Friday, Oct 25, 2024

صفحه نخست » دارزن، مهران رفیعی

Mehran_Rafiei.jpg
به یاد همه آزادگانی که به دار آویخته شدند

شنیدم شبانگه ز گیتارزن
که حاکم نباشد دگر دارزن
کمی خیره گشتم بر آن نیک روی
که رختش سپید و رخش صلح جوی
کلاهش بزرگ و به رنگِ سرور
به پشتش نبسته سلاحِ غرور
به لبخندِ زیبا به هر کس بگفت
به دل کینه‌ها نشاید نهفت
سپس ساز چوبین به دامن نهاد
به آوایِ دلکش گلو را گشاد
ظریفان رعنا ز غوغایِ ساز
گشودند گیسو چو گل‌های ناز
نه کس داشت بیمی ز گشتِ سپاه
نه شیخی عیان شد به قصدی سیاه
خمان بود گل‌ها ز دیوار و در
صبا کرد یادی ز مرغِ سحر
نشسته به بامی دو مرغِ سپید
نشانِ رهایی نشاط و امید
به ناگه بیامد صدایی کثیف
به آنی جهان شد به چشمم سخیف
دوباره سپاه است و آژیرها
کِه حُکمی بداده به جان گیرها؟
گمانی ز دار و جوان و طناب
رُبود از دو چشمم تمنایِ خواب

مهران رفیعی
*
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy