در جریان بهار عربی و قیام ملتهای تحت ستم عرب در خاورمیانه و شمال آفریقا که به سرنگونی دیکتاتورهای بی رحم و سنگ دلی چون قذافی در لیبی، علی عبدا.. صالح در یمن، مبارک در مصر و بن علی در یمن انجامید همان طور که پیشتر اشاره کردم تقریبا همه کشورهای عربی از جمله کشورهای ثروتمندی مانند قطر، بحرین و عربستان نیز تحت تاثیر قرار گرفتند. عموم حاکمان جان به در برده از بهار عربی درسهای لازم را گرفتند، تغیر مسیر دادند و تلاش کردند به مطالبات مردم معترض پاسخ دهند.
در ایران اما وضعیت نگاه به بهار عربی که چندی پس از جنبش سرافراز سبز در ایران رخ داد نگاه جمهوری اسلامی توام با استاندارهای دوگانه مشمئز کنندهای بود. به شکلی که قیام مردم عیله مبارک و بن علی را بیداری اسلامی میخواند اما همین قیام در سوریه و لیبی را توطئه کشورهای غربی معرفی میکرد که تلاش دارند به محور به اصطلاح مقاومت ضربه زده و کشورهای مورد اشاره را به آشوب بکشند. دراستاندارد دوگانه رهبران جمهوری اسلامی مبارک، دیکتاتور مصر بود که با بیداری اسلامی برکنار شد و بشار اسد و معمر قذافی که به مراتب از مبارک در مواجهه با مردم بی رحم تر و بدتر بودند نه تنها دیکتتور نبودند بلکه رهبرانی شایسته تحسین به شمار میرفتند چون به سیاست خارجی ماجرا جویانه جمهوری اسلامی در مواجهه با اسرائیل نزدیک بودند.
حافظ اسد و بشار اسد در مجموع ۵۴ سال بر سوریه با اتکا به حزب بعث و ایدئولوژی التقاطی ناسونالیسم التقاطی (پان عربیسم) و چپ اقدارگرا (سوسیالیسم غیر دموکراتیک) حکومت کردند. در طی این دوران سوریه سیاه ترین دوران خود را به لحاظ حقوق بشرتجربه کرد و حاکمیت اقلیت علوی بر اکثریت سوریه با قومیتهای مختلف سنی، مسیحی و دروزی و کردها زندگی سوریها را به معنای واقعی کلمه سیاه کرده بود. جمهوری اسلامی به خاطر اینکه در دوران جنگ با عراق از حمایت سوریه البته به خاطر نفت مجانی یا ارزان برخوردار شده بود چشم خود را بر همه جنایات این خاندان بی رحم در سوریه بسته بود و چون آنجا را تبدیل به مکانی برای ارزای شهوات ضد اسرائیلی خود و کریدوری برای حمایت از حزب ا.. و دخالت در امور لبنان کرده بود هیچ کاری به مسائل داخلی سوریه نداشت جای خود، بلکه در رسانههایش نظام اسد را جمهوری و بشار اسد را محصول انتخاباتی با ۹۵ درصد حمایت مردمی معرفی میکرد.
بدون شک بی شرمی بزرگترین سرمایه سران جمهوری اسلامی است و در این میان تفاوت معناداری میان اصول گرایان و اصلاح طلبان وجود ندارد. نگارنده با وجود آنکه به جنایات حافظ اسد در کشتار حما (فوریه ۱۹۸۲، بهمن ۱۳۶۰) و هم چنین جنایات بشار اسد در جریان بهار عربی (۲۰۱۱، ۱۳۸۹ به این سو) آگاه بود و پیرامون آنها مطالعات متعددی انجام داده است اما معترفم که به شکلی عمیق در بهت و شوک از این همه قساوتی که در زندانهای سوریه صورت گرفته و پس از سقوط حکومت در روزهای اخیر از آنها پرده برداشته شده قرار گرفتم. متاسفانه به تلخی و با شرمندگی باید گفت اصلاح طلبان و اصول گرایان هر دو هم از نزدیک از این جنایات مطلع بودهاند و هم متاسفانه در آنها با حمایت نظامی از خاندان اسد مشارکت وسیع داشتند. پس از بیرون آمدن این تصاویر از زندانهای سوریه اولین چهرهای که در ذهن من نقش بست قاسم سلیمانی بود.
وای بر خامنهای، سلیمانی و همکاران بی شرمش که با آگاهی و اشراف بر جزئیات آنچه در سوریه میگذشت دفاع از «اسد جنایتکار» را به عنوان «دفاع ازحرم» و مبارزه با «داعش» به عدهای دل بسته به باورهای مذهبی و ساده دل فروختند. جدای بیش از ۵۰ میلیارد دلار پول بی زبان ملت که در حمایت از حکومت اسد دود شد این حمایت عمیق سران جمهوری اسلامی از حکومت وحشی اسد قلب هر انسان آزادهای را مچاله میکند و به ما نشان میدهد که علاوه بر هزاران دلایل سیاسی و اقتصادی ادلههای حقوق بشری متعددی وجود دارد که به حضور جمهوری اسلامی در قدرت هر چه سریعتر باید پایان داده شود.
حامد آئینهوند
*
نفت و زن در ایران، رعنا سلیمانی