این که سدحسن خمینی و سدحسن نصرالله را به کمپوت تشبیه کرده ام، موضوعی ست که بچه های دوره ی من برای آدم های چاق و چله به کار می بردند و حالا این که این ها کمپوت چی هستند موضوع چندان مهمی نیست. مثلا شما فرض کن کمپوت گلابی یا هر چیز دیگری که به ذهن ات می آید. ما که اینجا نیامده ایم در باره ی کمپوت و انواع اش صحبت کنیم!
اما سد حسن عجم که معلوم است حسابی احساساتی شده، به سد حسن عرب فرموده که «مهیای آنم که در هر سنگری که لازم بدانید همراه تان باشم».
طرف انگار بی خبر است که خود سدحسن عرب از ترس پیجرها و بی سیم های انفجاری به ایران پناهنده شده و حتی گفته می شود یک مختصر صابونی هم که بعد از دفع بول و غایط برای طهارت استفاده می کرد از آن هم از ترس این که نکند صابون مزبور از ماده ی انفجاری سی-فور درست شده باشد استفاده نمی کند و سر و هیکل اش را گند گرفته است. حالا آقای عجم کجا می خواهد به آقای عرب بپیوندد این را خدا می داند و بس.
ایشان برای دو قبضه کردن آمادگی اش افزوده:
«در راه دفاع از اسلام و در مسیر جهاد با اسراییل آماده هرگونه خدمت هستم.»
یادش بخیر در زمان جنگ ایران و عراق، حزب توده مترجم و شاعری داشت به نام «غلامحسین متین» که وقتی حزب توده و سازمان مجاهدین خلق و سازمان اکثریت، به هواداران شان فراخوان دادند که در میدان های جنگ ایران و عراق حضور پیدا کنند و علیه صدام بجنگند، ایشان هم برداشت نامه ای به سد علی خامنه ای که الان یادم نیست در آن زمان چه کاره بود نوشت و از او درخواست کرد به او اجازه داده شود در میدان های جنگ حاضر شود.
خامنه ای که از همان زمان وقیح و دریده بود مثل فاحشه های شهرنو چاک دهان گشود و با تمسخر به او گفت واسه شرکت در جنگ نیازی به اجازه نیست و می خواهی بروی بجنگی برو بجنگ و اینجوری خودنمایی نکن.
حالا به سد حسن عجم باید گفت تو که می خواهی «در راه دفاع از اسلام و در مسیر جهاد با اسراییل» مبارزه کنی، این تو، این هواپیمای ساها، این هم یک فرودگاه در نزدیکی های لبنان. برو آن جا به گول خوردگان سدحسن عرب بپیوند و علیه اسراییل مبارزه کن! این که دیگر اجازه خواستن و دارام و دوروم نمی خواهد! فقط مواظب باش تو را نترکانند که خاورمیانه را گند و عفونت خواهد گرفت!
جمهوری اسلامی ایران و استعداد عجیب دشمن تراشی