Monday, Sep 23, 2024

صفحه نخست » توهمِ عروج، مهران رفیعی

Mehran_Rafiei.jpg

گر بگیرد عقلِ کس راهِ خروج
از توهم می‌زند حرف از عروج
هر امیدی بندد او بر زاده‌ای
مست گردد بی خُم و بی باده‌ای
دستِ خود را می‌کنُد هر شب دراز
تا مگر یارش رسد با لطف و ناز
درس گیرد از گذشتِ این جهان
آن که دوزد از خِرد گاهی دهان
از کنارِ منقل و یارانِ غار
سویِ کوهی می‌رود چون شهسوار
در خیالش می‌رسد تا قله‌ها
با سپاهی جملگی از سفله‌ها
چون حسامی می‌درد دل هایِ پاک
نقشِ صد مهسا کِشد بر روی خاک
از هیاهو می‌کُند هر گوش کر
سر زند از فعلِ او انواعِ شر
می‌زند بر مردمان هر دم لگد
پُر کند از باطله دائم سبد
غرقه گردد عاقبت در بحرِ وهم
زان که تندی می‌کُند با اهلِ فهم
چون بنوشد دم به دم خونی زجام
سرنگونش می‌کند طغیانِ مام

مهران رفیعی
*
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy