با فروپاشی حکومت بشار اسد در سوریه از یک سوی وشدت یافتن بحرانهای داخلی که سرامد آن وضعیت اسفبار اقتصاد کشور که رابطهای تنگا تنک با معیشت مردم دارد، از سوی دیگر، چنان عرصه را بر جمهوری اسلامی خاصه شخص " علی خامنه ایی" به تنگ آورده که حتی در بین خاصان و باورمندان به رهبری نظام، دو دستگی ایجاد شده تا بدانجا که سردر گم بودن مقامات لشکری و کشوری و آچماز شدن درحل مشکلات داخل و بیرون از مرز کشور، بر کسی پوشیده نمانده و این خود حکایت از رو به زوال بودن نظام دارد. اما پرسش این است که آیا عمر نظام ولایت فقیه ایی که چون ارثیهی شوم از روح الله خمینی به علی خامنه ایی رسیده واو با از بین بردن رقبای خود این بار امانت را تا به امروز یک تنه بر دوش کشیده است، به پایان میرسد؟ ویا با یک تعیر چند وجهی نظام باز هم از مهلکه جان سالم بدر خواهد برد؟
واقعیت امر این است که همه شواهد و قراین نشان از آغاز پایان یافتن عمرچهل و چند ساله رژیم دارد اما چگونه؟ ایا با خیزش ملتی که ازظلم بی حد حاکمیت و مضیقههای معیشتی جان به لب رسیده، ان هم بدون هیچ انسجام و اتحاد بالفعلی که نشان از اتحاد و همبستگی وایضا وجود یک لیدر قدرت مندی که پشتوانه حرکت به سمت آزادی را داشته باشد، ممکن است؟ که در پاسخ باید بدون تعارف گفت چنین تصوری به گواهی همه جنبشهای ناتمام و بی سرانجام سه دهه گدشته این ملت، امری محال و ناممکن است.
اما در مقابل پیش فرض دیگری وجود دارد که میتواند به سرنگونی و تعیر نظام منجر شود و ان اقدام کودتا گونهی زیر پوستی بخشی از حاکمیتی است که خواهان استمرار و باقی ماندن در قدرت بوده و برای نیل به این هدف برعلیه دستگاه حاکمیتی که خود در ان سهیم بوده، برخیزند، اما در رنگ و لعاب ازادی خواهی و به بطور مشخص چیزی شبیه ماجرای سوریه و لیدری ابو محمد جولانی که ناگاه از هیبت یک رادیکال مذهبی طالبانی که تا همین چند وقت پیش دولت امریکا برای دستگیری او جایزه تعین میکند، میشود منجی رهایی ملت سوریه از حکومت دیکتاتوری بشار اسد، آن هم بدون آنکه دول غرب و حتی آمریکاییها اعتراض و یا پیگیر ماجرای جایزه و دستگیری این لیدرطالبانی آزادیخواه جنبش سوریه باشند.
اگرچه فرضیه کودتا از بطن حاکمیت به دلیل نسق گیری وانسداد و تصفیههای رهبری نظام در طی سالها حاکمیت بلامنازع شخص سید علی خامنه ایی در بین سپاه و ارتش وحتی در بیت رهبری، غیر ممکن به نطر میاید اما به گواهی تاریخ و علم سیاست هراتفاق محال در صحنه قدرت و سیاست الزاما غیر ممکن نیست خاصه با شواهد غیر انکار در مورد عدم تحرک ملتی که در طی چهل سال حاکمیت ظلم به رغم همه تلاشهای نیم بندی که برای رهایی از وضعیت موجود داشته، به نوعی تن به سکوت و پدیرش شرایط موجود داده، مگر به شرط رسیدن امداد غیبی که از استین بیگانگانی جون اسرائیل ان هم در هیبت عمو بی بی (ناتانیاهو) بیروناید تا ملتی تماشاگر را به سر منزل مقصود که همان ازادی باشد برساند. و این تنها توصیف انکار ناپذیراز اکثریت ملتی است که مخمور ظلم گردیده و دررسیدن به اتحاد و همبستگی همواره نگاهی مشکوک وتردید به هر گروه و دسته آزادیخواه داشته و از پذیرش بالفعل هر اتحادی سر باز زده و تنها چشم انتظار امداد غیبی است، اکثریتی که در منطق تحلیلگران و مفسران رسانههای یک سویهی برون مرزی منتسب به اکثریت خاموش هستند.
بی شک در چنین شرایطی که جهانی پس از تحولات اخیر در سوریه و لبنان در انتظار یک تحول ویا تغیر نطام در ایران بوده و از سویی وجود اجماع جهان غرب بر تغیر و دگرگونی خاورمیانه، دور از انتظار نیست که بزودی شاهد این دگرگونی در سرزمین اچدایمان باشیم آن هم بطور صاعقه باری که یک روز پس از برخاستن از خواب همه چیز تغیر یابد بی انکه خود در این تغیر دخیل باشیم مگر اینکه با بهره گیری از شرایط امروز و ضعف و ناتوانی رژیم از هم اکنون با یک اتحاد بی چون چرا بپا خیزیم تا اولا مانع از سپردن آینده خود به دست بیگانگان شویم و دوما برای حفظ ان چیزی که از ثروت و منابع طبیعی این سرزمین به غارت رفته باقی مانده است متحد شویم تا فرزندانمان ونسل اینده این سرزمین از وجود منفعل نسل پیشین خود شرمسار نباشند.
بیژن صف سری
*
جمهوری اسلامی و اَبَر بحران انرژی، سیامک بهاری