سوارشدگان اخیر بر ماشین دودی پهلویها، در صدد ربودن سریعِ گویِ سبقت از کهنه سربازان پادشاهیخواه میباشند. آنها که اغلب، دست پرورده اصلاح طلبان حکومتی بوده و به هر کاری دست میزنند تا شازده را به طور کامل در اختیار داشته باشند. براساس اطلاعاتی که به داخل کشور میرسد تا اندازه زیادی هم در این راه موفق بودهاند. همراهی و همگامی با شازده در بسط نشینی بر دیوار ندبه و دعا برای بازیابی تاج و تخت به یغما رفته پدرشان توسط ملایان، نشانگر این واقعیت است که این تازه به دوران رسیدهها چنان در رویاهای پیرامون راس قدرت قرار گرفتن از خود بی خودشان کرده که برخی از آنها خود را در قامت امیر اسدالله علم، امیر هوشنگ دولو، ارنست پرون، پرویز ثابتی، پروین غفاری، ملکه اعتضادی، گیلدا و... برای شاه آینده میبینند؛ و چنان در گفتار و نوشتارهای خود به عالم هپروت رفته و به موارد و مسائلی میپردازند که نه فهم و دانش لازم برای پرداختن به آنها را دارند و نه قد و قامتشان اجازه ورود به چنین مسائلی را میدهد. برای نمونه به جماعت انگشت شماری اشاره میشود که تا کنون بیش از شش بار معلق زدن، با نامهای دهان پرکن، وارد کوچههای تنگ و باریک شده و چون به بن بست رسیده، آنها را رها ساختهاند.
مدتی پیش دو تا از هوچیهای پیرامون شازده در شماره سوم نشریه خود به نام فریدون که وابسته به انجمن شهریار معرفی شده، گفتگویی بین آقایان سعید قاسمی نژاد و علیرضا کیانی با موضوع اصلی "اندیشه بر پهلوی" ترتیب داده و متن آن را در شبکههای اجتماعی منتشر کردهاند که به چند نکته از آن به شرح زیر پرداخته میشود.
یکی از شاخصهای اصلی این گفتگو کاربرد کلمه پهلوی و پهلویسم است که دقیقا ۱۲۷ بار تکرار شده است و بدین وسیله واژه پهلویسم را وارد فرهنگ شاه الهیها کردهاند. در این گفتگو قاسمی نژاد میگوید:
"اگر شما به سالهای اخیر نگاه کنید میبینید که در فضای جامعه، این میل بازگشت به دوره پهلوی خیلی جدی شده است. "
جل الخالق، غیب میدانند و غیب میگویند. در کدام جامعه این میل ایجاد شده است؟ شاید در جمع اندک اطرافیان شازده و یا گرمی گرفتگان از دلارهای هفت تومانی برخی از خارج نشینها این آرزو ایجاد شده باشد، زیرا در داخل کشور و در میدان نبرد با اهریمن آخوندی خبری از این چرندیات نیست. چون غالب مردم ایران سی و پنج سال دوران نکبت باری را که اصلی ترین و مهم ترین عامل سلطه ملایان میباشد، پشت سر گذاشتهاند. اینک برای نشان دادن ظرفیت فکری این جماعت ناگزیر به ورود به الفبای مفاهیم مطرح شده توسط آنها میشوم.
مکتبهای فکری، فلسفی و سیاسی، عموما با پسوند " ایسم" شناخته میشوند و مکتب مجموعه جهان بینی و ایدئولوژیک یک انسان است که در آن یک دیدگاه منسجم، پایه و اساس نوعی هم اندیشی و مشارکت ایدئولوژیک قرار میگیرد به طوری که اعضای مکتب، خود را ملزم به رعایت کردن تمام فعالیتهایش میدانند. افرادی که حول یک مکتب، نظریه پردازی میکنند باید در موارد راهبردی، خصوصیات مشترک داشته باشند.
حالا ببینیم که پهلویها چه خصوصیات استراتژیک و اعمال مشترکی داشتهاند که آنها را در غالب یک مکتب، آنهم به نام " پهلویسم" بشناسیم.
۱. در مورد مدرنیته
الف. پهلوی اول، به کمک و با استفاده از فرهیختگان و الیت اطراف خود، حامی و مجری ایجاد دانشگاه در کشور بوده که مقدمهای برای ورود مدرنیته به کشور بوده است. دانشگاه تهران قاضی تربیت میکرد تا دست آخوندهای شیاد و طمع کار، نا عادلانه بین آحاد جامعه قضاوت نشود. معلم تربیت میکرد تا ملایان ظالم در مکتب خانهها، پای بچههای مردم را به فلک نبسته و شلاق نزنند و به جای دانشهای مترقی روز، چرندیات و خرافات تحویل تعلیم شوندگان نشود. پزشک تربیت میکرد تا عقب مانده ترین قشرهای جامعه با دعا و جنبل نوشتن زیر ناف زنان و عنبر نسارا و شاش شتر، سلامت جسمانی و روانی مردم نا آگاه به خطر نیفتد و...
ب. پهلوی دوم، حدود ۳۵ سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۵ در وسط دانشگاه تهران که مظهری از مدرنیته بود، دستور ساخت مسجد داده و آن را شخصا افتتاح کرد که نشانهای از واپسگرایی و دقیقا برخلاف دیدگاهی بود که مبتنی بر آن دانشگاه ساخته شده بود.
پ. پهلوی سوم هم شدیدا نگران اسلام عزیز هستند و در کمال سادگی منتظرند تا آدمکشان حکومت اسلامی با او بیعت کرده و زیر علم او سینه بزنند و مانند پدر بزرگوارشان، دهه اول محرم پخش موسیقی را از رادیو و تلویزیون تعطیل کرده و شام غریبان در شبستان مسجد سپهسالار دستمال به دست به عزاداری بپردازند و پیشاپیش اعلام میکنند که همه قاتلان و متجاوزان به فرزندان ایران زمین را خواهند بخشید. [۱]
۲. در مورد اطرافیان و یاران
الف. پهلوی اول، اطرافیان خود را از تحصیلکرده ترین، با تجربه ترین، و محترم ترین (قطع نظر از گرایشها و وابستگیهای سیاسی آنان) آن روزگار انتخاب کرده بود از جمله داورها، سیاسیها، فروزانفرها، دهخداها، تیمورتاشها، فروغیها و... که نمونهای از شخصیتهای برجسته علمی و سیاسی روز بودند.
ب. اطرافیان و دوستان پهلوی دوم را عموما افراد چاپلوس، دستبوس، نوکر صفت و سوء استفاده جو و بعضا جاسوس ماب و حقوق بگیران اجنبی تشکیل میدانند. از جمله آنها: فردوستها، امیر هوشنگ دولوها[۲]، ارنست پرون ها[۳]، شریف امامیها، هژیر یزدانیها، ثابتیها و... به اضافه شعبان جعفریها و دیگر اراذل و اوباش بودند.
پ. اطرافیان و حامیان پهلوی سوم، نیازی به معرفی ندارند زیرا هر روز اخبار، اطلاعات، فیلمها و دیگر مستندات از آنها به وفور در شبکههای اجتماعی و رسانهها موجود است. از فحاشیها، دروغ بافیها، انگشت کردنها، اشاره به پایین تنه کردنها، سنگ قبر شکستنها و تهمت و افترا زدنها آنهم درباره مبارزان واقعی داخل کشور. آقای شعبان جعفری که از دست همایونی به خاطر نقش او در موفقیت کودتای ۲۸ مرداد مدال افتخار گرفته بود و این گنده لات دوران پهلوی دوم، هر وقت اراده میکرد موفق به دیدار شاه میشده در مصاحبه با خانم هما سرشار میگوید:
"ما دست روی زن بلند نمیکنیم، تو صنف زندگیمون نیست که بریم زنو بزنیم". [۴]
اما هفتاد و یک سال بعد، شاخ و برگهای شعبانها، طیبها، رمضان یخیها، پری بلندهها (سکینه قاسمی) با به تن کردن لفافی منقش به شیر و خورشید، در خیابانهای کشورهای غربی و به اصطلاح دموکرات و متمدن چنان غوغای شرم آوری به راه میاندازند که انسان از دوباره شنیدن صدای نفرت انگیزشان و دیدن صحنههای دلخراش و فرا حیوانیشان به نا امیدی و حرمان کشیده میشود. باور کنید در دعواهایی که بین اراذل و اوباش در ایران اتفاق میافتد هرگز و هرگز امکان دیدن چنین صحنههای فحاشی، زیر کمر نشان دادنها، دشنامهای رکیک به مردانی که به همراه همسر هستند، غیر ممکن است. جالب تر اینکه یکی از سر کردگان این وحوش در مصاحبهای با تلویزیون اینترنشنال در برابر پرسش آقای فرحزادی که میگوید: وقتی میروند روسری یک نفر را اینچنین میکشند، این تعرض فیزیکی است؛ شرم آور است این رفتار فیزیکی، این طور نیست؟ پاسخ کیانی: اینکه میهن پرستیشان را میرساند. شخصا افتخار میکنم که باهاشون هم میهن هستم و هم نظر هستم، درکشان میکنم، نه تنها درکشان میکنم حتی باهاشون همدل هستم... سلمان رشدی میگوید آزادی بیان، حرفهای نامطلوب را هم در بر میگیرد. آزادی بیان به تعبیر سلمان رشدی، آزادی فحاشی را هم در برمیگیرد!؟!
آیا تا به حال کسی وقاحت و بی شرمی را تا این حد شاهد بوده است؟ این جماعت تمام وقت دم از حقوق بشر و دموکراسی زده و آویزان تاریخ ایران باستان بوده و سنگ زرتشت را به سینه میزنند؛ اما یکباره مصلحت ایجاب میکند پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را پس انداخته و آویزان آموزههای سلمان رشدی شوند. کیانی در قامت و ظاهری دقیقا هم شکل شعبان جعفری بیست و هشت مردادی، در برابر میلیونها بیننده تلویزیون ظاهر شده و از عملکرد نفرت انگیز دست آموزان خود حمایت میکند؛ باز هم به لوتی گری شعبان که نه فحاشی میکرد و نه دست روی زنها بلند میکرد و از غفلت و لنگی نظام اداری و آموزشی پهلوی دوم استفاده و برای دانش آموزان نمره قبولی میگرفت و بی در و پیکری نظام قضایی زمان، باعث میشد مطالبات مردم را وصول کند. اینک که کیانی در قامت شعبان ظاهر شده و زیر علم پهلوی سوم سینه میزند،ای کاش بی کم و کاست یک شعبان زمان میشد آنهم در یک کشور حقوق بشری.
از همه مهمتر موضع گیری درخشان شازده میباشد که در برابر پرسش آقای دهقانپور از تلویزیون فارسی صدای آمریکا در این باره میگوید: آنهم جزء خطوط قرمز اخلاقی و رفتاری است که به آن اعتقاد دارم، وقتی میگم نافرمانی مدنی و خشونت پرهیز، یعنی هر نوع خشونتی، هر نوع تهدید جانی، هر نوع عملکرد زشت و زننده از نوع هتاکی یا فحاشی یک برخوردی که، پس فرق ما با اینها چیه، این را من همیشه متذکر شدم و اگر کسانی هستند که متاسفانه دست به این کار میزنند قطعا یک چیزی است که قطعا من محکوم میکنم...
مقایسه گفتمان علیرضا کیانی و رضا پهلوی نشانگر دو نتیجه غیر قابل انکار است:
۱. یا شازده دروغ میگوید و خود کارگردان اصلی این جریانات است.
۲. و یا چنان بی تدبیر و ناتوان و ذلیل و باری به هر جهت است که نمیتواند نزدیک ترین مشاوران و مریدان خود را هم کنترل کند. حالا چگونه است که میخواهد در قامت یک رهبر کشور هشتاد و چند میلیونی ایران را مدیریت کند زیرا کیانی که، از دیگر عوامل پنهانی حکومت اسلامی نیست که بتواند این اعمال ننگین را سرپرستی کند. عزیزانی که جسارت کرده و توان دیدن ویدئوهایی را که در این باره در شبکههای اجتماعی بارگذاری شده، دیده باشند، دارای صحنههای رقت بار و تاسف برانگیز است و یکی از اینها زنی جوان را نشان میدهد که فحشهای زیر کمری، خواهر مادری و زن و بچهای به رای دهندگان حواله میکند که حتی از دهان یکی از سه هزار تن فروش بدبخت و مورد ظلم قرار گرفته حاضر در خیابانهای تهران در ۲۸ مرداد ۳۲ کسی نشنیده است و او دست سکینه قاسمیها و مهین بچه بازها را از پشت بسته است. این جماعت ننگ بشریت و بزرگ ترین دشمن در برابر کرامت انسانی میباشند. ما عدهای از داخل نشینان، نفرت و برائت خود را از این فرقه لمپن صفت قویا اعلام میکنیم.
