زن جوان، برهنگیاش را چون کتابی
میان بیسوادان آزادی باز میکند
*
زن جوان، روشنی برهنگی اش را ناگهان
بر گسترهی سیاه آزادی میتاباند
*
زن جوان سرافرازانه در برهنگیاش برمیخیزید
زن جوان بیباکانه در برهنگیاش میتابد
*
زن جوان، آزادی را بر درفش برهنگیاش نقش میکند
و آن را بر فراز زندگیاش برمیافرازد
*
زن جوان از شگفتی آدمیان و دیوان فراز میشود
و گلدستهی برهنگیاش را به سوی آینده پرت میکند
*
زن جوان با نیروی سرشار برهنگیاش
معناهای سنگی بیسوادان زن را کنار میزند
تا برای آزادیاش جایی بیافریند
رضا فرمند
*
*
هوا پس است! گیله مرد