روزی سید حسن نصرالله، فرزند خلف خامنهای از یک سو مسرور و شادمان از دلارهایی که حاصل فقر و فلاکت مردم ایران بود در برابر رسانههای جهان اعلام کرد سوریه زیر سیطره بشار اسد، ستون خیمه مقاومت است. امروز شاهدیم که ظرف ده روز این ستون چنان فرو ریخت که کسی به این سرعت متصور آن نبود. از سوی دیگر خامنهای با طمطراق گفت: اگر در سوریه نجنگیم باید در خیابانهای تهران بجنگیم. خوب پرسش این است؛ شما بیش از سیزده سال منابعی را که باید صرف رفاه، آسایش و سربلندی ملت ایران میشد را در سوریه حیف و میل کرده و برباد دادید. امروز چرا به قول خود عمل نکردید و چرا در سوریه نجنگیدید و بزدلانه و حقارت آمیز، میدان جنگ را که ترک کردید، هیچ، حتی محفاظت از حرم را هم که سالها دم از دفاع آن میزدید به سرنوشت سپردید و فرار را بر قرار ترجیح دادید. وزیر خارجه پلیدتان به خواست خدا متوسل شد، پس چرا در این همه سال بی توجه به خواست خدا بودید؟ صدا و سیمای منحوستان فاتحین دمشق را تا دیروز " گروههای تکفیری تروریستی" مینامید، ظرف چند ساعت و امروز از آنها به "مخالفین مسلح" نام میبرد. پلیدی تا کجا؟ آن فرمانده جنایتکار سپاهتان که هر از چندی و پس از شکستهای مفتضحتان در منطقه عربده کشی کرده و با اشاره به رگ گردن دنیا را تهدید میکرد، امروز چرا لال مونی گرفته و محافظت از حرم را فرامورش کرده است.
آخر الامر حالا که ستون خیمه مقاومت ویران شده و مقاومتی در کار نیست، وهمه سرداران مقاومت از غزه، لبنان و سوریه نابود شده، پس چرا هنوز ایستادهاید؟ شاید سرنوشت صدام و قزافی را به سرنوشت بن علی و حسنی مبارک ترجیح میدهید، هر چی هست آینده نشان خواهد داد. این سرنوشت همه دیکتاتورها، مستبدین و ظالمان تاریخ است.
ش. بابکان
*