Tuesday, Dec 31, 2024

صفحه نخست » زنان، جنگ و صلح، شهلا عبقری

Shahla_abghari_2.jpgدر آغاز سال ۲۰۲۵ میلادی هستیم و تلاش داریم که امید پایان یافتن جنگ و آغاز صلح را در دل‌هایمان زنده نگه‌داریم. متاسفانه امروز در شرایطی قرار داریم که جنگ‌ها همچنان براه است، و شدت آن‌ها گاهی بالا و پایین میرود. در سال‌های گذشته با جنگ‌های عراق، رواندا، بالکان، لیبی، اوکراین، غزه، لبنان، یمن و... شمار آوراگان، کشته شدگان، ناقص شدگان و آسیب دیدگان جسمانی و روانی بسیار بالا رفته است، که بیشترین آنان زنان و کودکان می‌باشند. سازمان ملل متحد گزارش کرده است که جنگ به بیش از ۶۰۰ میلیون زن و دختر در جهان صدمه زده است. کشته شدن زنان در درگیری‌های جنگ دو برابرشده، خشونت جنسی ۵۰ درصد افزایش یافته و آمار دختران و زنانی که بطور سبعانه مورد تجاوز قرار گرفته ‌اند ۳۵ درصد بالا رفته است.
سیما باهوس، رئیس آژانس سازمان ملل متحد برای ترویج برابری جنسیتی موسوم به "آژانس زنان سازمان ملل" با اشاره به زنان افغانستان و غزه از آرزوهای بر باد رفته زنان میانمار، هائیتی، کانگو، آفریقا، سودان، سوریه، اوکرایین، یمن و جاهای دیگر گفت، " چگونه ۶۱۲ میلیون زن و دختری تحت تأثیر جنگ قرار گرفته و جهان آنها را فراموش کرده است؟ ".
زنان صدمات گوناگونی در خلال جنگ و پس از جنگ را تجربه می‌کنند: زنان در جریان جنگ کشته می‌شوند، زندانی میشوند و شکنجه و تجاورز میشوند و آواره می‌گردند. در خلال حوادث گوناگون جنگ، زنان آسیب‌های روانی و جسمی را تجربه می‌کنند که آثارش تا پایان عمر با آنها خواهد بود. آسیب‌های جسمانی در بسیاری موارد باعث نقص عضو می‌شود و صدمات روانی به دلیل تحت استرس مزمن قرار گرفتن به وجود می‌آید. زنان چون در خلال جنگ، مسئولیت محافظت از کودکان و خانه و کاشانه را بر دوش دارند، این مسئولیت بطرز وحشتناکی بر آنان فشار عصبی وارد آورده و باعث استرس مزمن میشود. به ویژه وقتی که زنان در جامعه‌ای مردسالار زندگی می‌کنند و از استقلال اقتصادی برخوردار نیستند و توانایی‌های اقتصادی ندارند، با نبود مرد خانواده به اجبار تحت قیمومت برادر و یا پدر و یا پدربزرگ و یا نرینه‌های خانواده شوهر قرار میگیرند و استرس بشدت تشدید می‌شود. استرس‌های مزمن علاوه برایجاد اظطراب، افسردگی، اختلالاتی در سلامت فیزیکی زن نیز به وجود می‌آورند. اما زنان در این دوران که بیش از پیش به خدمات بهداشتی و درمانی احتیاح دارند، امکانات دستیابی اندکی به خدمات پزشکی و بهداشتی دارند که برایشان بسیار مشکل زا است.

