همه ما در مورد متنی که گفته میشد زنده یاد رضا قطبی به دست شاه داده بود بسیار شنیدیم. اخیرا هم علیرضا نوری زاده عزیز و هم استاد امیر طاهری در موردش سخن گفتند. براستی از سال ۵۷ تا امروز چند بار آن متن را خواندهاید؟ تقریبا مطمئن هستم که شما خواننده عزیز حتا یک بار هم آن متن را نگاه نکردهاید و هر برداشت و احساسی که نسبت به آن متن داشتهاید حاصل نگاه آن جوان بی تجربه و هیجان زده زمستان سال ۱۳۵۷ است. در پایان این مقال آن سخنرانی را میآورم تا پس از ۴۵ سال نگاهی دوباره به آن بیاندازید. مطمئنم که نگاهتان عوض خواهد شد. ولی اول به فضای عمومی سال ۵۷ بپردازیم.
امیر طاهری در مصاحبه اخیرش با علیرضا میبدی در تلویزیون پارس در یوتوب هم در دقیقه سه به بعد میتوانید ببینید میگوید که متنی که به دست شاه داده شد را بر خلاف نظر عموم رضا قطبی ننگاشته بود بلکه آن نوشته پیشنهاد سید حسین نصر رئیس دفتر شهبانو بود و قبل از پخش آن از تلویزیون توسط شاه، به دست کسان دیگری داده بودند که بخوانند و نظر بدهند. امیر طاهری میگوید که او و رضا قطبی نیز از جمله کسانی بودند که آن متن را خوانده بودند. امیر طاهری نمیگوید که آیا او یا رضا قطبی با خواندن آن پیام از تلویزیون توسط شاه موافق بودند یا مخالف. از شنیدهها چنین بر میآید که دستکم رضاقطبی موافق بوده و اصرار هم میورزیده. امروز موافق و مخالف نوشتن آن متن را اشتباهی هولناک از طرف حکومت و بخصوص شاه فقید به حساب میآورند و نویسندگانش را به ساده لوحی و یا ندانم کاری متهم میکنند. این نگاه را درست نمیدانم. تصمیماتی که سیاستمداران در موارد بحرانی با توجه به شرایط میگیرند را نمیتوان سیاه و سفید کرد.
متنی با توجه به شرایط از سر ناچاری!
به باور من نمیتوان فلسفهای که پشت نوشتن آن متن بود را بکلی رد کرد. هدف رساندن پیام با ملایمت به مخالفان بود که حکومت، شاه و ارتش پشتیبانش سر جایشان هستند اما حاضر است با معترضین راه بیاید و مطالبات آنها را گردن نهد. اگر امروز خامنهای چنین متنی را از تلویزیون بخواند همه آن را نشان درایت او خواهند دانست. در مورد سخنرانی شاه نظر مخالفان این بود که هدف حکومت تنها ساکت کردن اعتراضات بود نه عمل کردن به وعدههای داده شده در متن. اما در واقع مخالفان که از وقایع آینده هم بی خبر بودند و خطرات را ناچیز میپنداشتند شاه را که به فکر مصلحت کشور بود در گوشه رینگ گیر آورده بودند و برایشان مهم نبود که آیا شاه در گفته خود صادق است یا خیر. برخی از آنها مثل حزب توده نگاهشان ایدئولوژیک بود و حتا با نظام پادشاهی انگلستان یا بلژیک و سوئد نیز موافق نبودند و خواستار براندازی آن نظامها توسط همگنانشان در آن کشورها به هر قیمتی بودند. هم از این رو بود که در دهه بیست که نظام پادشاهی ایران با پادشاهی اروپایی به لحاظ عملکرد بسیار شبیه بود حزب توده برای یک کودتای نظامی به ارتش رسوخ کرده و کادر افسری و درجه داری قابل توجهی را تشکیل داده بودند. به همین دلیل پیام پادشاه از تلویزیون کوچکترین تاثیری در هدف براندازی آنها نداشت. اما این حقیقت را هم نباید از یاد برد که رهبران این حزب آن زمان در خارج از ایران بودند و عوامل سازمان یافتهای در داخل ایران نداشتند که تاثیر گذار باشند. تنها آخوندهای گوش بفرمان خمینی بودند که در مساجد و خیابانها و اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی و منفردین که در روزنامهها تاخت و تاز میکردند. مجاهدین و چریکهای فدایی که تار و مار شده و باقی ماندههای ناچیزشان در زندان بودند و نزد مردم ناشناس و در نتیجه تاثیری در روند حوادث نداشتند. خمینی به تنهایی اما چیزی برای از دست دادن نداشت و تا جایی که شاه وا میداد جلو میآمد. جبهه ملی و نهضت آزادی و همه نیروهای سیاسی برانداز نیز فاقد یک پیشگوی بزرگ و قدرتمند به اندازه قدرت پیشگویی «خدا» بودند که بتوانند حدس بزنند که عاقبت کار به چه فاجعهای میانجامد. تصور روزی مانند ۲۲ بهمن در روز ۱۵ بهمن ۵۷ امری محال بنظر میرسید. یک پیشنویس قانون اساسی آماده بود و اطمینان خاطری در میان بود که یک صلح مابین دستگاه حکومتی و مخالفان میشود و زیر نظر رسانهها و سازمان ملل یک رفراندم یا انتخابات آزاد مجلس موسسان تکلیف آینده کشور روشن میشود. این تصوری بود که آن زمان در میان مردم و اهل سیاست موج میزد. همه از ارتش و تصمیم آخری که شاه بناچار میگرفت هراس داشتند و نمیخواستند «کار به جای باریک بکشد و جوی خون براه بیافتد».
برگردیم به بیانیهای که اندکی قبل از وقوع انقلاب پادشاه از تلویزیون خطاب به مردم ایران خواند. مطابق عادتم میگویم که نمیتوان با توجه به شرایط تصمیمات سیاسی سیاستمداران را سیاه و سفید کرد و تایید یا رد کرد. حمله آمریکا به عراق و افغانستان را دیدیم به کجا انجامید. آیا اگر آمریکا از عاقبت کار آگاه بود همین راه را میرفت؟ به باور من اگر آمریکا حدس میزد که برداشتن صدام به کجا میانجامد او را بر نمیداشت و اگر میدانست که بیست سال پس از سقوط طالبان دمش را لای پایش میگذارد و از افغانستان میگریزد راه دیگری برای برخورد با طالبان و یافتن اسامه بن لادن انتخاب میکرد. همه بلایی که در سیاست به سر انسانها میآید همین ناتوانی آنها در پیش بینی یا بهتر بگویم پیشگویی است. و وقتی پیشگو نباشید، و نتوانید آینده را حدس بزنید در موارد بحرانی بناچار تصمیماتی اتخاذ میکنید که نمیتوانید از درستی آن مطمئن باشید و این میتواند بسیار مهلک باشد. در جنگ جهانی دوم هیتلر، موسولینی، و ژاپن همه قربانی همین ناتوانی شدند. کشور ما و سیاستمداران ما نیز انسان هایی هستند مانند بقیه انسانها و فاقد توان پیشگویی و غیب دانستن.
با توجه به آنچه که رفت شما باید خود را اول در سال ۵۷ و بدون آگاهی از روز ۲۲ بهمن تصور کنید و به جای کسانی بگذارید که آن بیانیه را دست شاه دادند. نمیدانم شما با فرضیه جهانهای موازی آشنا هستید یا نه. مطابق این فرضیه میتوان تصور ایرانی را کرد که در یک دنیای موازی با دنیای ما بلافاصله پس از آن بیانیه که شاه خواند، اهل سیاست مثل جبهه ملی کوتاه آمده و مردم را دعوت به آرامش کردهاند و خمینی بناچار کوتاه آمده و صلح شده و یک انتخابات مجلس موسسان و نظام جمهوری ایران با نتایج بسیار درخشان برقرار شده و پیکر شاه همچنان تا امروز در قاهره باقی مانده و نفرت عمومی همچنان در مورد پهلویها برقرار است. در این جهان موازی شاید چند ده سال بعد یک قضاوت تاریخی منصفانه در مورد پهلویها باعث شود پیکر شاه با احترام به ایران باز گردانده شود. در یک دنیای موازی دیگر، پس از برقراری نظام جمهوری سکولار ایران، چه بسا حزب توده دوباره با رسوخ در ارتش دست به یک کودتای دست چپی زده و خمینی و اهالی جبهه ملی را کنار دیوار قرار میداد و یک دیکتاتوری براه میانداخت که باعث تقویت بلوک شرق میشد و اتحاد شوروی فرو نمیریخت. اینها همه در فرضیه جهانهای موازی هم اکنون در حال رخ دادن است!
حال برویم به سال ۵۷ و خود را بجای سید حسین نصر و سایرینی که آن بیانیه را دیدند بگذاریم. این شما هستید و این جهانهای موازی پیش روی شما و شما قرار است به شاه مشاوره بدهید. به نظر من نوشتن آن متن تنها راه چارهای بود که بنظر میرسید مناسب آن زمان باشد. بهرحال باید کاری میکردند! بنظر شما مثل قوام سلطنه باید بیانیه میدادند که «کشتی بان را سیاستی دیگر آمد»؟ آیا مطمئن هستید که آن سیاست نتیجه دلخواه را میداد و مردم میترسیدند و به خانهها میخزیدند؟ یا همان بلایی که بر سر قوام آمد به سر شاه هم میآمد و آن بیانیه تهدید آمیز به ضد خود تبدیل میشد؟ در یک جهان موازی چه بسا در اثر تهدید حکومت جامعه ما به یک جنگ داخلی در میغلطید. بهرحال نوع تفکر و نگاه و احساسات ایرانی سال ۵۷ با ایرانی امروز تفاوت بسیار دارد. سال ۵۷ صدها هزار نفر آماده فدا کردن هرآنچه که داشتند و بودند در راه آنچه که نمیدانستند چیست بودند و ایرانی سال ۱۴۰۳ که میداند چه میخواهد، برعکس نشان داده که آماده دادن هزینه مانند ایرانی سال ۵۷ نیست. در آن زمستان لعنتی خود من پس از آغاز شورش نیروی هوایی و بدست آوردن تفنگ تصورم بر این بود که در ایران یک کبریت یک جنگ داخلی زده شده واقعا خودم را برای دستکم دو سال جنگ داخلی و آوارگی مردم آماده کرده بودم. با اطمینان کامل میگویم که صدها هزار پیر و جوان دیگر آماده دادن چنین هزینهای بودند. اینها همان جوانانی بودند که در ادامه در سالهای دهه ۶۰ آن درگیریها را رقم زدند که اعدامها بدنبالش آمد. همان مردم بودند که صف اعزام به جبههشان تا هشت سال پایانی نداشت. سید حسین نصر و شاه هم مثل سایرین سایه جنگ خانگی و نا آرامی و پیامدهای آن را میدیدند که آن متن آشتی جویانه را نوشتند. دستکم ما امروز میتوانیم شاهد باشیم که وقتی که سال ۵۷ شاه از «وحشت بزرگ» سخن میگفت و مورد تمسخر واقع میشد، داستان بهم نمیبافت. به باور من با توجه به شرایط من هم اگر آن زمان مشاور شاه بودم، هرچند با اندکی تردید اما بهترین راه این را در این میدیدم که شاه بیانیهای آشتی جویانه بدهد تا آنکه تهدیدی کند که چه بسا ارتش هم پشتیبانی نکند یا به جنگ داخلی بیانجامد. لذا.. نه با آگاهی امروز بلکه با آگاهی ایرانی سال ۵۷ که هیچ اطلاعی از ۲۲ بهمن و پیامدهای آن ندارید متن را بخوانید و ببینید آیا نوشتن این متن از جانب حکومت کاملا اشتباه بود؟
متن سخنرانی پادشاه:
«ملت عزیز ایران! در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد میشد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من بعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی نباشد.
متاسفانه در کنار این انقلاب دسیسه و سوء استفاده دیگران از احساسات و خشم شما، آشوب و هرج و مرج و شورش نیز ببار آورد. موج اعتصابها نیز که بسیاری از آنها بر حق بوده اخیرا ماهیت و جهت یافت تا چرخهای اقتصاد مملکت و زندگی روزمره مردم تلف شود و حتی جریان نفت که زندگی مملکت به آن بستگی دارد، قطع گردد، تا عبور و مرور روزانه و تامین مایحتاج زندگی مردم نیز تعطیل شود. ناامنی، اغتشاش و شورش و کشتار در بسیاری از نقاط میهن مان بجایی رسیده است که استقلال مملکت را در خطر انداخته است. وقایع اسفباری که پایتخت را دیروز به آتش کشید، برای مردم و مملکت دیگر قابل ادامه و تحمل نیست. در پی استعفای دولت و برای جلوگیری از اضمحلال مملکت و از بین رفتن وحدت ملی، برای جلوگیری از سقوط و هرج و مرج و آشوب و کشتار، و بمنظور برقراری حکومت قانون و ایجاد نظم و آرامش، تمام کوشش خود را در تشکیل یک دولت ائتلافی مبذول داشتم و فقط هنگامی که معلوم شد که امکان انجام این ائتلاف نیست، بناچار یک دولت موقت را تعیین کردیم.
من آگاهم که بنام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که بنام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نا مقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و اما من بنام پادشاه شما که سوگند خوردهام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.
من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای بدست آوردنش قربانی دادهاید، تضمین میکنم، که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و بدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود. در وضع فعلی برقراری نظم و آرامش برای جلوگیری از سقوط و اضمحلال ایران وظیفه اصلی نیروهای مسلح شاهنشاهی است که همیشه با حفظ ماهیت ملی خود متکی بر ملت ایران و وفادار بسوگندهای خود بوده و هست، باید با همکاری شما هموطنان عزیم این نظم و آرامش هرچه زودتر برقرار شود تا دولت ملی بعدی که استقرار و آزادیها، اجرای اصلاحات وبخصوص برقراری انتخابات آزاد را بر عهده خواهد داشت در اسرع وقت کار خود را شروع کند. من و شما در این سی چند سال وقایع حساسی راد دیدهایم و خطرات بسیار را پشت سر گذاشتهایم، امیدوارم در این لحظات حساس و خطیر وسرنوشت ساز، خداوند بزرگ ما را مشمول عنایات خو د فرماید، تا بتواینم در کنار هم به هدفهای اصلی که آسایش و رفاه و آزادی و سربلندی و ایران و ایرانی است برسیم.
من اینجا از آیات عظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلامی و بخصوص مذاهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنماییهای خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند. من از رهبران فکری جوانان میخواهم تا با دعوت آنان به آرامش و نظم، راه مبارزه اصولی برای برقراری یک دموکراسی واقعی را همورا کنند. من از شما پدران و مادران ایرانی که مانند من نگران آینده ایران و فرزندان خود هستید میخواه که با راهنماییهای آنان مانع شوید تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند، و بخود و به میهنشان لطمه وارد سازند.
من از شما جوانان و نوجوانان که آینده ایران متعلق به شماست، میخواهم تا میهنمان را بخون و آتش نکشید و به امروز و خود و فردای ایران ضرر نزنید.
من از شما رهبران سیاسی جامعه میخواهم تا بدور از اختلافهای عقیدتی و با توجه به موقعیت تاریخی حساس و استثنایی کشورمان، نیروهای خود را برای نجات میهن بکار برید.
من از همه شما کارگران و کارکنان و دهقانان که با کوششهای خود چرخهای اقتصادی کشور را به حرکت در میآوردند میخواهم، تا با فعالیت هر چه بیشتر در حفظ و احیای اقتصادی کشور بکوشید.
من از همه شما هموطنان عزیزم میخواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر کنیم. در این لحظات تاریخی بگذارید همه با هم به ایران فکر کنیم. بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم. و برای حفظ تمامیت ارضی وحدت ملی، و حفظ شعائر اسلامی و برقراری آزادیهای اساسی و پیروزی و تحقق خواستها و آرمانهای ملت ایران همراه شما خواهم بود.
امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم، خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره موید و حافظ ملک و ملت ایران باشد. انشاء الله تعالی»
محسن کردی
*
*