میانجیگری بکنیم که سروکله آقای «ط» دسته دار پیدا میشود و برای آقای «ت» که نه دسته دارد و نه چماقدار دارد و نه فدایی جان بر کف دارد شاخ و شانه میکشد
در این گیر و دار آقایان «غ» و «ق» هم حیران و سرگردان ماندهاند که آیا قیمه را با غین مینویسند یا با قاف؟
ما برای اینکه این دعوا دامنه پیدا نکند و خشک و تر را با هم نسوزاند با کدخدا منشی وارد معرکه میشویم و میگوییم: آقایان! آقایان! لطفا دست نگهدارید! آنرا که با قاف مینویسند قمه است نه قیمه! قیمه را با راسته گوسفند و لپه دیر پز مینویسند!
گفت: اکنون چون منیای من در آ
نیست گنجایی دو «من» را در سرا....
خلاصه اینکه شلم شوربای عجیب غریبی است و بقول دایی مم رضای ما سگ صاحبش را نمیشناسد.
گیله مرد
*
*