در آشفته بازار اوضاع کنونی سیاست، گویی نمایش های سیاسی هرچه بیشتر با سیاست های نمایشی گاه به شدت کسل کننده همراه می شود. تازه ترین نمونه آن نمایش خود رهبرانگاری رضا پهلوی است.
این حقیقتی است که در پی حمله نظامی اسرائیل به ایران، پیام های پی درپی نتانیاهو به مردم درباره "زودرس بودن آزادی"، خطر گسترش درگیری ها و تنش های نظامی در منطقه و به ویژه با پیروزی ترامپ و تقویت سیاست فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی، موجی از شادی و امید و اعتماد به نفس و توهم در بخش هایی از اپوزیسیون و به ویژه رضا پهلوی و گروه های افرطی سلطنت طلب که خواهان مداخله خارجی برای کسب قدرت هستند برای استفاده از این "فرصت" شکل گرفته است.
تلاش های رضا پهلوی از دیدار بدون دعوت رسمی اما پرحاشیه با نتایاهو در اسرائیل در سال گذشته گرفته تا سخنرانی اخیر اوهمچون "میهمان ویژه" در کنفرانس "محافظه کاری ملی" که توسط افراطی ترین نمایندگان محافظه کار و مذهبی آمریکا در واشنگتن در چند ماه پیش برگزار شد، و به تازگی دریافت جایزه "معمار صلح" از بنیاد نیکسون و اعلام آمادگی برای پر کردن خلا قدرت در آستانه حمله نظامی اسرائیل به ایران، و بالاخره پیام تبریک به ترامپ و تقاضا از او برای ایفای نقش "تاریخ ساز" خود در ایران و... نمونه هایی از تقویت این اراده است.
این بار اما رضا پهلوی با کنار گذاشتن هرگونه تعارف و ابهام و سخنان دو پهلو، به صراحت مدعی رهبری خود خوانده در دوران گذار و البته به درخواست خیالی "مردمی" که معلوم نیست چه گروهی و در کجا و چگونه چنین درخواستی را مطرح کرده اند شده است. ادعایی که تنها پرده نوینی از تقویت اقتدارگرایی در پروژه "پهلوی سوم"را به نمایش گذاشت که با اعلام آمادگی برای کسب قدرت، آداب و رسوم و اخلاقیات و ادعاهای "دست و پاگیر" دمکراسی خواهی، تکثر گرایی و نقش تعیین کننده مبارزات مردم در نزد این جریان را نیز آشکارا به حاشیه راند.
ادعای رهبری دوران گذار در حالی مطرح شده که به نظر می آید رضا پهلوی و دستیارانش از سرنوشت مدعیان قدیمی تر و جدی تر توهم "رهبری دوران گذار" هیچ نیاموخته اند.
مشکل تنها این نیست که معضل "راست افراطی در ایران رهبر ندارد" [۱] تنها با اراده و اعلام این تصمیم حل نمی شود! مشکل این نیست که نزدیک ترین دستیاران رضا پهلوی از آماتورهای سیاسی اما پرحرارت راست افراطی و پوپولیست و متوهم یکشبه سینه چاک پادشاهی تشکیل شده که فاقد هر گونه درایت و تجربه جدی سیاسی و مبارزاتی هستند. مشکل این جا است که خود او نیز با الفبای سیاست آشنایی چندانی ندارد. موضع گیری ها و زیگزاگ های ضد و نقیض و چرخش های پی درپی، شکست های مکرر، شخصیتی ملون، بی ثبات و فقدان درایت و تجربه سیاسی و مبارزاتی، حتی بخت نفوذ سیاسی، سازماندهی و رهبری دستجات گوناگون سلطنت طلب را از او سلب کرده است چه برسد به آن که بخواهد ایران را در دوران گذار ازجمهوری اسلامی رهبری کند!
این درست است که انزجار گسترده مردم از نظام و تمایلات گذشته گرایانه، بحران های فزاینده حکومت، حمله نظامی اسرائیل به ایران، پیروزی ترامپ، و لابی گری جریان راست رادیکال در قدرت های خارجی، زمینه جان گرفتن و تحرک دوباره سلطنت طلبان را فراهم کرده است. اما ادعای رهبری رضا پهلوی نشانگر میزان ساده اندیشی و خام نگری او و راست افراطی و پوپولیست طرفدار او از دینامیسم تحولات داخلی و جهانی است که در خیزش زن، زندگی، آزادی نیز شاهد آن بودیم.
مشکل تنها این نیست که این جریان تصویر روشنی نه از جامعه و نه از پایگاه اجتماعی خود و دیگر نیروهای اپوزیسیون و میزان بخت بازگشت سلطنت به ایران را ندارد. آنان حتی شناختی از ظرفیت و ساز و کارهای جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت از جمله در برخورد با قدرت های جهانی و نفوذ در اپوزیسیون سلطنت طلب و توهم پراکنی در آن به قصد بی اعتبار کردن کل اپوزیسیون را ندارند.
مشکل تنها در این نیست که این جریان هنوز نمی فهمد چرا همواره پاسخ به فراخوان های مکرر سلطنت طلبان برای "تظاهرات شکوهمند" نه تنها در داخل کشور با بی اعتنایی روبرو شده، بلکه در خارج نیز اغلب این به تجمع های کوچک و گاه رسوایی آور محدود مانده است.
مشکل فقط در این نیست که آنها نمی فهمند به رغم همین پایگاه اجتماعی نسبی ولو محدود رضا پهلوی در جامعه، چرا این جریان از حداقل توانایی و ظرفیت سازمان دهی و سازمان یابی برخوردار نیست. چرا آنها نه توان و نه تمایل به درس آموزی از تجربه های شکست خورده خود - از تشکیل شورای ملی ایرانیان، ققنوس، پیمان نوین و کمپین "وکالت می دهم " گرفته تا منشور مهسا همچون جدی ترین تجربه سیاسی رضا پهلوی را - ندارند؟ آنها حتی نمی فهمند با چنین کارنامه ای ادعای رهبری دوران گذار در ایران تنها تمسخر اپوزیسیون را به همراه خواهد داشت.
مشکل تنها در این نیست که نمی دانند راست افراطی ایران حتی رهبری کاریزماتیک، توامند، با ثبات و مصمم ندارد که به بلوک سیاسی خود انسجام بخشد چه برسد به این که در جامعه موجی ایجاد بکند!
مشکل تنها در این نیست که ایران در سال پنجاه و هفت به سر نمی برد که بتوان مردم را به خودسپاری عاطفی از طریق فراخوان و ادعای رهبری واداشت. امروز تجربه، آگاهی، تکثر طلبی و چندگانگی به بخشی از روح جامعه شده که چنین ادعاهایی را یکسره پس می زند. بگذریم از این که هر نوع مقایسه ای بین نقش و وزن خمینی در رهبری اعتراضات در پیش از انقلاب پنجاه و هفت با نقش ایشان یکسره پرت و مضحک است.
مشکل این جا است که علاوه بر همه موارد فوق، این جریان نمی فهمد که غرب و آمریکا با درس آموزی از تجربه لیبی، عراق، افغانستان و سوریه دیگر به سادگی وسوسه یک پروژه چلبیستی دیگر-ولو آن که از پایگاه اجتماعی گسترده تری برخوردار باشد- را در سر نمی پرواند.
ترامپ نیز به رغم سیاست فشار حداکثری پروژه "رژیم چنج" را به کناری نهاده و درپی توافق از "موضع قدرت" است که دیدار تازه ماسک با نماینده جمهوری اسلامی جلوه ای از آن است.
بیم آن دارم پرسه زدن رضا پهلوی و راست افراطی به قصدلابی گری در کوچه پس کوچه های "اتاق های فکر" و "دالان های" قدرت های خارجی و ادعاهای نمایشی همچون "پذیرش رهبری" تکرار کسل کننده پروژه چلبیسم در عراق نباشد و به جز به بی اعتباری و بدنامی بیشتر او منجر نشود. همانگونه که پیش تر نوشته ام اگر چلبی در عراق به برنده کوتاه مدت اما سرافکنده و چهره بدنام تاریخ عراق بدل شد، چلبیست های ایرانی با این خطر روبرویند که تنها به بازندگان سرافکنده هم امروز تاریخ کشور خود بدل شوند. هم از این رو برآنم هشدار مکرر من از جمله در گفتگویی در سال ۲۰۱۲ در باره این که "ایران چلبی بردار نیست" [۲] همچنان از موضوعیت برخوردار است.
حاکمیت جمهوری اسلامی همچون پرانتزی در تاریخ بلند سرزمین ایران بالاخره بسته خواهد شد. مطلوبیت این امر نه با تکیه بر قدرت های خارجی و یا اصلاح تدریجی نظام، بلکه با دگرگونی های ساختاری که جنبش های اجتماعی داخل از عناصر اصلی رقم زننده آن هستند بدست می آید.
[۱]https://news.gooya.com/2024/05/post-86880.php
[۲]https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=19653