در شرایط جنگی و پس از جنگ، شرایط آموزشی برای کودکان و زنان نیز دشوارتر شده و بسیاری از کودکان به ویژه دختران به اجبار ترک تحصیل می‌کنند و این خود باعث عقب نگه‌داشتن دختران از توانایی‌های اقتصادی و اجتماعی می‌شود. یونیسف "آژانس حمایت از کودکان سازمان ملل متحد، " بر اساس داده‌هایش هشدار داده که در صورت عدم اقدام عاجل در مورد آموزش کودکان با یک «فاجعه بین‌ نسلی» مواجه خواهیم شد.
سال‌ها است که برخی از سیاستمداران و مجامع بین المللی و سازمان‌های صلح در جهان برای توقف و به صفر رساندن وقوع جنگ تلاش می‌کنند اما نتایج زیادی بدست نیاورده‌اند. زیرا جنگ و تلاش‌های جنگ افروزانه که بدلیل قدرت طلبی بسیاری از سردمداران کشور هابه وقوع می‌پیوندد در انحصار مردان است.
به گفته آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل، بر اساس آمار وتحقیقات اخیر "ظرفیت تحول ‌آفرین رهبری زنان و مشارکت در پیگیری صلح" نادیده گرفته شده، زیرا اکثرا مردان سیاست گذاری و اتخاذ تصمیم در باره صلح و امنیت را به عهده دارند. اما چرا این چنین است؟
برای رسیدن به پاسخی به سوال بالا نگاهی گذرا به تاریخچه نقش زنان برای ایجاد صلح میکنم:
جرقه‌های آغازین جنبش صلح خواهی از ابتدای قرن هجده بوسیله فمینیست‌های اولیه، ماریا وستون و لکریا مات، شروع شد. آنها رد خشونت و جنگ را با توجه و تاکید به تساوی زنان را مطرح کردند. در سال‌های قرن ۱۱۹ و ۲۰، بسیاری از زنان خواستار اصلاحات حقوق زنان، " مساله صلح" را به زنان مرتبط میدانستند و باور داشتند که مردان هم باید به این عقاید برسند. از سال ۱۸۸۰ تا سال ۱۹۱۵ سازمان‌های زنان به این باور رسیدند که رابطه نزدیکی بین جنبش حق رای و صلح وجود دارد. آنان بر این باور بودند که چون در طول تاریخ مردان اکثرا از خشونت و جنگ برای غلبه بر مشکلات جوامع استفاده کرده‌اند و از آن تاثیر گرفته‌اند، اگر در قدرت و در راس کار باشند خشونت و جنگ در جوامع از بین نخواهد رفت. آنها باور داشتند که با داشتن حق رای، زنان که نیمی از جامعه هستند به خاطر نقش مادرانه‌ای که دارند و ضد خشونت و جنگ بوده‌اند، می‌توانند در سیاست و تصمیم گیری‌ها دخیل شوند و قادر گردند که جامعه را بسوی راه حل ‌های خشونت پرهیز و نهایتا صلح سوق دهند.
در سال ۱۹۱۵ اولین حزب صلح زنان را جین آدامز تشکیل داد. این حزب امروز نیز با نام لیگِ بین المللی زنان برای صلح و آزادی وجود دارد و فعالیت می‌کند. مؤسسین این حزب به این باور بودند که زنان به دلیل نقش فیزیولوژیکی مادر شدن دوستدار صلح هستند و چون به وجود آورنده زندگی هستند می‌توانند نقش طرفدار زندگی داشته باشند، اما مردان در شرایطی بزرگ و تربیت میشوند که کمتر افکار صلح دوستانه در آنها تقویت میشوند
با آغاز جنبش فمینیستی در سال ۱۹۶۰ شکافی در ارتباط بین صلح و فمینیسم بوجود آمد. فمینیست‌ها دراین سالها بتدریج باور ارتباط بین صلح و فمینیسم از دست دادند. با به آمدن فمینیسم رادیکال که مطرح میکرد که زنان باید بیاموزند که چگونه با خشونت مردان مقابله کنند و اگر لازم باشد با آنها به ستیز بپردازند، آخرین رشته‌های ارتباط بین فمینیسم و صلح تهدید به گسستگی شد
شرایطی را که فمنیسیم رادیکال در مقابل نگرش صلح خواهان جنبش زنان بوجود آورد آنها را وادار کرد که ارتباط بین فمینیسم و عدم خشونت را دوباره تعریف و از آن حمایت کنند تا بتوانند در مقابل فرضیه فمینیسم‌های رادیکال که بی عملی و قربانی شدن زنان را در این رابطه بیان می‌کردند، مقاومت کنند. هر چند اشاعه فمینیسم رادیکال در سالهای ۱۹۷۰ تا حدودی فمینیسم صلح را تضعیف کرد، اما پاره هایی از آن باقی ماند که دوباره شدت و قدرت یافت. در کتاب "دوباره بافتن تور زندگی: فمینیسم و عدم خشونت"، پام مک آلستر توضیح داد که فمینیسم در راهی از جنبش صلح مبارزه می‌کند که ترکیبی والاتر از خاتمه خشونت و فمینیسم رادیکال را بیابد و دید جدیدی از انسان دوستی و دنیای بدون جنگ را برای آیندگان به ارمغان بیاورد.
جنبش صلح سالهای ۱۹۶۰ -۱۹۷۰سبب شد که زنان به شدت تبعیض جنسیتی و سنت مردسالارانه رهبران در جنبش صلح، آگاهی یابند و تشخیص دهند که. از زنان در سازمان‌های صلح فقط انتظار می‌رود که ماشین نویسی و دفترداری را انجام دهند و مردان به تصمیم گیری و کارهای اساسی بپردازند..
آگاهی از تبعیض جنسیتی در جنبش صلح باعث شد که تبعیض جنسیتی در میان رهبری مردانه مورد انتقاد قرار گیرد و ایده برابری مشارکت زنان و مردان را در رهبری مطرح شود. و این شرایط آغاز جنبشی در سال ۱۹۸۰ شد که آن را فمینیسم صلح طلب یا صلح خواه می‌نامند.
برای توضیح فمینیسم صلح طلب دلایل متفاوتی آورده میشود. برخی از تحقیقات نشان میدهد که بطور کلی فرقی اساسی میان زن و مرد وجود ندارد، اما زنان فمینیست ۱- صلح طلب تر هستند و با مردان فرق دارند، ۲- زنان در مورد برخورد به مسائلی چون جنگ، صلح و خلع سلاح لیبرال تر هستند. ۳- زنان بر اخلاق مراقبت و اخلاق مسئولیت تاکید دارند و حفظ حیات را مقدم می‌دارند و این از تفاوت‌های جنسی ریشه نمی‌گیرد بلکه ریشه در تفاوت زیست شناختی میان زنان و مردان دارد. اما برخی تفاوت نوع نگرش زنان و مردان نسبت به جنگ و حفظ حیات را استدلالات فرهنگی متفاوت میان زنان و مردان میدانند و باور دارند که تقسیم کار در جامعه بر مبنای جنسیت، زنان را به فعالیت‌هایی از قبیل مراقبت و پرورش کودکان و نگهداری از سالمندان و غیره وا می‌دارد و در نتیجه عواطف و احساسات بشر دوستانه را در انسان تقویت می‌کند
• بخشی از فمینیست‌های صلح طلب هم هستند که نگرش زنان نسبت به جهان را با مردان متفاوت میدانند و باور دارند که این تقاوت نگرش تفاوت ذاتی یا زیست شناختی نیست بلکه به قدرت جامعه پذیری آنان ارتباط دارد. دختران از آغاز توّلد یاد می‌گیرند منافع جمع و جامعه را بر منافع شخصی ترجیح دهند و همه چیز خود و جامعه را مرتبط به هم ببینند اما پسران بدلیل اینکه هم جنس با مادر نیستند شخصیتی مستقل و خشن می‌یابند. علاقه به جنگ و جنگ طلبی در فرهنگ مردانه می‌تواند از خشن بودن مردان سرچشمه بگیرد.
• علاوه بر دلایل گفته شده، بسیاری از فمینیست‌های صلح طلب تاکید می‌کنند که به دلیل شرکت نداشتن زنان در تصمیم گیری‌ها و مشارکت در جنگ این آنان هستند که بیش از همه قربانی جنایات گوناگون جنگ میشوند و از قدرت طلبی و نظامی گری دولت‌ها رنج می‌برند و به این دلیل زنان نیروی عظیمی هستند که بایست علیه جنگ و نظامی گری به پا می‌خیزند و مساله تبعیض جنسیتی در رهبری را حل کنند. زیرا با مشارکت برابر زنان و مردان در سیاست گزاری سطح کلان جنگ، بسیاری از جنگ‌ها رخ نخواهد داد.
امروزه فمینیسم صلح خواه خود را از دیگر نهادهای صلح خواه در زمینه‌های زیر متمایز می‌داند:
۱- سیاست کلاسیک جهانی جنگ که صلح را فقط نبود جنگ کشوری و لشگری میداند، فمینیسم صلح خواه، صلح را نه تنها عدم جنگ کشوری بلکه نیل به اهداف مثبت فرهنگی و اجتماعی نیز میداند و با تاکید به ایده‌های لیبرالی تلاش می‌کند که جامعه‌ای با ارزش‌های اخلاقی انسانی بر پا شود.
۲- خواست فعالان صلح خواه، نبود جنگ که همان صلح منفی است می‌باشد در صورتیکه فعالان فمینیست صلح خواه، با افزودن خشونت بر مبنای تبعیض جنسیتی و انواع گوناگون تبعیض بر دختران، زنان، کودکان و افراد جامعه، مبنای صلح را دگرگو ن میسازند و ان را به صلح مثبت تبدیل می‌کنند
۳- فمینیست‌های صلح خواه صلح را صلح مثبت می‌دانند و صلح مثبت، نبود خشونت ساختاری را یکی از مهمترین عوامل در راه رسیدن به صلح می‌داند.
بنابراین فمینیست‌های صلح خواه به فمینیسم لیبرال نزدیکی دارند و پیگیری برابری حقوق سیاسی و اقتصادی برای قشرهای گوناگون زنان در جوامع را مد نظر دارند. این فمینیست‌ها باوردارند که جامعه و قانون، نقش‌ها و امتیازاتی را به مردان می‌دهد و آنها را نیروی قدرتمند و مسلط جامعه می‌سازد و بر همین اساس است که رفتار و نقش‌های زنان در جامعه شکل می‌گیرد. بنابراین اگر قوانین تغییر کنند وساختارهای نوینی بر آن اساس ایجاد شود که تسلط مردان را از بین ببرد زنان خواهند توانست به طور برابر در ساختارهای تصمیم گیری سیاسی و رهبری (بطور مثال -در مورد جنگ) مشارکت کرده و حضور و نقش فعال خود را ایفا کنند.
با توجه به سیر تاریخی نقش زنان برای صلح، محققان فمینیست به این نتیجه رسیده‌اند که تضمین صلح با برابری جنسیتی زنان و مردان رابطه مستقیم دارد و پیش شرط ضروری صلح پایدار است.
با تلاش بسیار زنان، شورای امنیت سازمان ملل، قطعنامه ۱۳۲۵ (زنان، صلح و امنیت) را در سال ۲۰۰۰ به تصویب رساند و برای نخستین بار در تاریخ، این سند مشارکت زنان را برای پیشگیری از جنگ و برقراری صلح الزامی می‌داند..
در حال حاضر ۲۴ سال از تصویب این قطعنامه سپری شده است، اما هنوز مردان تصمیم گیرنده جنگ‌ها هستند و دبیر کل سازمان ملل میگوید" ظرفیت تحول ‌آفرین رهبری زنان و مشارکت در پیگیری صلح نادیده گرفته شده، زیرا اکثرا مردان سیاست گذاری و اتخاذ تصمیم در باره صلح و امنیت را به عهده دارند"!
در این ۲۴ سال زنان فمنیست تلاش کرده‌اند اما مشارکت زنان در سیاست گذاری پیشگیری از جنگ و مذاکره برای صلح هنوز اندک است و متاسفانه به نظر میرسد که مراحل اجرایی قطعنامه ۱۳۲۵ به کندی پیش رفته و امروز همچنان مردان مسئول سیاست گذاری و مذاکرات صلح و امنیت هستند و در این جا است که ما به اهمیت برابری جنسیتی برای حفظ صلح و امنیت کشور‌ها واقف می‌شویم.
اگر به آمار شکاف جنسیتی ۲۰۲۴ مجمع جهانی اقتصاد در بخش قدرت سیاسی و اقتصادی برای ۱۴۶ کشور توجه کنیم، می‌بینیم که فقط ۱۲ کشور (آمار زیر) در صدر جدول قرار دارند.

امتیاز اقتصادی رتبه (۰-۱)
۱- ایسلند ۰,۹۷۲۱
۲- نروژ ۰,۷۴۶
۳- فنلاند ۰,۷۳۴
۴- نیوزیلند ۰,۶۳۱
۵- نیکاراگوئه ۰,۶۲۶
۶- آلمان ۰,۶۰۴
۷- بنگلادش ۰,۵۴۳
۸- موزامبیک ۰,۵۴۲
۹- آفریقای جنوبی
۱۰- ایرلند ۰,۵۰۷
۱۱- سوئد ۰,۵۰۶
۱۲- شیلی ۰,۵۰۲

لازم به توضیح است که ۱ به معنای ۰٪ یا نبود شکاف یا فاصله جنسیتی است و صفر به معنی ۱۰۰٪ است در این جدول فقظ کشور ایسلند بالاترین نمره را دارد که بسیار نزدیک به ۱ است و بقیه فاصله جنسیتی نزدیک به ۵۰ ٪ را دارند.
شش کشور که در آخر جدول قرار دارند (آمار زیر) فاصله جنسیتی نزدیک به ۱۰۰ در صد را دارند و ایران (شماره ۱۴۳) در این رده قرار دارد.

۱۴۱- عمان ۰,۰۴۴
۱۴۲- لبنان ۰,۰۳۳
۱۴۳- ایران (جمهوری اسلامی) ۰,۰۳۱
۱۴۴- سودان ۰,۰۳۰
۱۴۵- کویت ۰,۰۲۹
۱۴۶- وانواتو ۰,۰۰۶
همچنین شگفت انگیز است که کشور‌های قدرتمند دنیا مانند کشور‌های زیر که خود را مهد دموکراسی می‌دانند هنوز فاصله جنسیتی بالا را دارند.
۶۳- ایالات متحده ۰,۲۵۷
۱۰۶- اسرائیل۰,۱۳
۱۱۱- چین ۰,۱۲۳
۱۱۳- ژاپن ۰,۱۱۸

کشورهای خاورمیانه مانند کشورهای زیر نیز فاصله جنسیتی بسیار بالایی دارند.

۹۰- مصر ۰,۱۷۶
۱۱۲- پاکستان ۰,۱۲۲
۱۱۴-ترکیه ۰,۱۱۸
۱۱۵-اردن ۰,۱۱۷
۱۲۸- عربستان سعودی ۰,۰۷۷
۱۳۷-- -قطر ۰,۰۶۱
۱۴۲- لبنان ۰,۰۳۳
۱۴۳-ایران ۰,۰۳۱

با نتیجه گیری تحقیقات فمینیسم صلح خواه که در بالا به آن اشاره شد و برابری جنسیتی را لزومی برای صلح پایدار یافته است، بخوبی مشاهده میشود که چرا هنوز جنگ‌ها براه است.
و تا زمانی که راه رفت به برابری جنسیتی با همین سرعت اندک پیش برود، جنگ‌ها همچنان ادامه خواهد داشت.
بنابراین زنان جهان به همراه زنان منطقه خاورمیانه که بیشتر از بقیه کشورها تحت ستم جنگ قرار دارند، بیش از پیش تلاش کنند که تمامی دولت‌های قدرتمند به برقراری برابری جنسیتی برای پست‌های سیاست گذاری و تصمیم گیری‌های پیشگیری از جنگ اقدام کنند و راه کارهای گوناگونی بکار برند تا این مهم محقق گردد. در زمان جنگ کشور‌ها به اجرای قوانین حمایتی از زنان و پیشگیری خشونت علیه زنان ملزم شوند و قوانینی برای جرم انگاری اخشونت‌های انجام شده بوجود آید که برای کشورهای خاطی اجرا گردد.
با شادباش سال نو میلادی و امید بر پایی صلح پایدار و احقاق برابری جنسیتی مقاله را به پایان می‌برم.

شهلا عبقری - گروه آموزش کمپین توقف قتل‌های ناموسی



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy