چرا با این سرعت و عجله قرارداد الجزایر امضا شد؟
ماهیت جمهوریخواهان، تحت رهبری ریگان و همدستانش، چیزی نبود که تقریبا بر کسانی که با سیاست در غرب آشنایی اندکی هم داشتند پوشیده باشد. طرفهایی هم که وانمود میکردند که دموکراتها و جمهوریخواهان ماهیتا ً یکی هستند، میدانستند که چنین چیزی واقعیت ندارد. دموکراتها و جمهوری خواهان در آمریکا نماینده دو جریان کلی در سیاست داخلی و خارجی در کشور آمریکا به شمار میروند، و گرچه دربعضی ازمسائل پیش آمده مانند حمایت از اسراییل نگرشهاییواحدی دارند ولی در خیلی از موارد هم سیاستشان و هم روش اشان مختلف است.
ریگان در سخنرانیهای انتخاباتی خود پیوسته «کارتر را به خاطر سیاست غلطی که داشته مسئول گروگانگیری معرفی میکرد» ایرانیان را «بربر و باجگیر» وحشی «آدم ربا و کسانیکه قوانین بینالملل را به کلی نقض کردند» مینامید.
آقایان هاشمی رفسنجانی، رجایی، بهشتی، بهزاد نبوی و آن دسته از مجلسیان که میگفتند برای ما بین ریگان و کارتر فرقی نیست، با آگاهی نسبی از این اختلافها بین دمکراتها و جمهوری خواهان، ولی به دلیل قرارو مداری که با ریگان گذاشته بودند در واقع داشتند به خود و به ملت ایران دروغ میگفتند و بدینسان بود که زیربار امضاء قرارداد الجزایر که برایشان در همان واشنگتن حاضر و آماده کرده بودند رفتند؛ به قول زنده یادمهندس بازرگان: «نظر به اینکه کارتر برای تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری علاقه فراوان به آزاد شدن گروگانها داشت، مجددا ً شرایط مساعد فراهم گشت و کارتر آمادگی خود را برای قبول چهار شرط محکم و معقول عنوان شده از طرف امام اعلام نموده ولی تعصبورزیهای عناصر افراطی و تعللهای عمدی مجلس و دولت، تصمیم گیری و توافق را آنقدر عقب انداخت که موضوع به لحاظ دولت در حال خروج آمریکا منتفی و دست ایران از آتوهای برنده خالی گردید. سرانجام با قبول بیانیه یا موافقتنامه سر و دست شکسته و دست پاچه الجزایریها که واسط بین ایران و آمریکا شده بودند، گروگانها به ارزانترین بها نهاگر نگوئیم به زیانبارترین شرایط تحویل داده شدند.» (۹۸)
ریگان البته با هشیاری کامل و به منظور تبرئه خود از روابط پنهانی و توافقهای انجام شده با ایران، در اولین روز مصاحبه مطبوعاتی خود بعد از انتخاب به ریاست جمهوری، در مورد گروگانها بر این مطلب تاکید کرد «کارتر هنوز هم تمامی مذاکرات را در مورد سرنوشت گروگانها دنبال می کند. و از تمامی دولتها درخواست کرد که بدانند تنها فرد مذاکره کننده خود کارتر است.» ریگان همچنین گفت: «در مورد آزادی گروگانها تا آنجا که بتواند خواهد کوشید، اما در مذاکرات «ظریف جاری» دولت کارتر مداخله نمیکند و این واقعیت را نمیتوانیم نادیده بگیریم که هنوز دولت فعلی بر سر کار است.» (۹۹)
در حالی که هیئت الجزایری در واشنگتن در تاریخ ۸ دی ماه ۵۹ با مقامهای آمریکایی مذاکره میکردند، رونالد ریگان رئیس جمهور جدید آمریکا به خبرنگاران گفت: «من هرگز با درخواستهای ایران موافقت نخواهم کرد. (۱۰۰) وی قبل از این هم در تاریخ دوم دی ماه ۵۹ با شدیدترین لحن به ایران حمله کرد و نسبتهایی از قبیل آدمربایی به ایرانیان داد و افزود آنها با گرفتن و نگاهداری این قبیل «افراد معصوم» آنهم با چنین مدت مدیدی قوانین بین المللی را به کلی نقض کردهاند.» (۱۰۱)
و البته داخلیهای شریک در معامله، چون ماهیت جمهوری خواهان به رهبری ریگان را میشناختند بعدها ترس خود را از ریگان بدین صورت عریان و عیان به زبانبهزاد نبوی آشکار کردند: «که اگر ماجرای گروگانگیری در زمان ریاست جمهوری کارتر حل نمیشد، هیچ بعید نبود که آمریکا همان برخوردی که امروز با عراق میکند در زمامداری ریگان با جمهوری اسلامی بکند.» (۱۰۲) و یا در جایی دیگر میگوید: «... دولت شهید رجائی و حقیر به رغم میل باطنی خود، پای در این ورطه هولناک نهاده و میدانستیم که اگر ما داوطلب چنین کاری نشویم، ممکن است ماجرا به صورت لاینحل باقی مانده حتی خطرات احتمالی بعدی انقلاب و کشور را تهدید کند. افکار عمومی غالب دولتها در سطح بین المللی (به پیروی از مواضع ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ) برای انجام چنین اقداماتی به مراتب آماده تر از شرایط اقدام علیه عراق بود.» (۱۰۳)
کوتاه اینکه بعد از قرار و مدار با دسته ریگانیان و تعلل عمدی در کار آزادی گروگانها و زمانی که همه فرصتها از دست رفته بود، در تاریخ ۱۲ آبان ۵۹ (۳ نوامبر ۱۹۸۰) به دولت آمریکا شرایط آزادی گروگانها را اطلاع دادند. هیات معامله ایرانی تمام سعی و کوشش خود را به کار برد که مسئله گروگانها را در زمان کارتر با قبول هر شرایطی حل کند زیرا:
۱- وحشت داشتند که اگر مسئله در زمان کارتر حل نشود و کاربه حکومت ریگان بکشد، اولا ً در داخل کشور مواجه با مخالفت روزافزون شوند و در اثر بالا گرفتن بحثها و مخالفتها، همه چیز از پرده برون افتد و در نتیجه سکه یک پول شوند.
۲- در صورتی که مسئله در زمان کارتر حل میشد، از نظر داخلی یک مسئله تمام شده و خاتمه یافته تلقی میگردید و بحث آن در مطبوعات و مجلس خاتمه پیدا میکرد. اگر هم احیانا ً کسانی قصد افشاگری و طرح مسئله را داشتند با سوء استفاده از وضعیت جنگی کشور و توسل به حربههای فقهی آقای خمینی، زبانها و قلمها را به اسم حفظ اسلام میبریدند تا چیزی از اصل مساله بر همگان معلوم نشود.
۳- آنها به خوبی میدانستند که آقای بنی صدر به عنوان رئیسجمهور صد در صد مخالف حل مسئله بدین صورت است. از این روبا وارد کردن مجلس، مداخله نخست وزیر و برخی اعضای دولت که با رئیس جمهور ناسازگاری داشتند، و البته پشتیبانی و موافقت قوی خود آقای خمینی، تمام تلاش خود را بخرج دادند تا مانع افشای جزییات معاملهشوند. وحتی در صورتی هم که رئیس جمهور قصد افشای آن را میکرد آن را با کمک آقای خمینی بوسیلهای علیه وی تبدیل میکردند و شرایط حذفش آماده میشد. آقای نبوی خودشفاش میگوید: «... توجیه بیانیهها که به بهترین وجهی از زبان شهید رجائی توجیه شده است و مورد رضایت و قبول و تأیید کلیه مقامات ذیربط وقت به استثنای بنی صدر قرار گرفته است.» (۱۰۴)
۴- در نهایت رئیس جمهور اگر هم با امر واقع مواجه میشد و مجبور میشد که به همراه آنها تن به قرارداد بدهد، چیزی برایش باقی نمیماند و به عامل آنها تبدیل میشد و آنها چنان جا میانداختند که بله نظر آقای رئیس جمهور این بوده است و ما هم او را در این کار حمایت کردهایم. و البته در قدم بعدی هم آقای خمینی را وادار میکردند که داستان را تمام کند و بگوید چون رئیس جمهور به ضرر ایران با خارجیها وارد قرارداد شده است، لذا من وی را معزول کردم، و اصلا ً از اول اشتباه کردم که وی را فرمانده کل قوا کردم و در انتخابات هم نظر مخالف خودم را اعلام نکردم. همچنانکه در مورد آیت الله منتطری، مهندس بازرگان و بنیصدر گفت: «والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم من از اول هم مخالف او بودم ولی در آن وقت شما را ساده لوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید... والله قسم من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم... ولله قسم من رأی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.» (۱۰۵)
با چنین وضعیتی در داخل بود که بعد از پایان انتخابات در آمریکا با دستپاچگی تمام کوشش کردند که به فوریت و به هر نحوی و تحت هر شرایطی، مسئله را تا تحویل امور به ریگان، در زمان ریاست جمهوری کارتر حل کنند. باز هم اگر رئیس جمهور در این مرحله با معامله مخالفت میکرد به عنوان این که وی مخالف همه است، مخالف دولت، مجلس، شورای عالی قضایی و ارگان های انقلابی است، وسیله حذفش فراهم میشد و جالب اینکه همین طور هم عمل شد و مسئله اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری و چگونگی حل آن، که با مخالفت جدی و علنی بنی صدر روبرو شده بود، خود به یکی از مهمترین دلایل کوتای خرداد ۶۰ علیه وی بدل شد.
حال که کار مطالعه و تحقیق جوانب مختلف گروگان گیری بدینجا رسیده است، یک نکته دیگر هم در خور اهمیت است که حیف است فراموش شود؛ حرکتی که در تاریخ ۱۳ آبان ۵۸، با اشغال سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن کارکنان آن توسط دانشجویان پیرو خط امام شروع شد، ۴۸ ساعت بعد از آن، به ادعایسردمداران روحانیت حاکم، و گروگانگیرها، و دولت رجائی و شخص آقای خمینی، انقلابی مهمتر از انقلاب اول قلمداد شد (۱۰۶) و تا تاریخ آبان ۵۹ همچنان برانقلاب اول ارجحیت داشت و فوق آن بود. ولی در ظرف چند روز معامله با ریگانیان، به زعم آقای بهزاد نبوی به میوهای که آبش کشیده شده و دیگر تفالهاش باقی مانده (۱۰۷) تبدیل گردیده بود، و چنین بی خاصیت شده بود که به گفته صریح رفسنجانی «مسئلهای مرده برای مجلس شورای اسلامی (۱۰۸) و تفالهاش مانده و «نتایجی را که تا کنون از گروگانگیری میخواستیم بدست آوردهایم.» (۱۰۹) چگونه انقلابی مهمتر ازانقلاب اول در تاریخ ۱۱ آبان ۵۹ به یک موضوع مرده تبدیل شد؟ نکته اینجاست. این زمان تبدیل شدن به امر تفاله و مرده، همان زمانی است که حزب جمهوری و دولت دست نشانده و آقای خمینی به آنچه خواستهاند رسیدهاند. آن خواستهها و آرزوها هم بنا به گفتههای صریح آنها به قرار زیر میبود؛
۱- به زیر کشیدن دولت مهندس بازرگان
۲- حذف و از بین بردن بخشی از آزادیخواهان، حقوقمداران و عدالتخواهان مصدقی و روحانیون مخالف ولایت فقیه با عنوان لیبرال و آمریکائی بودن و یا اینکه فلان و بهمان در اسناد سفارت برایشان مطلب وجود دارد و شبیه آن
۳- شکست بنی صدر در ماموریت مصدقی و آزادی خواهانهاش، که علیرغم مخالفت صریح حزب جمهوری اسلامی، با رای قاطبه مردم ایران به ریاست جمهوری انتخاب شده بود و در آن ابتداکاری از دستشان بر نمیآمد و آقای خمینی هم احتمالا فکر میکرد که او مرید خواهد ماند و بفرمان عمل خواهد کرد. اما وقتی مسجل شد که او آمادگی برای استقرار «دیکتاتوری ملی» و یا «دیکتاتوری صالح» با آنها را ندارد و در همکاری و همآهنگی با استبدادیان عمل نخواهد کرد، با قرارداد پنهانی با جمهوریخواهان و ریگان و با در دست داشتن اکثریت نمایندگان مجلس، حل مسئله گروگانها را از دست ریاست جمهوری بدر آورده و به مجلس واگذار کردند، و دیدیم که مجلس انقلابی و پیرو امام هم آنطور که خواست آنها بود عمل کرد. و در حقیقت با امضای قرارداد خیانت بار الجزایر که بنی صدر آن را به حق خیانتی بزرگ در حق ملت و سرزمین میدانست و افشای این خیانت ملی را تا آخر عمر هم رها نکرد، زمینه حذف و کودتا علیه وی نهایی شد.
وقتی سرنوشت بحران گروگانگیری را دنبال میکنیم میتوانیم متوجه ابعادی ناگفته از این پیام شگفت انگیز آقای خمینی هم شویم که گفت گروگانگیری انقلاب دومی بود مهمتر از انقلاب اول! بنابر این منطق اقای خمینی، عقل سلیم وقتی سرنوشت این بحران را جلوی چشماش میگذارد به طریق اولی باید اعلام کند که پس انقلاب اول تمام شده و همهاش همه البته خسارت بار بوده است. یعنی تمام آن وعدههای زیبا و قشنگ که به وسیله آقای خمینی به عنوان رهبر انقلاب به ایرانیانداده شد برای اغفال و آوردن آنهابه میدان مبارزه برای پیروزی آخوندیسم و قبضه کردن قدرت و ایجاد حکومت خودکامه ولایت مطلقه فقیه و غارت و چپاول ثروت کشور بوده است و بس. حال آقای خمینی در اظهار نظری واضح دارد میگویدای مردم دیگر وظیفه شما تمام شده است و بدانید که اگر دست از پا خطا کنید، شمع آجین خواهید شد. پس بهتر آن است که به کناری بنشینید و گوش به فرمان ما باشید تا برای شما از انقلابها و بحرانهای بعدی سخن بگوییم.
برای کارتر که با حربه دفاع از حقوق بشر، به شاه فشار وارد کرده بود تا فضای باز سیاسی درست کند و در نتیجه شاه به سرعت به ورطه سقوط کشیده شده بود، گروگانگیری غیر مترقبه و غیر قابل هضم بود، به ویژه این که وی برای آزادی مخالفان شاهبه هر نوع وسیله و واسطهای تمسکجسته بود. ولی وقتی آقای خمینی حاضر به آزادی گروگانهانشد و در نهایت علیه وی با جمهوری خواهان وارد معامله شد کارتر دچار شوک شد. روشن است کارتر که بر اثر این معامله پنهانی میان جمهوری خواهان و کمپین ریگان با ایرانیان، انتخابات را باخته بود، از همان روز بعد از انتخابات کینهای از ایرانیان بدل گرفته و ابتدا تمام قولهای مشروط خود را پس گرفت و همچنانکه بعدا ً گفت: «درسی به گروگانگیرها دادم که هرگز آن را فراموش نخواهند کرد.» آن درس چه بود؟ یکیاش این بود که ملت ایران هنوز دارد بهای آن را میپردازد؛ همه سیاست داخلی و خارجی یک ملت گروگان مسائل در آمریکا شده است. نظربه اینکه نه تنها برای مردم ایران و کارشناسان آمریکا، بلکه برای عموم مردم دنیا آشکار شده بود که گروگانها نه در اختیار دانشجویان بلکه در اختیار آقای خمینی و حفاظت و نگهداری آنها هم بر عهده همان سپاه پاسدارانی است که محافظ خود آقای خمینی است، گروگانگیری و بویژه نگهداری آنها توسط همان نیروهای اصلی تحت رهبری اقای خمینی به عنوان رهبر کشور، عمل دولت ایران به حساب آورده شده و دولت به عنوان یک کل مسئول خسارتها شناخته شد. بند ۱۱ بیانیه الجزایر هم موید همین برداشت شد. آنجا که میگوید: «صدمات وارده به اتباع ایالات متحده و یا اموال آنها تا آنجا که در نتیجه جنبشهای مردمی در جریان انقلاب اسلامی ایران به شرطی که ناشی از عمل دولت ایران نبوده است....» بر همین اساس بود که تمامی گروگانها علیه ایران شکایت و ادعای خسارت کرده و از پولهای ایران خسارت آنان پرداخت گردید. زیرادر بستن قرارداد ریش و قیچی در دست آمریکائیها قرار گرفته بود و هنوز هم با ادعاهای مختلف وبه بهانههای مختلف پول ملت ایران به آمریکا پرداخت میشود.
بعدها عاقد و مجری قرارداد، آقای بهزاد نبوی اعلان کرد که آقای خمینی «در جریان پیشرفت مذاکرات (و کم و کیف آن) بود و رهنمودهای لازم از ایشان دریافت میشد.» (۱۱۰) زیرا اگر غیر از این میبود، هرگز حزب جمهوری و آقای بهشتی چنین جرأت و جسارتی به خود نمیدادند که بدون اطلاع آقای خمینی دست به یک چنین ریسک بزرگی بزنند چون نیک میدانستند که با یک اشاره وی همه آنها بر کنار و از هستی ساقط خواهند شد.
نتیجه و یا ختم کلام:
گرچه بنا بر خاطرات آقای محمد رضا مهدوی کنی، آقای خمینی به نوعی در جریان گروگانگیری بوده است، اما فرض را بر این میگذاریم که آقای خمینی قبلاً از گروگانگیری اطلاعی نداشته است و گروگانگیها بدون نوعی اطلاع از وی دست به چنین عملی زدهاند. اما آقای خمینی در آن سن و سال و با ادعای مرجعیت مطلقه شیعه که نمیتواند آدمی ساده لوح و بی علم و اطلاع از عواقب کاری قلمداد شود که آشکارا خلاف عرف و شرع، و قوانین بین المللی است و حتی درتمامی ادیان و شرایع، سفارتخانهها و کارکنانشان از مصونیت برخواردار هستند. او بخوبیاز همان درسهای فقه سنتیاش میدانست که ایران میزبان آنها است و باز میدانست، اگر بنا به هر دلایلی، بودن آنها مضر به حال کشور دانسته شود، باز هم بنا بر همان قوانین بین الملی، عرفی، و دینی در بین تمام شرایع، باید عذر آنها خواسته شود که خاک کشور را ترک کنند. اما آقای خمینی عکس همه اینها را انجام داد و بعد از ۴۸ ساعت گفته که این عمل گروگانگیری از انقلاب اول هم مهمتر است. آقای خمینی مطلع بود که به گروگانگرفتن کارمندن سفارت حتی اگر جاسوس هم باشند، طبق موازین و قوانین بین الملل مردود است و هیچ دولتی به این عمل صحه نمیگذارد. حتی این عمل در دنیای قدیمر نادرست بود، چه رسد به امروز که با طبق کنوانسیونهای بین المللی کارمندان سفارت در داخل خاک کشورها از مصونیت کامل برخوردار هستند و اگر عنصری از عناصر آنان نامطلوب تلقی شد، میتوانند عذر عنصر نامطلوب را بخواهند تا خاک کشور را ترک کند و یا اینکه رسماً قطع رابطه کنند.
این هم بکنار باز فرض میکنیم که وی اصلاً از عواقب این عمل و قوانین بین المللی و شرع و عرف بین تمامی شرایع و ادیان و مصونیت داشتن سفارتخانهها سفرا و کارکنانشان بی اطلاع بوده است. وقتی آمریکا ایران را مورد تحریم سیاسی و اقتصادی قرار داد و اموال ایران را بلوکه کرد و ایران را به سمت انزوای سیاسی برد و یک اجماع جهانی علیه ایران تشکیل شد و کشور را به طرف جنگ همه جانبه و ناخواسته کشیده میشد، باز هم متوجه نبود؟ آیا بی دلیل بود که هر راه حلی که برای خاتمه دادن بحران گروگانگیری که منافع ایران را در برداشت و تأمین میکرد، در نهایت از جانب شخص آقای خمینی نقش بر آب میشد؟ نه! هیچ یک از فرضیات بالا با عقل متعارف نمیسازد. زیرا با یک عقل عرفی و ساده میتوان پرسید؛
۱-چه کسی بود که مذاکرات با آمریکاییها را که با تصویب شورای انقلاب و آقای خمینی وبه پیشنهاد دولت آمریکا قرار شده بود صورت گیرد و تایید شده بود که برای همین منظور هیاتی از طرف دولت آمریکابه ایران بیاید تا با مقامهای شورای انقلاب و دولت جمهوری اسلامی برای مذاکره کند، تحریم کرد؟ آقای خمینی
۲- چه کسی رفتن به شورای امنیت که با موافقت با خواست ایران و با تصویب شورای انقلاب و آقای خمینی تشکیل شده بود را ممنوع کرد؟ آقای خمینی
۳- چه کسی در نهایت دیدارهیئت بینالمللی بررسی سیاستهای تجاوزکارانه آمریکا درایران با گروگانها را ممنوع و آن را بی خاصیت کرد؟ آقای خمینی
۴- چه کسی بود که وقتی کارتر آماده قبول هر ۴ شرطی بودکه ظاهراً آقای خمینی خودش برای آزادی گروگانها تعیین کرده بود،، همه را نقش بر آب کرد؟ آقای خمینی
۵- چه کسی بود بازهنگامی که کارتر به صراحت اعلام کرد که علاوه بر اینکه هر چهار شرط را میپذیرد و چند صد میلیون (۴۰۰میلیون دلار) دلار لوازم یدکی و اسلحههای خریداری شده در زمان شاه را بلافاصله ارسال خواهد کرد و برای کشور در حال جنگ این لوازم یدکی و اسلحهها از نان هم واجب تر بود، از بین برد؟ آقای خمینی
۶- چه کسی هشدارهای مکرر رئیس جمهور، آقایان منتظری، مهندس بازرگان، قطب زاده، مهندس سحابی، دکتر سحابی و دیگران و کشور در حال جنگ را به چیزی نگرفت و حاضر نشد که آزادی گروگانها را به موقع و به نفع ایران حل شود؟ آقای خمینی
۷- چه کسی بود که هر راه حلی را که در ازای آزادی گروگانها منافع کشور بنوعی تامین میشد را در نهایت مانع میشد؟ آقای خمینی
۸- وبا مجوز و تصویب و تأیید نهایی چه کسی قرارداد خیانت بار الجزایر که به قرارداد وثوق الدوله تعبیر شد، و هنوز که هنوز است ملت ایران بهای سنگین آن را میپردازد، انجام گرفت؟ آقای خمینی
آقای خمینی آدمی ساده لوح و بی علم و اطلاع از عواقب بعضی از اعمال برای کشور نبود، وی سیاستمداری زیرک و هوشیار بود که دست ماکیاول و چرچیل را از پشت میبست، و برای رسیدن به آنچه در نظر داشت، هر خسارت و کشتار عظیمی برایش چیزی به حساب نمیآمد.
حال بر گردم به سئوالی که در بالا عنوان شد: آیا آقای خمینی بی دلیل هر راه حلی را که برای خاتمه دادن بحران گروگانگیری که منافع ایران را در برداشت و تأمین میکرد، نقش بر آب میکرد؟ وی یک عقل ابزاری، بازاری و سنتی قوی برای سلطه ورزی داشت و برای قبضه و یک کاسه کردن قدرت خود، برگهای خود را زمانی بر زمین میزد که مطمئن بود، برنده است. آقای خمینی به چند دلیل، علت و ترس عمده و به هدف یک کاسه کردن قدرت خود، مستقیم و یا غیر مستقیم در خدمت به آمریکا گام برداشت. شماری از این دلیلها و علتها و ترسها را اجازه میخواهم مرور کنیم؛
۱- او به جد میخواست اسناد رابطهاش با آمریکائیها و نمایندگان حلقه اسرارش و حمایت آمریکا از وی قبل از انقلاب و در جریان ورود به تهران رو نشود.
۲- او با همین هوش بازاریاش فهمیده بود که میتواند با وسیله قراردادن آمریکا، و طرح دشمنی با استکبار جهانی بخش مهمی از مخالفین خود را در داخل حذف و قدرت خود را قدم به قدم یک کاسه کند.
۳- او در عین حال دوست نداشت معلوم نشود که آمریکا حد اقل در حمایت از انقلاب گام برداشته ودرایجاد فضای باز سیاسی در کشور که منجر به سقوط شاه شد نقش مهمی داشته است.
۴- حذف و حاشیهای کردن همه رهبران و کسانی که در پیروزی انقلاب نقش جدی داشتند، در جهت دادن نقش خدایگانی به خمینی.
۵-مهمتر از همه اینکه وی میترسید قراداد پنهانی با جمهوریخواهان و ریگانیان افشا شود و این است هنوز که هنوز است مجموعه قرار داد الجزایر که شامل سه قرارداد مختلف و ضمائم آن و اسناد و مدارک حکمیت و دیوان لاهه است، سری و از ملت ایران پنهان است.
۶- به نحوی عمل میکرد که معلوم نشود که خود مستقیم در جریان امور است تا هر گاه مشکلی پیش آمد، به گردن این و آن گذارده شود و نه آقای خمینی.
۷. و در نهایت هموارکردن زمینه برای ایجاد حکومت مطلقه فقیه در مرحله بعدی که آرزوی اصلیاش از همان سالهای دوران نجف و درس ولایت فقیهاش بود.
اگر آقای خمینی عمل گروگان گیرها را «انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» ننامیده بود و از دانشجویان پیرو خط امام در تمامی مراحل حمایت و پشتیبانی همه جانبهای نمیکرد، کسی جرات میکرد کار این نیروهای حمله کننده به سفارت را تایید کند؟ حداکثر کارشان میشد مثل اشغال سفارت بوسیلۀ چریکای فدائی خلق میشد که ظرف کمتر از یک روز آنها را از سفارت بیرون ریختند. بدون شک از ابتدا تا انتهای این فاجعه خسارت بار عظیم دست خمینی در پشت آن قرار داشت. چرا که هر راه حلی که برای خاتمه دادن بحران گروگانگیری که منافع ایران را در برداشت و تأمین میکرد، در نهایت از جانب شخص آقای خمینی نقش بر آب میشد.
حال با توجه به آنچه در کشور از سال ۵۸ تا الان به وقوع پیوسته است، این سئوال معنادار میتواند مطرح شود که آیا آقای خمینی به دلیل حس بی وطنی و عدم ایراندوستیاش و فقط به نمایندگی از بیگانگان عمل کرده است؟ پاسخ و تجربهام تا به امروز به این سئوال منفی است زیرا لازم نیست که شخصی عامل مستقیم بیگانگان باشد، تا در خدمت منافع آنان قرار بگیرد. کافی است که بیگانگان شناخت درستی از روحیه و قدرت طلبی شخصی در دست داشته باشند. به هر دیکتاتوری که نگاه کنید، خصوصیات مشابه مثل سودگرایی هایی بی اصول و کینه و انتقام جویی را مشاهده میکنید. و غربیها و در رأس آن آمریکا به طرز رفتار و کردار و روحیه آقای خمینی واقف بودهاند، و در این صورت کافی است که در هر مرحلی از طریق عوامل مخفی و یا دست چندم، در نزد آن شخص، عکس العمل او را نسبت به مسئلهای به نفع خود برانگیزند، و یا راه هائی که متضمن منافع آنها است از همان طریق به وی القا کنند.
آنچه تا حدودی غیر قابل باور است این است که ادعا شود آمریکائیها اسنادی در مورد ایدهها و برنامههای آقای خمینی در دست نداشتهاند. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ وقتی مشاهده میشود که آمریکائیها نسبت به سیاستمداران درجه چندم کشور و کسانی که نفوذی در بین ملت داشتهاند، ارتباطات و نظرات تخصصی و فنی خودشان را در مورد آنها در اسناد مختلف بیان داشتهاند، از آقای خمینی که نهضت ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ را رهبری کرده و بعد هم رهبری انقلاب ملت ایران را بر عهده داشته - جز جسته و گریخته -چیزی از او در اسناد آمریکا، سندی از ایدهها، برنامهها و خصوصیات اخلاقی و رفتاری او موجود نباشد؟ شاید علت آن از جمله این میتواند باشد که آن اسناد بسیار حساس بوده و در معرض افکارعمومی قرار گرفتن آن ممکن است، علت اصلی حمایت از خمینی را آشکار سازد که این هم هنوز برای آمریکا و منافعش مضر تشخیص داده شده است. الله اعلم.
در اینجا و در پایان بحث مایلم حاصل سخن کتاب گروگانگیری که در سال ۱۳۸۵ منتشر شد را تکرار کنم؛
«با توجه و تعمق به آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که مسأله اشغال سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن و نگهداری کارکنان آن به مدت ۴۴۴ روز در زیر پوشش دانشجویان پیرو خط امام، به مثابه سنگ عظیمی بود که از آسمان به اقیانوس رها شد و طوفانی مهیب آفرید که پی در پی موج ها را به اطراف فرستاد و به هر کجا که میرسید با خود تخریب میکرد و خرابی به بار میآورد. اولین دامنه موج، انسداد دارائیهای ایران و سپس تحریم اقتصادی و نظامی را در پی داشت و پس از آن جنگ را به ایران تحمیل نمود که علاوه بر خسارت عظیم نیروی انسانی، بیش از هشتصد میلیارد دلار خسارت مادی برای ایران در بر داشت. .. انقلابی که تقریبا ً حمایت همه جهانیان را به همراه خود داشت و راه سومی را برای بشریت عرضه میکرد، در چهار چوب مرزهایش محصور و به انزوای کامل سیاسی کشاند....
تقارن آزادی گروگانها با مراسم تحلیف ریاست جمهوری ریگان که نتیجه قرارداد پنهانی جمهوری خواهان و ریگانیان با روحانیت حاکم بود، در آن روز دو قدرت بنیادگرا پا به عرصه وجود گذاشتند: بنیاد گرایان آمریکایی مدعی رهبری جهان و بنیادگرأیان ولایت فقیه مدعی ایجاد حکومت جهانی اسلام و رهبری جهان اسلام، که این دو لازم و ملزوم یکدیگر بودند. .. بنیادگرای اولی برای رسیدن به اهداف خود نیازمند دومی است و دومی نیز برای استقرار و تثبیت حکومت مطلقه و حذف هر آزادیخواهی، نیازمند دشمنی ظاهری با اولی است. بنیادگرای ولایت فقیه که اسلحهاش ترور و گروگان گیری است، به بهترین وجهی نیاز اولی را بوجود چنین دشمن خطرناکی برای جهان برآورده میسازد... در این رابطه و کتاب حاضر که بدون در نظر گرفتن اسناد خارجی، - جز یک مورد- و فقط با تکیه بر وقایع، حوادث واسناد داخلی همان دوران تحریر گردیده است، جای شک و شبههای باقی نمیگذارد که طراحی و معماری اصلی اشغال سفارت و گروگان گیری و نگهداری آنها و آزادیشان با پذیرش و امضای قرارداد الجزایر، در دست بیگانگان بوده و ایرانیان خواسته و یا نا خواسته، آلت فعل و مجری چنین طرحی قرار گرفته باشند. » (۱۱۱)
به هر حال امید است که این تحلیل و گزارش، روشنائی هایی هرچند اندک بر گوشههای تاریک فاجعه گروگانگیری و تسخیر سفارت آمریکا که خسارت عظیمی برای کشور ما در پی داشته و هنوز هم دارد، انداخته باشد. وهنوز کمترین شکی دارم که همه این فرایند زشت و خلاف حقوق بدون حمایت و پشتیبانی مستقیم آقای خمینی و نزدیکانش در حزب جمهوری اسلامی میتوانست تحقق و استمرار یابد. حتی شک ندارم که حل نشدن به موقع مسئله گروگانگیری کارکنان سفارت که میتوانست جلو فاجعه را به نفع ملت ایران بگیرد در نهایت و در اصل کسی جز شخصی خمینی نبوده است.
محمد جعفری
mbarzavand@yahoo.com
نمایه و یادداشت:
۹۸- کیهان، شنبه ۱۷ آبان ۵۹، شماره ۱۱۱۳۶، ص ۱۰
۹۹- کیهان، دوشنبه ۸ دی ماه ۵۹، شاره ۱۱۱۷۷، ص آخر
۱۰۰- کیهان، چهارشنبه ۴ دی ماه ۵۹، شماره ۱۱۱۷۶، ص ۹
۱۰۱- مجله سیاست خارجی، شماره ۳ و۴ پائیز ۱۳۷۰، ص ۶۷۷، و ۶۷۶
۱۰۲-مجله سیاست خارجی، شماره ۴ زمستان ا۱۳۶۹ ص ۶۶۷.
۱۰۳- مجله سیاست خارجی، شماره ۴، زمستان ۱۳۶۹، ص ۶۸۹
۱۰۴- صحیفهی امام، جلد ۲۱، ص ۳۳۰؛ خاطرات منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی ص ۳۲۳ قسمتی از نامه
۱۰۵- صحیفه نور، ج ۱۰، ص ۱۳۹
۱۰۶- کیهان، ۲۵ دی ماه، شماره ۱۱۱۹۲، ص ۱۰
۱۰۷- کیهان، ۲۴ آبان ۵۹ شماره ۱۱۱۴۲، ص آخر
۱۰۸- کیهان پنجشنبه ۱ آبان ۵۹، شماره ۱۱۱۲۴، ص ۱۴
۱۰۹ - همان سند
۱۱۰-مجله سیاست خارجی، شماره ۳ و ۴ پائیز ۱۳۷۰، ص ۶۸۳
۱۱۱-کامل حاصل سخن «کتاب گروگانگیری و...»، چاپ اول ص۳۵۷-۳۴۳ و چاپ دوم ص ۴۶۲-۴۵۷مطالعه کنید.
دفاع وقیحانه خامنهای در دادگاه مردمی، هادی خرسندی
هوا پس است! گیله مرد