۳. در مورد مسائل اخلاقی به عنوان رهبر و سمبل یک کشور
الف. من تا کنون هیچ مستندی از زن بارگی، هوس بازی و بی حیایی پهلوی اول ندیده، نخوانده و نشنیدهام.
ب. مهمترین شاخص اخلاقی پهلوی دوم، زن بارگی، بی اعتنایی به هنجارهای جامعه و دَلِگی بوده است. امیر اسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربارش در خاطرات روز یکشنبه مورخ ۲۵/۰۱/۱۳۵۳خود مینویسد:
... چون مذاکرات قدری جدی شد و طولانی، صحبت را به مخدرات کشاندم، فرمودند خدا خواسته است که من به کسی دل نمیبندم، اما اگر هفتهای یکی دو بار انسان تفریح نکند، نمیتواند بار گرانی اینچنین را به دوش بکشد، بخصوص که در خانواده جز غر و لند چیز دیگری نیست، عرض کردم کاملا حق به شاهنشاه میدهم و متاسفانه خانمهای ما متوجه این امور نیستند. [۵]
شنبه اول آذر ۱۳۵۳، در کیش بین فرودگاه و کاخ، من در رکاب مبارکشان سوار بودم. سوال فرمودند، مهمانها رسیدند؟ عرض کردم اولی رسید ولی دومی در راه است. همان هواپیما که اولی را آورد، برگشته که دومی را بیاورد. فرمودند این خلبانها که اینها را میآورند، فکر نمیکنند برای کیست و برای چیست؟ عرض کردم البته که فکر میکنند، چطور ممکن است امیدوار بود که فکر نکنند، تنها امیدی که میتوان داشت این است که فکر بکنند لااقل دومی متعلق به غلام است، شاهنشاه خیلی خندیدند. عرض کردم میتوان از مردم انتظار داشت که نبینند و نشنوند ولی نمیتوان انتظار داشت که فکر نکنند و نفهمند. فرمودند درست است. عرض کردم به هر حال این مسائل مهم نیست مهم آن است که کار کشور در چه حال است و آنکه در زیر سایه مبارک، عالی و بالاتر از عالی است. [۶] و ما ملت ایران دیدیم که چقدر عالی بود و به کجا رسید. این خاطرات نشان میدهد که وزیر دربار رسما اقرار میکند برای همایونی حکم دلال محبت را داشته است. آیا هنوز کسی شک دارد؟
و باز هم، البته تعداد کسانی که در آن روزها مایل بودند مهمانان مناسب برای تفریح شاه سراغ کنند (به عبارتی ساده تر برای شاه جاکشی کنند)، چنان زیاد شد که شاه به علم دستور داد که صرفا چند نفر معتمد از آن پس حق مشارکت در این کار را خواهند داشت، به علاوه یکی از دوستان علم منزلی در نزدیکی کاخ تهیه کرده بود که کارکرد اصلی آن، محلی امن برای انجام این دیدارها بود. [۷]
پ. نویسنده اطلاعی از اخلاق و هوس بازی پهلوی سوم ندارد ولی مطالبی که به صورت نوشته، عکس و فیلم در شبکههای اجتماعی منتشر شده نشانگر روابط خارج از خانواده همسر ایشان میباشد و علاقهای به راستی آزمایی آن نیست.
۴. در مورد مصونیت قضایی پرسنل خارجی (کاپیتولاسیون)
الف. رضا شاه در سال ۱۳۰۶ در میان طوفانی از احساسات ملی مصونیت قضایی پرسنل روسیه و دیگر کشورها را لغو و پایان داد.
ب. پهلوی دوم در سال ۱۳۴۲ برقراری کاپیتولاسیون پرسنل آمریکایی را برقرار کرد. کافی است برای درک عمیق واگذاری این امتیاز ننگین به بیگانگان، داستان معروف دکتر غلامحسین ساعدی به نام " دندیل" را بخوانید.
پ. تصور نمیرود که پهلوی سوم با آگاهی هایی که ملت ایران پیدا کرده است بتواند در این باره کار پدرش را تکرار کند. ولی ایماها و اشارهها برای کسب قدرت، نشانه هایی از علاقه مندی ایشان به عملکرد پدرشان و دخیل بستن به قدرتهای خارجی دیده میشود.
۵. در مورد دخالت دین در امور حکومت
الف. پهلوی اول اجازه دخالت دین را در امور کشور داری بر نمیتابید در نتیجه ملاها دل خوشی از او نداشتند. برای مثال رویداد مسجد گوهرشاد در مشهد نشان داد که رضا شاه حاضر نیست به آخوندها امتیاز دهد و به همین دلیل چون آخوند قمی مخالفت خود را با کشف حجاب اعلام داشت از ترس عکسالعمل رضا شاه به نجف فرار کرد.
ب. پهلوی دوم، به ادعای خودش در کتاب پاسخ به تاریخ از کودکی، خود را نظر کرده میدانست و از شش سالگی با چهره امام اول شیعان حتی با شمشیر دو لبه (ذوالفقار) او آشنا بوده و بعد از به سلطنت رسیدن بر خلاف نظر پدرشان در یک سخنرانی در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۳۵ میفرمایند: " باید مردم را به رعایت از کلیه اصول و احکام دین مبین اسلام وادار کرد. [۸] در نتیجه اوامر ملوکانه برای وادار کردن مردم ایران به رعایت کلیه اصول و احکام دین مبین اسلام را، جانشینانش یعنی خمینی و خامنهای به طور کامل به مرحله اجرا گذاشتند.
در جای دیگری در ششم خرداد ۱۳۲۸ میفرمایند: تعالیم مقدس و دستورهای جامعی که در هزار و سیصد و اندی سال پیش پیغمبر بزرگ اسلام به پیروان خود داده به اندازهای بلند پایه است و با روح ترقی و تعالی بشری وفق میدهد که پس از این مدت با همه ترقیات و تحولاتی که در عالم بشری روی داده بدون تردید این تعلیمات، یگانه عامل سعادت معنوی بشری بشمار میرود و در تمام زمانها و مکانها و در میان تمام جوامع بشری عمل به این دستورها موجب رفاه و آسایش عمومی خواهد بود. [۹]
این مطالب نشان میدهد که پهلوی دوم چنان از اوضاع و شرایط زمان خود بی خبر بوده که تعلیمات پیغمبر اسلام را موجب ترقی و تعالی بشر در سرتاسر گیتی تلقی نموده است و اینک برای نشان دادن نا آگاهیها و تناقض در افاضات ایشان با واقعیتهای موجود در آن زمان، ناگزیر به ارائه آماری کلی از وضعیت جهان را در چند سال بعد از این فرمایشات به شرح زیر متوسل میشوم.
• در یکصد و پنجاه سال گذشته (تا سال ۲۰۱۰) چهارده میلیون یهودی، ۱۸۰ جایزه نوبل را دریافت کردهاند. درحالی که یک و نیم میلیارد مسلمان، تنها سه جایزه گرفته است.
• بزرگترین اختراعاتی که تاریخ را دگرگون ساخته از قبیل: چیپهای کوچک دستگاههای الکترونیکی، راکتور اتمی زنجیرهای، کابل نوری و... به دست یهودیان بوده است.
• در سرتاسر جهان اسلام مشتمل بر ۵۷ کشور تنها ۵۰۰ دانشگاه وجود داشته در حالی که تنها در آمریکا ۵۷۵۸ دانشگاه، در هندوستان ۸۴۰۷ دانشگاه موجود بوده است و حتی یک دانشگاه از میان کشورهای اسلامی در زمره ۵۰۰ دانشگاه برتر جهان جای نداشته است.
• سواد در دنیای مسیحیت ۹۰ درصد و در جهان اسلام ۴۰ درصد است.
• در کشورهای مسلمان برای هر یک میلیون نفر مسلمان تنها ۲۳۰ دانشمند وجود دارد، در آمریکا به ازای یک میلیون نفر ۵۰۰۰ دانشمند وجود دارد.
• در کشورهای مسیحی ۵ درصد از درآمد ملی صرف تحقیق و توسعه میشود در حالیکه در دنیای اسلام فقط ۰۲/۰ درصد از درآمد ملی برای تحقیق و توسعه صرف میشود. (آمارها مربوط به ۱۵ سال پیش است)
آیا مشت نمونه خروار و نشانگر سر در برف بودن همایونی و غرق شدنش در خرافات نبوده است؟
پ. به نظر میرسد پهلوی سوم نیز مانند پدرشان نگران اسلام عزیز بوده و با گرد آوردن اصلاح طلبان حکومتی و بسیجیان رانده شده از کشور در اطراف خود، قصد آشتی و معامله با اشغال کنندگان تاج و تخت خانوادگیاش را دارد.
