انجیل مرقس «و ساعت سوم بود که او را مصلوب کردند۱». قرآن: «(ای رسول) چون تو تیر افکندی نه تو بلکه خدا افکند۲».
در میتینگِ ۱۳ ژوییه «دونالد ترامپ» پشتِ تریبون رفت و از روی کاغذ خواند: «نُو نُو نُو نُو» بذار اذون گُفتَنَم تموم بشه خدمتِ تک تکتُون میرسم: حی عَلی سلاح، حی عَلی فلاح حی عَلی مُلاّت حی عَلی؛ بَلات بخوره تُو سَرَم. من دیگه «دونالد ترومپ» نیستم؛ من «مَمَدو» هستم. ولاکن خاک بر سرِ من. الاغ هم زیر بنای همه چیزش اقتصادشه. ***: اُوه مای گاد! وات! وات هَپِن؟
ساعتِ شش وُ ده دقیقه بود که «توماس متیو کروکسِ» ۲۰ ساله تیر انداخت وُ گفت: «هرآینه به شما بگویم... و چون ساعت ششم رسید... قریب به ساعت ششم، پطرس به بام خانه برآمد تا دعا کند۳».
«مَمَدو» لالۀ گوشش خراشیده شد. در حالی که گاردِ ویژه او را در محاصره گرفته بود سه بار تکرار کرد: بجنگید بجنگید بجنگید. به خدایِ دلار سوگند که رستگار شدم...
سه سال پیش، سه ماه پیش؛ سه هفته پیش، سه روز پیش؛ سه تا «پیشیِ» خوشگل به لسانِ انسان سخن گفتند: دایه دایه وقتِ جنگه، دایه دایه وقتِ جنگه، دایه دایه وقتِ جنگه... وات! وات هَپِن؟
سه بار آسمان غرّید وُ معجزه تُنبید وُ همان لحظه سه تا پرندۀ مُرده زنده شدند وُ به سخن درآمدند: هَلِه لویا هَلِه لویا هَلِه لویا۴. ماشالا ماشالا ماشالاش باشه؛ ایشالا ایشالا ایشالاش باشه... وات! وات هَپِن؟
سه تا مرغِ چاق وُ چلۀ «کنتاکی» در «مک دونالدز» و «کااف سی» پر پر پر زدند وُ خواندند: جشن بزرگانه ایشالا مبارکش باد، عروسیه خوبانه، ایشالا مبارکش باد، نوبتِ مستانه ایشالا مبارکش باد. وات! وات هَپِن؟
او را سریع السیر به بیمارستان بردند و ضارب به تیرِ غیب کُشته شد وُ جوانمرگ شد. یک نفر کُشته و دو نفر مجروح شدند که سر جمع میشود سه نفر. مجسمۀ آزادی سه روز گریه کرد وُ سه تا تشتِ اشک جمع شد که به کشورهای بی آب وُ فقیر فرستادند. سه روز خورشید در نقشِ ماه و ماه در نقشِ خورشید روی صحنۀ آسمان ظاهر شدند وُ بازی کردند. «مَمَدو» در بیمارستان گفت: بسیاری از مردم میگن کار خدا بوده که من هنوز اینجام. رویارویی با مرگ باعث شده تا نظرم را در مورد سخنرانی روز پنجشنبه برای پذیرش نامزدی حزبم برای سومین بار متوالی، تغییر بِدَم.
تصویرِ «مَمَدو» با هالۀ روحانی در سطح شهر پخش شده است. رئیس بیمارستان که صلیبِ گردن کلفتی به گردنش آویزان بود گفت: هرگز ندیده کسی از اصابت تیر یک اسلحه اِی آر-۱۵ جان سالم به ببره.
«بایدن» در تماسی تلفنی با «مَمَدو» خیلی مهربان و جنتلمن مآب حال وُ احوال کرده است. «مَمَدو» گفت:
قدردان تماس پرزیدنت بایدنم. «حماس» معذرت میخوام تماس «خوب» و «خیلی مهربانانه» بود. بعد از این کارزار انتخاباتیِ ما میتونه متمدنانه تر باشه.
سپس سخن گفتن وُ لحنِ «مَمَدو» تومنی «سه زار» تغییر کرد و سِحر انگیز شد: عزیزانِ من!ای دلالانِ دلار من به شما بگویم که حِضانتِ زمین وُ زمان وُ ضُعفا وُ فقرا را بر عهده گرفتهام.ای دکان دارانِ مؤمن من به شما بگویم ساعتِ سه خروسِ آسمان سه بار قوقولی قوقو خواند و سه تا تخمِ طلایی اندازۀ کلۀ من «مَمَدو» گذاشت و «کاخ سفید» سه بار رنگ عوض کرد و گفت: خدایا توبه، بنازم به اون قدرتت. خدای آسمان سه بار اسم مرا صدا زد: مَمَدو مَمَدو مَمَدو... وات! وات هَپِن؟
کارکنانِ بیمارستان لباسهای او را برای تبرک تکه تکه کردهاند. بعد از آن در سخنرانیهای «مَمَدو» هجومِ راهبهها وُ کشیشها و مؤمنانِ حرفهای فراوان شد. روزی سه بار مراسمِ «شکر گزاری» برگزار شد وُ هر ساعت ناقوسهای کلیسا سه بار بلند وُ محکم نواختند. همان لحظه ناظرانِ نظرباز دیدند که «مرغ قهقهه» سه تا تخمِ طلایی گذاشت که در عرضِ سه دقیقه هر سه بیضه به شکلِ عقابِ عقرب نشان به پرواز درآمدند. خدا را ختنه کردند و سه روز جشنِ ختنه سورانِ «لاکشِری» برگزار شد.
اما کفشهای «مَمَدو» که همان لحظۀ ترور از پایش درآمدند؛ امروزه روز در بازارِ سیاه (سازمانِ سیا، هم) در مزایده به میزانِ باورنکردنیِ قیمتِ مقطوع رسید. کفشها، لباسها-زیر وُ رو-تکۀ گوش، قطرههای خونِ خشکیده همه وُ همه از طرف کلیسای واتیکان به عنوانِ عتیقههای مقدس خریداری و در موزه نگهداری میشوند. پاپ فرانسیس (خورخه ماریو برگولیو) با هواپیمایِ شخصی؛ خود را به بیمارستان رساند. پاپ در این ملاقات خم شده و پاهای «مَمَدو» را شُسته وُ بوسیده است و او را در زمرۀ قدیسان به حساب آورده است.
سناتور «جی دی ونس» تاجرِ سرمایه دار، معاونِ «مَمَدو» دست به سینه ایستاده و شرمنده که چرا «مَمَدو» را «هیتلر» وُ «احمق» خطاب کرده بوده است: شرمندم رئیس. هیتلر وُ احمق خودمم. وات! وات هَپِن؟
گوش بُریده به معاونش گفت: آقا چشم ریزه! برو بستهها رو بیار بچه جون.
سناتور «جی دی ونس» بُدو بُدو رفت و با سه گونی اسکناس دلار آمد و تقدیم کرد. گوش بُریده به پاپ گفت: سه گونی دلار جنبۀ دینی وُ نمادین داره.
«جورج سوروس» پردۀ اتاقکِ اعتراف گیری را پس زد و سه بار سرفه کرد: هله لویا هله لویا هله لویا. مرگ بر قوم الضالمین... وات! وات هَپِن؟
دهانِ همۀ حضار از تعجب باز ماند و سه تا شمعِ سه متری روشن کردند. پاپ گونیهای دلار را زیرِ سه تا میز گذاشت. سه بار صلیب کشید و دستانش را سه بار در خونِ گوشِ «مَمَدو» فرو بُرد و تبرک نمود و جملاتِ نامفهومی را سه بار تکرار کرد: سن پیراتوس، اسپیراتُس، انپیراسُوس... ایشالا... وات! وات هَپِن؟
حاضران زانو زدند وُ صدای نالهها وُ گریهها وُ ضجههایشان بلند شد: هَلِه لویا هَلِه لویا هَلِه لویا... تا سه نشه بازی نشه... آمین. تکبیر.... وات! وات هَپِن؟
«مَمَدو» با «گوشِ» باند پیچی شده به رفقایش پیوست و سه بار آه کشید: ناکسا! گوشمو بریدین سَرَم کلاه هم میذارین!... من این جایگاه رو به کَدِ یمین وُ عرقِ جبین به دست اُوُردَم...
«جورج سوروس» که با عبا و عمامه و نعلین ایستاده بود وُ تسبیح میچرخاند ناگهان عربده کشید:
-وات! وات هَپِن؟ بیا غلطِ زیادی نکن وَاِلاّ میدم با دلار دارت بزنن...
«مَمَدو» عصبی فریاد زد: برو گمشو گوش بُر! وات وات هَپِن در اُورده واسۀ ما.
«جو بایدن» خیلی آروم گفت: وات! وات هَپِن؟ هیس، دیوار موش داره موشم گوش داره. چشام خیلی ضعیفه؛ «کَتمِه کورَم» آلزایمر هم دارم. به منِ مستندِ فقیرِ حقیرِ کفگیر به تَهِ دیگ خورده؛ کمک کنین. جونِ زنت جونِ بچه ت؛ جونِ مولا، این تن بمیره؛ اگه داری یه دلار بده؛ اگه نداری صلوات.
و اما بعد این مردِ خدا را (بایدن را میگویم) شورِ شگفتی گرفت و به رقص و قرِ کمر و بشکن زدن واداشت و در حالیکه لیوان پشتِ لیوان «عرق سگی» میزد گفت: تقدیم به رهبرم، نوشِ جان:
ذلیلم نه والله؛ علیلم نه والله؛ چشام بازه ماشالله؛ لبام نازه ماشالله؛ الهی قَدت وُ قربون؛ همچیت خوشگله ماشالله؛ دلِ من شادِ شادِ شادِ به مولا؛ این هیکله ریزه میزه؛ امشب میخواد قِر بریزه؛ تنها میونِ گداها؛ همین یکی تر وُ تمیزه... حاجی آقا بیا وسطِ گود...ها ماشالا میخوامت حاجی...
رهبرِ عظیم النعش که از پشتِ پرده نگاه میکرد و قُمبُل میچرخاند؛ ناگهان دستخوشِ شور حسینی شد و از پشتِ پرده؛ پاپتی بیرون پرید و هنگامهای از رقصِ عصای شُتری برای اقصای موتوری برپا کرد وُ خواند: هرچه قد هرچه قد هرچه قد ناز کنی ناز کنی ناز کنی؛ باز تو دلدارِ منی؛ هرچه قد هرچه قد هرچه قد عشوه کنی عشوه کنی عشوه کنی؛ باز گل بی خارِ منی؛ حالا دیگه؛ دیگه وُ دیگه وُ دیگه؛ مالِ منی؛ عشقِ منی؛ شیشۀ بابا رو نشکنی؛ بابا کَرم؛ بابا کَرم بابا کَرم؛ دوست دارم...
«جورج سوروس» صورتش را عین میمون کرد وُ گفت: طیب الله... کو گوشِ شنوا. گوشِ شیطون کر میخوام کاری بکنم کارستان.
«پوتین» گفت: وات! وات هَپِن؟ گوش خوابوندی بیایی جایِ «جو بایدن» رو بگیری! ارواحِ بابات! این پنبه رو از گوشت در آر. دُلارش رو اِخ کن وُ بیا. من وُ تو هم شکلیم؛ نه!
کوکتل مولوتف پرت کرد وُ در رفت؛ ولی توی «کلیسای جامع سنت لوئیس نیواورلئان» خِفتش کردند. داشت با اسقف اعظم پاسور بازی میکرد. اسقف اعظم نعره کشید: وات! وات هَپِن؟
«امانوئل مکرون» داشت جارو میکشید وُ میگفت: برم یه سر وُ گوشی آب بِدَم ببینم چه خبره. وات! وات هَپِن؟
«اولاف شولتسِ» علاف و شُل وُ ول داشت میخندید: باید گوش به زنگ باشم. حالا شما از این گوش بگیر از اون گوش در کن... وات! وات هَپِن؟
و با پادشاه بریتانیا «چارلز سوم» نون ببر کباب بیار بازی میکردند و «چارلز سوم» توی دلش میگفت: فکر کردی ما چشم وُ گوش بستهایم... وات! وات هَپِن؟
و بقیۀ اعاظم مشغولِ پشم چینی بودند. رئیس کره شمالی «کیم جونگ-اون» با رئیس جمهور چین «شی جین پینگ» پینگ پونگِ هستهای بازی میکردند و حضرت عظمای چُلاقت علی بی غم داشت برای کت وُ شلوارِ دیکتاتورها «وَ اِن یَکاد۵» که ضد چشم زخم است را بُنجوق دوزی میکرد و با صوتِ داوودی آن را تکرار میکرد و زیر لب میگفت: پدرسگایِ پدر نامردِ کافرِ اکبیریِ سایبریِ فیس بوکی با اون «فِیس»ها وُ اون فیس وُ اِفاده تون؛ بی شرفای بی شلوارِ شُوره زاریِ دو زاری... منو باش! دارم تُو گوشِ خر یاسین میخونم.
رئیس جمهورِ صد در صد مردمی وُ منتخب وُ محبوب «پرزیدنت پُوزیده» گفت: آقا اجازه! وات! وات هَپِن؟ هر کی گوش میخواد گوشوارشم باید بخواد... «آیه الکرسی۶» رُو هم بنویسید تا ما «نماز وحشت» بخونیم. پوزش میخوام.
علی بی غم گفت: وات! وات هَپِن؟ پُوزیده! دوتا دستا بالا وُ یه پاتَم بالا. تا نگفتم پایین نمییاری. غش کردی نکردیا!
رئیس جمهورِ جهانی گفت: آقا اجازه! پزشکیان هستم. بنده هیچکارم. لولو سرِ خرمنم. برادران! پزشکِ خودتان باشید.
عظمایِ چُلاقت گفت: خفه! «فِرست لیدی» وُ بچهها خوابن. آقا «مجتبی» داره «پِلی استیشن» بازی میکنه.
چه بازارِ مکارهای! گوش کن؛ای بابا! من که «مَمَدو» هستم دارم برا عمۀ شَلم حرف میزنم! چرا گوش نمیکنی وقتی گوشمو «امپرسیونیستی» عین «ون گوگ» با تیرِ غیب زدن؛ تُو ذهنم داشتم برای بعدِ سخنرانیِ تبلیغی نقشه میکشیدم. من خیلی فشارِ روحی رو سرم ریخته و از خدا پنهان نیس از شمام پنهان نباشه بیماری اختلالِ دو قطبی بودن دارم. بعضیا هُوهُو وُ چُوچو راه انداختن که خودم با تیغِ سلمانیِ عمو سام گوشمو بُریدم. افسردگی دارم کابوس وُ هذیان گویی دارم ولی گوشمو بِبُرّم خیر. حالا کو گوشِ شنوا! این معجزه بود معجزۀ قرن. این وُ آویزۀ گوشات کُن. گوش میکنی یا نه؟ شیفته وُ والۀ دلارم؛ گناه کردم! اونوقت به من میگن: روان پریش. ون گوگ!ای بابا تو هم که گوشِ چپت وُ بریدی! خب تاجر املاکم باشم... وات! وات هَپِن!...
دو ماه یا سه ماه بعد؟ ضاربِ دوم «رایان وسلی روث» در باشگاهِ گلف فلوریدا از فاصلۀ سیصد و سی و سه متری؛ به آرامی به طرفِ «مَمَدو» تیر انداخت و این دومین بار هم؛ تیر به هدف خورد نخورد؛ مهم نیست. شلیک مشکوک بود. «کامالا هریس» لولۀ تفنگِ کلاشینکفِ دوربین دار را از پشتِ سه تا درختِ شناسایی کرده و سه بار جیغ کشیده است. چند روز بعد سه تا درختِ پشیمان با پاهای خود آمده و اعتراف کردند: خدا شاهده اشتباه کردیم بذارین ما نفس بکشیم؛ «پیلیز!»، «تانکی یُو پُروفیت.
مهاجمِ تیرانداز در حالی که میخندید سه بار تکرار کرد: وات هَپِن؟
«کامالا هریس» در حالی که از خشونت میلرزید وُ زرد وُ سرخ وُ بنفش میشد سه بار گفت: خوشحالم که مولایِ ما در امنیت کامله. دشمنان بدونن که خشونت هیچ جایی در آمریکا نداره.
همان لحظه بویِ گندِ لاشهای هوا را آشفته کرد. «مَمَدو» با لبهای غنچه شده سه بار و در حالیکه با مشتهای گِره کرده میرقصید اعلام کرد: هرگز تسلیم نمیشَم و هیچ چیز نمیتونه منو متوقف کنه.
نمایندۀ بیمه در بلندگویِ تبلیغاتیاش به سویِ «مَمَدو» رفت و سه بار تکرار کرد: حدوث نزدیک استای مبعوث! بیمه شخصِ ثالث...ای تثلیث تثلیث تثلیثِ مقدس: پدر و پسر و روح القُدُس، آش وُ بخور وُ هیچی نپرس.
سپس «کامالا هریس» انواع و اقسامِ خندههای «هیستریک» کرد و در حالی که مثلِ ابرِ بهار میبارید سه بار از تَهِ دلش و برای خودش گفت: خودم آخر خونت رو میریزم؛ای حریصِ کثیفِ خبیث، تو خود بخوان پایانِ این حدیث... سگ صورت؛ رقص وُ بِسُک!
و شروع به رقصیدن وُ آواز خواندن کرد: گلهای غم نشسته تُو سینه دسته دسته؛ پنجرۀ دلم رو ناز وُ اعادت شکسته... وای تو چقد بلایی؛ گرون تر از طلایی... قربونِ نازِ چشمات؛ فدای رنگِ لبات...
حضرتِ «مَمَدو» به ذوق وُ وجد وُ قِر وُ قمبیل وُ قال وُ قیل آمد وُ خواند: حموک مورچه داره دور وُ بَرش کوچه داره؛ جونِ تو خنده داره بشین وُ پاشو خنده داره؛ یادم میاد اون وقت که ناز نازی بودم؛ با بچههای کوچه همبازی بودم؛ با این ترانه گرمِ غوغا میشدیم...
بیطرفِ نیمه برهنهای از قبیلۀ «ماگالا گادیِ» صحرای «کالاهاری» در حالیکه سیگارِ برگِ گُندۀ بنگِ سه کیلویی دود میکرد؛ سه بار تُو دماغی غرّید: پازلِ مظنونها همان «تماس صفر» «دستهای پاک» است... هاهاها... منتظرِ تحلیفِ خلیفۀ خدا «مَمَدو» هستیم... هاهاها...
سه بار زنگ زدند. در را باز کردم کسی پشتِ در نبود. رفتم و پنجره را باز کردم. جمعیتی حدوداً ۳۳۳ هزار نفری با هم فریاد زدند: کجایی؟ کَری تُو؟ وات! وات هَپِن؟ «مَمَدو» ظهور کرد...
رضا بی شتاب
ــــــــــــــــــــــــــ
۱- (کتاب مقدس نشر الکترونیکی. کتاب مرقس/فصل پانزدهم. صفحۀ ۱۴۳۳). ۲- (سورۀ انفال آیۀ ۱۷: «(ای مؤمنان) نه شما بلکه خدا کافران را کُشت و (ای رسول) چون تو تیر (یا خاک) افکندی نه تو بلکه خدا افکند (تا کافران را هلاک کند). ۳- (کتاب مقدس کتاب اعمال رسولان/فصل دهم صفحۀ ۱۵۵۲). ۴- (کتاب مقدس کتاب مزامیر/فصل صد و ششم صفحۀ ۸۸۱: هللویاه! خداوند را حمد بگویید زیرا که او نیکو است و رحمت او تا ابدالآباد! صفحۀ ۸۸۷: هللویاه! خوشا بحال کسی که از خداوند میترسد) ۵- (سورۀ قلم آیههای ۵۱/۵۲). ۶- (سورۀ بقره آیههای ۲۵۵/۲۵۶/۲۵۷).
***ویدئویِ امامِ راحل: https://www.youtube.com/watch?v=M6WJALwrgQk: «الاغ هم زیر بنای همه چیزش اقتصادشه».