ابراهیم نبوی - زیتون
یک، پزشکیان: گشت ارشاد؟ شیب؟ بام؟
به نظرم یک پروتکل برای رئیس جمهور باید نوشته شود که یک کارهایی را نکند، به سفر استانی نرود، هر شب و هر روز در هیئتهای عزاداری یا دیدار با شهدا وقت نگذراند، در توئیتر و فیسبوک و اینستاگرام وقت تلف نکند، خبرها را از روی بولتن نخواند و خودش وبسایتهای خبری را حتما نگاه کند و وقتی سفر میرود لباس عشایر و کلاه ترکمنی و گیوه خلخال پایش نکند و اگر هم کرد فرت و فرت عکس نگیرد.
اولین نشست خبری رئیس جمهور برگزار شد. وی در مورد حل مشکل حصر اعلام کرد مشکل آقای کروبی حل شده، فقط مانده مشکل « آن یکی» که آن هم حل خواهد شد. البته پسر آقای کروبی هنوز نگذاشته کلام رئیس جمهور منعقد شود که اعلام کرده پدرم در همان وضعیت قبلی است و ماموران خانه را ترک نکردند. البته بگذریم از اینکه هفته قبل آقای کروبی گفته بود تا وقتی « آن یکی» که منظور رئیس جمهور « آن دوتا» بوده آزاد نشوند من هم از حصر بیرون نمیآید. حالا یکی باید مواظب استاد اسدی باشد.
در همین کنفرانس مطبوعاتی طبق معمول دویست تا موضوع مهم راجع به اقتصاد و سیاست و سیاست خارجی و بقیه مطرح شد که طبیعتا این چیزهای پیش پا افتاده( معمولا چیزهای مهم پیش پا میافتد) برای مردم و روزنامهنگاران و حتی خود ما هم مهم نیست. طبیعتا قضیه گشت ارشاد مهم است که یک خانم خبرنگار سئوال کرد که قضیه گشت ارشاد چه میشود؟ که آقای رئیس جمهور به دوربین نگاه کرد و گفت: « گشت ارشاد»؟ « مگر هنوز هست»؟ « شیب؟»، « بام؟» و بعد از اینکه گفته شد شیئی مذکور هنوز وجود دارد ایشان گفت: « در این مورد پیگیری خواهم کرد.» البته این موضوع تبدیل به یک پروژه عظیم شد. از یک طرف خانمها کمپین انتشار عکس بیحجاب خودشان را برگزار کردند و آقای رئیس دیوان عالی کشور هم با انتقاد از حجاب خانمی که سئوال مربوط به حجاب را پرسیده بود، با لحن آخوندهایی که پدر آدم را در میآورند و در همان حال نهایت تواضع را به خرج میدهند، در وصف انتقاد خود گفت: « طلبهای مثل بنده وظیفه دارد متذکر شود.»
دو، و داستان بند کفش پزشکیان
یعنی الآن تازه اول کار پزشکیان هست، شش ماه که بگذرد این جریانات اصولگرا و تندرو کم کم هار میشوند و مسعود میماند و پاچه مذکور. در همین راستا غلامحسین کرباسچی گفت: « اصولگرایان اگر از بحث انتصابات هم بگذرند، سپس به بند کقش پزشکیان ایراد خواهند گرفت.» در همین مورد سید عبدالجواد موسوی مقالهای نوشت و در خبرآنلاین منتشر شد که نوشته خوبی بود، مثل بقیه نوشتههایش.
دو خبر خوب دیگر هم یکی این که « آرش زره تن» از اهل سنت استاندار کردستان شد. او ۴۹ ساله است و نسبتا جوان محسوب میشود. آقای « نیک محمد بلوچ زهی» نیز از اهل سنت سیستان و بلوچستان مشاور وزیر ارتباطات شد. این خبرها خوشحالم کرد.
سه، انفجارات جیبی در لبنان
در دهه شصت خودمان که همان دهه هشتاد ارمنی میشود، اولین بار چیزی را دیدم که تقریبا به اندازه موبایل های کوچک بود و مدت کوتاهی هم خودم استفاده میکردم. کار پیچر این بود که یک صدای وزوز میکرد و معلوم میشد یک نفر با صاحب پیجر کار دارد. صاحب پیجر هم به یک مرکز پیام زنگ میزد و به او گفته میشد که آقای وزیر گفته زود بیا کارت دارم. پیجر بیشتر در جاهایی مثل آتش نشانی یا اورژانس یا پزشکان آنکال و مدیران عالیرتبه سیاسی استفاده میشد و سالهاست که کلا منقرض شده است.
روز دوشنبه ۲۶ شهریور مطابق با ۱۶ سپتامبر در لبنان تعداد زیادی پیجر همزمان منفجر شدند. اولین سئوال این است که تعداد زیادی پیجر اصلا توی لبنان چیکار میکرد؟ لابد باید فکر کنیم که برای اینکه اسرائیل از خط موبایل برای منفجر کردن اعضای حزبالله استفاده نکند، به جای موبایل از این وسیله قدیمی استفاده میکردند که اسرائیل نتواند کاری بکند. اما اسرائیل آمریکا نیست که هیچ غلطی نتواند بکند. براساس اظهارات آقای اسنودن دوست پسر سابق جولین آسانژ داخل این پیجرها مواد منفجره بوده. یعنی حزبالله لبنان برای حفظ امنیت خودش صدها پیجر که در داخلش مواد منفجره کار گذاشته شده بود، خریداری کرده و مورد استفاده قرار داده و جمعا منفجر شدند.
تا اینجای کار حدود چهار هزار نفر زخمی و ۹ نفر کشته شدند. سفیر ایران و دو کارمند سفارت ایران هم مجروح شدند. ممکن است از خودتان سئوال کنید که پیجر حزبالله توی سفارت ایران چیکار میکرده؟ من پیشنهاد میکنم اولا از خودتان سئوال نکنید و ثانیا به سئوالاتی که از خودتان میکنید جواب ندهید. چون بدیهی است در لبنان هر چیزی که به حزب الله لبنان مربوط باشد به جمهوری اسلامی هم مربوط است.
یک روز بعد از انفجار پیجرها هفتاد بیسیم « واکی تاکی» نیز در بیروت منفجر شد. البته اسرائیلیها یک شانس بزرگ آوردند که نه ایران قصد پاسخگویی به آنها را دارد و نه حزب الله، نه حماس و نه حتی یاسر عرفات که سالهاست مرده است. واقعا اسرائیلیها شانس آوردند. بخصوص که اگر نظرات سردار سلامی را که در زیر خواهد آمد شنیده بودند. فقط مانده فردا اسرائیل توی آفتابه کلیه اعضای حزب الله اسید بریزد. گفتم آفتابه و اسید یاد آن مرحوم اخلاق در خانواده افتادم. زمان یخبندان دوم زمین شناسی بود.
چهار، امام جمعه فاسد و گریان تهران
آیتالله کاظم صدیقی که آدم وقتی اسمش را میشنود یاد « ازگل» میافتد در مراسم نماز جمعه حرفهایی زد( اصولا ایشان در نماز جمعه غیر از گریه کردن، همین کار را میکند.) البته سوء تفاهم نشود، منظور من از آقای صدیقی « اُزگَل» (Ozgal)نبود، بلکه « اَزگُل» (Azgol) بود که دومی منطقهای در اطراف تهران و اولی نوعی از مردم عوضی است. در واقع باغی که به ارزش هزار میلیارد تومان( حدود ۱۵ میلیون دلار) ایشان از بیتالمال به اموال خودش و پسران و عروس و سایر اعضای خانواده( غیراز کیارش) بالا کشیده بود در ناحیه ازگل تهران بود. ۱۵ میلیون دلار پول کمی نیست، البته در مقیاس فساد ایران اصلا پول بزرگی نیست، اما به اندازه چهار برابر حقوق چهار سال رئیس جمهور آمریکا، به اضافه حقوق روسای جمهور آلمان و فرانسه است.
ایشان در جمله دیگری گفتند: « طلبه کسی است که آدرس امام زمان را به مردم میدهد.» چطوری آدرس میدهند؟ خیلی ساده. جلوی همان خیمه یک طلبه خوشگل ایستاده و مردم به او میرسند و از او میپرسند: ببخشید، امام زمان رو کجا میتونم پیدا کنم؟ و آن طلبه هم آدرس امام زمان را یا به این مردم میگوید یا روی کاغذی یادداشت میکند و به او میدهد. مثلا چنین آدرسی میتواند داشته باشد: « خیابان ولی عصر، بعد از بیمارستان ولی عصر، نرسیده به میدان ولی عصر، کوچه ولی عصر هجدهم، پلاک ۱۲، منزل ولی عصر، برسد به دست خود ولی عصر.
در پایان ایشان دو فرمایش اساسی کرده، اول این که « اگر تقوی داشته باشیم، خود خدا با ما صحبت میکند.» یعنی آدم سرش را باید به کدام دیوار سیمانی بکوبد که دیوانه نشود؟ آقای صدیقی در همین نمازجمعه هفته قبل گفت: « آخوند باید ناز جوان منحرف را بکشد.» فکر کنید آدم بخواهد ناز جوان منحرف را هم بکشد و تقوی هم داشته باشد. البته من نمیدانم آخوندها مگر چکار میخواهند با جوان منحرف بکنند که نازش را میکشند و اصولا مگر مرض دارند به جای جوان خوب و درست و حسابی سراغ جوان منحرف میروند. واقعا راست میگویند که سیب از خود درخت است، یا کرم از خود سیب است یا کرم از خود درخت است. اصلا بگذریم.
جاسوسهای اسرائیل در فرودگاه امام!