۶. در مورد موضع گیری در برابر مخالفان سیاسی
الف. پهلوی اول تعارفی با مخالفان سیاسی خود نداشت. حتی در برابر دوستان و یاران خود نیز که با همراهی و کمک آنها خدمات ماندگار صورت گرفته بود به هر علت و از سر بی اعتمادی، آنهارااز سر راه برداشت. تیمور تاش (وزیر دربار) را به زندان انداخته و آنجا دستور کشتن او را داد، به داور (وزیر دادگستری) دستور خودکشی داد و او خود را کشت، عشقی شاعر جوان و ملی گرا را در وسط حیاط خانهاش به گلوله بستند و کشتند و...
ب. پهلوی دوم در دستور کشتن، دستی بسیار فراختر از پدر داشت. مستندات و آمار شکنجه شدگان، زندانیان سیاسی و به قتل رسیدگان دستگاه امنیتی و انتظامی او در شبکههای اجتماعی، یادنوشتهها، مقالهها و کتابها در دسترس میباشد. در این باره امیر اسدالله علم مینویسد:
به عرض رساندم مسکو راجع به مصدق و دولت قانونی مصدق خیلی تعریف میکند. فرمودند، دولت قانونی یعنی چه؟ تا وقتی سر کار بود قانونی بود. عرض کردم این کلمه تاکید بر روحیه مردم احمق است، مثل دولت قانونی پاتریس لومومبای کنگو که هنوز هم مسکو برای خر کردن مردم آفریقا میگوید؛ یا دولت قانونی مجیب الرحمن بنگلاش؛ خیلی خندیدند. [۱۰] ملاحظه میشود که با کمال جسارت مردمان هر سه کشور را به لحاظ حمایت از رهبران فکریشان، احمق و خر تلقی میکنند. باز هم علم میگوید:
باز کمی صحبت از مصدق پیش آمد. فرمودند چنین آدم مضر به حال کشور فکر نمیکنم ظرف هزاران سال در کشوری پیدا شود که در عین حال مردم را این اندازه خر بکند. [۱۱]
پادشاهی که مردمان خود را خر بنامد خودش را چه میتوان نامید. آیا وقاحتی فراتر از این میتوان سراغ داشت؟ بیخود نبود که روز فرارش از کشور، مردم شادمانیها کردند؛ و مقایسه کنید آن را با روز ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ که چگونه میلیونها ایرانی از آبیک تا احمد آباد به تجلیل از مصدق به پا شده بودند.
پ. پهلوی سوم در این باره میگوید:
من فکر میکنم، دکتر مصدق یکی از شخصیتهای برجسته ناسیونالیست ایران بوده و هست و خواهد بود... و به عنوان یکی از چهرههای برجسته تاریخ مملکت ایران باید شناخته شده باشد. به نظر من مصدق در رده تمام بزرگان این مملکت هست و خواهد بود و من شخصا احترام خاصی برای فعالیت و ارق میهن دوستی و ناسیونالیزمی که در تاریخ داشته، دارم و خواهم داشت و هر کسی که به این مساله اعتقاد نداشته باشد باید بگویم او اعتماد راسخ به ناسیونالیزم ایران نمیتواند داشته باشد. [۱۲] حالا این نظرات چه شباهتی با نظرات پدرشان دارد؟
۷. دیدگاهها در مورد اسرائیل
الف. در دوره پهلوی اول هنوز کشور اسرائیل رسما تشکیل نشده بود.
ب. پهلوی دوم در این باره میفرمایند:
ما به خاطر همبستگی با جهان اسلام، روابط دیپلماسی با اسرائیل برقرار نکردیم. [۱۳]
و یا: ما حاضر نیستیم سرزمینهای مقدس اسلامی به دستان غیر مسلمان قرار گیرد، همانگونه که گفتم مسلمانان حاضر نیستند مقدسات آنها در دست دیگران باقی بماند. [۱۴]
باز هم میفرمایند: ما به شدت با بقای اماکن مقدس اسلامی در دست غیر مسلمان مخالفیم و در این مورد برادران مسیحی هم با ما هم عقیدهاند، آنها نمیپذیرند که مقدساتشان در دست صهیونیستها باقی بماند. [۱۵] در نتیجه اگر راست گفته باشند و امروز در تخت پادشاهی پابرجا بودند، قاعدتا در صف طرفداران حماس بر علیه اسرائیل مانند حکومت اسلامی وارد جنگ میشدند.
پ. اما پهلوی سوم با توجه به مستندات موجود، دل در گرو عشق نتانیاهو و رئیس موساد دارد و چگونه برای برآورد آرزوهایش به دیوار ندبه میآویزد و از تصمیم برخی از نمایندگان مجلس اسرائیل برای تجزیه آذربایجان از ایران دل آزرده نمیشود.
۸. وابستگی به بیگانگان
الف. شواهد زیادی از همبستگی پهلوی اول با مقامات انگلیسی وجود دارد ولی در مواردی که فرصتی پیدا کرده برخلاف نظر آنها رفتار کرده است. بهترین مثال در این باره قلع و قمع شیخ خزئل میباشد که با هشیاری تمام برخلاف نظر و انتظار استعمار پیر عمل کردند. ولی یکی از مهمترین دلایل اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ اعلام ارادت مستقیم و غیر مستقیم به آلمان نازی و هیتلر[۱۶] و محاسبات غلط در پیش بینی نتیجه جنگ جهانی دوم بوده است و از آن مهمتر تحمیل مسیر راه آهن سراسری ایران توسط انگلستان بوده که سر بزنگاه از این طریق در پیروزی بر آلمان نازی و جلوگیری از سقوط مسکو از آن بهره برداری کردند. در نتیجه کشور ایران مدتها زیر پای چکمه سربازان روس و انگلیس و آمریکا بوده است.
ب. پهلوی دوم در تمام ۳۷ سال سلطنت خود لحظهای از وابستگی به قدرتهای بزرگ غربی به ویژه آمریکا و انگلستان دست بر نداشت و اعترافات نیکسون در روابط پهلوی دوم با غرب علی الخصوص با آمریکا اوج فاجعه را نشان میدهد.
پ. پهلوی سوم که هنوز نه به دار است و نه به بار، راه پدر را در پیش گرفته ولی اگر پدر در روابطش با اسرائیل به علت حفظ مناسباتش با کشورهای عربی ظاهر را حفظ میکرد ولی شازده آشکارا با کرنا و دهل و با میزبانی رئیس موساد به دیوار ندبه پناه برده است.
۹. در مورد مسائل متفرقه
الف. پهلوی اول اوقاف را که از مهمترین منابع مالی در دست ملایان بود گرفت و امکان مانور آخوندها را از این منابع به آنها نداد و از زمانی که پهلوی اول به قدرت رسید تا زمانی که رهبران سه قدرت بزرگ جهانی او را خلع و از ایران بیرون کردند (شهریور ۱۳۲۰) تعداد مساجد به نصف تقلیل یافته بود و ملاهای گردن کلفت به نجف و دیگر مخفیگاهها فرار کرده بودند.
ب. پهلوی دوم اوقاف را دوباره در اختیار ملاها قرار داد و زمان سرنگونی بهمن ۵۷ تعداد مساجد به دهها برابر زمانی رسیده بود که به پادشاهی رسیده بود و دست آخوندها را در همه امور باز گذاشته و دخالت ویرانگر آنها را مهیا ساخته بود.
پ. در مورد پهلوی سوم قابل پیش بینی نیست.
حالا با این همه تناقض در افکار و دیدگاههای متضاد این سه نفر، کدام نادان و عقب مانده ذهنی، این جریان سه نفره را تحت عنوان یک مکتب آنهم به نام مکتب پهلویسم مینامد؟ پذیرش یا عدم پذیرش مطالب ارائه شده حق خوانندگان محترم میباشد. در ادامه جدول مقایسهای دیدگاههای پهلویها به صورت خلاصه تقدیم شده است.
ش. بابکان
تهران - ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
پانوشتها:
[۱]. متن کامل سخنرانی آقای رضا پهلوی از دقیقه ۱۶: ۰۳ در کانال آقای هالو با عنوان فایل صوتی کمتر شنیده شده از رضا پهلوی موجود است.
[۲]. نام این شخصیت مرموز امیر هوشنگ دولو بود. بنا به گزارش پلیس فرانسه او در سالهای جنگ جهانی دوم نوچه ژنرال Geser یکی از فرماندهان ارتش اشغالگر نازی در فرانسه بود و از جمله وظایفش تامین دخترهای جوان برای ژنرال بود. با این همه پلیس آلمان او را به جرم قاچاق و صدور چک بی محل بازداشت کرده بود هم او یکی از گردانندگان اصلی باند قاچاق پاریس- برن بود. حدود
۳۰ سال پس از این ماجرا در سال ۱۳۵۰ زمانی که هویدا نخست وزیر بود همین دولو که دیگر فساد مالی و ثروتش شهره آفاق بود و گویا تامین دختران جوان برای شاه هم از جمله مسئولیتهایش به شمار میرفت در سوییس به جرم حمل تریاک بازداشت شد. شاه به جای آنکه بگذارد دادگاههای سوییس از طریق قانونی به اتهامات وارده علیه دولو رسیدگی کند، او را به وسیله هواپیمای مخصوص سلطنتی از سوییس فرار داد. وقتی هویدا شرح ماجرا شنید به خود جسارت داد که به شاه بگوید بهتر میبود اگر دولو در ژنو باقی میماند و پای میز محاکمه میرفت. ظاهرا به گمان شاه هویدا با نفس این پیشنهاد، پا از گلیم خود فراتر گذاشته بود و به کیفر این نافرمانی نخست وزیر مملکت به مدت دو هفته از شرف یابی محروم شد. (به نقل از صفحات ۱۲۶و ۱۲۷ کتاب معمای هویدا نوشته دکتر عباس میلانی)
[۳]. ارنست پرون فرزند باغبان و سرایدار در مدرسه لاروژه سوییس بود و هنگامی که پهلوی دوم برای تحصیل به این مدرسه رفت بین همه شاه زادگان و فرزندان مقامات دنیا، پهلوی دوم او را که ده سال از خود بزرگتر و همجنسگرا بوده و پای لنگ داشته به رفاقت میگزیند و بعد از اتمام تحصیلات با اینکه از منش پدر خود خبر داشت، پرون را با خود به ایران میآورد و مورد خشم شدید پهلوی اول قرار میگیرد. پرون همواره همراه پهلوی دوم بوده و در همه کارها سرک میکشیده حتی از ورود به اتاق خواب شاه نیز ابایی نداشته به طوری که ملکه ثریا در این باره با شاه برخورد کرده و میگوید این مردک در اتاق خواب من چه کار دارد؟ بعد از انقلاب معلوم شد که پرون جاسوس انگلستان بوده است. (برداشت از ۱۳ صفحه از کتاب نگاهی به شاه نوشته دکتر عباس میلانی)
[۴]. خاطرات شعبان جعفری به کوشش هما سرشار، انتشارات طاهریان، چاپ اول، ۱۴۰۱، صفحات۲۳۰ تا ۲۳۳.
[۵]. خاطرات امیر اسدالله علم، جلد چهارم، صفحه ۳۵.
[۶]. خاطرات امیر اسدالله علم، جلد پنجم، صفحه۳۵۳
[۷]. میلانی، دکتر عباس، نگاهی به شاه، صفحات ۲۹۴و ۲۹۵.
[۸]. شاهنشاهی و دینداری، گروه تحقیق سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، آذر ماه ۱۳۵۵، صفحه ۲۲.
[۹]. همان منبع صفحه ۲۱.
[۱۰]. خاطرات امیر اسدالله علم، جلد پنجم، صفحه ۲۹۴، پنجشنبه ۲۴/۰۷/۱۳۵۴.
[۱۱]. همان منبع صفحه ۲۹۵.
[۱۲]. مصاحبه آقای منوچهر بیبیان مدیر تلویزیون جام جم با آقای رضا پهلوی.
[۱۳]. شاهنشاهی و دینداری، گروه تحقیق سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، صفحه ۵۷.
[۱۴]. همان منبع و همان صفحه.
[۱۵]. همان منبع صفحه ۵۸.
[۱۶]. ملکه تاج الملوک آیرملو همسر رضا شاه در خاطرات خود میگوید که رضا شاه او را به همراه دو دخترش شمس و اشرف و هدیهای شامل دو فرش دستباف نفیس ایرانی که در یکی عکس هیتلر نقش بسته بود و در دیگری علامت صلیب شکسته، روانه برلین کرد. از این رو آنها با هیتلر ملاقات و هدایای خود را تقدیم رهبر آلمان نازی کرده و مورد لطف او قرار میگیرند. (به نقل از کتاب خاطرات ملکه تاج الملوک آیرملو همسر رضا شاه، موسسه انتشارات به آفرین، چاپ دوم، ۱۳۸۰)