Wednesday, Jan 1, 2025

صفحه نخست » ناگفته های ظریف از حاج‌ قاسم

zarif.jpgبه گزارش روزنامه خراسان؛ پنج سال از آن بامداد تلخ جمعه ۱۳دی ۱۳۹۸ می گذرد . ساعات عجیبی که منطقه غرب آسیا با خبر شهادت سردار سلیمانی در بهت و حیرت فرورفت . منطقه ای پرتنش که با رشادت های قاسم سلیمانی، سردار دل ها ، کابوس تروریست های داعش را پشت سر گذاشته بود و رو به آرامش می رفت اما دست های همیشه مداخله گر آمریکایی نگذاشتند تا این آب خوش از گلوی مردم پایین رود و با ترور مرد صلح ساز و فرمانده مبارزه با تروریسم بار دیگر و تا امروز آرامش را از این منطقه گرفتند. اما قاسم سلیمانی به جهت ابعاد مختلف وجودی اش حرف های زیادی برای گفتن درباره اش وجود دارد که با گذشت پنج سال از شهادتش همچنان باقی است.

یکی از چهره های نزدیک به او در این سال ها محمدجواد ظریف وزیرخارجه اسبق جمهوری اسلامی ایران و معاون فعلی راهبردی رئیس جمهور است که در عرصه های مختلف سابقه همکاری با حاج قاسم را در منطقه داشته است . ظریف که در ۴۵ سال اخیر در عرصه دیپلماسی نقش انکارناپذیری در سیاست خارجی ایران داشته ، از افغانستان تا لبنان و از فلسطین تا عراق و سوریه ، خاطرات و حرف های شنیدنی زیادی برای گفتن از حاج قاسم دارد . او همچنان معتقد است قاسم سلیمانی قهرمان صلح و مبارزه با تروریسم در منطقه بود و بدون تردید یک اسطوره در حفظ منافع ملی . ظریف به خاطرات خود از سردار سلیمانی اشاره می کند و از دیدارهای هفتگی و صبحانه های کاری در وزارت خارجه ای می گوید که با شهادت سردار ، ساختمان محل دیدارها به نام شهید مزین شد. همان دیدارهایی که هماهنگی بالایی بین میدان و دیپلماسی ساخت و نتیجه اش پیروزی های درخشان در عرصه مقابله با تروریسم در نیمه دوم دهه نود بود.در ادامه، این گفت وگو را می خوانید:

به نظر شما چرا جمهوری اسلامی ایران نیروی قدس سپاه پاسداران را به وجود آورد و چرا حاج‌قاسم را مسئول آن کرد؟ آیا اصلاً نیاز بود و در راستای منافع ملی ماست؟

حاج‌قاسم اولین فرمانده نیروی قدس نبود، ابتدا یک اداره کل نهضت‌ها در وزارت خارجه داشتیم در دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ ، بعد این کار واگذار شد به نیروی قدس و نیروی قدس تشکیل شد. در واقع ما طبق قانون اساسی از آرمان نهضت های آزادی بخش حمایت می کنیم، ولی آن ها از طرف ما نمی جنگند، آن ها نیروهایی هستند که به خاطر اشغال خارجی به خاطر ظلم، استعمار و بر اساس مقاومت شکل می گیرند و از سوی ما حمایت می شوند. شما نمی توانید یک نیروی مقاومت ایجاد کنید. مقاومت را زمینه های واقعی ایجاد می کند و شما می توانید حمایت کنید. در یک مقطعی این حمایت به عهده اداره کل نهضت های آزادی بخش وزارت خارجه بود و سپس با نیروی قدس شد. تصمیمی بود که در سطح بالای کشور گرفته شد و دلایل خودش را داشت.

فکر می‌کنید که میدان در زمینه دیپلماسی به شما کمک می‌کرد؟

ببینید هم در قضیه افغانستان و هم در قضیه عراق، میدان و دیپلماسی با هم و مکمل هم بودند و دستاوردهای بسیار بسیار عظیمی برای کشور داشتند. اما بحثی که من راجع به دیپلماسی و میدان دارم، این است که بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، شما ۵ عنصر تشکیل‌دهنده امنیت ملی دارید که نمایندگانشان در شورای عالی امنیت ملی حضور دارند. یکی نیروهای مسلح که طبق قانون اساسی یک نماینده دارد در شورای‌عالی امنیت ملی و آن رئیس ستاد کل است. یکی وزارت خارجه است، یعنی دیپلماسی، یکی رئیس سازمان برنامه و بودجه عضو شورای‌عالی امنیت ملی به عنوان نماینده اقتصاد، یکی انسجام داخلی که وزیر کشور عضو شورای‌عالی امنیت ملی، و یکی اطلاعات خارجی و امنیت که وزیر اطلاعات است. این پنج مؤلفه یا پنج ستون امنیت ملی است که طبق قانون اساسی شناسایی شدند. البته این شورا ۵ عضو دیگر هم دارد شامل رئیس‌جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضاییه و دو نماینده رهبری که در زمان‌های مختلف گرایش‌های مختلفی داشته اند.

اعتقاد بنده این است که این پنج صنف باید با همدیگر یک جایی کارشان با هم هماهنگ بشود، به همدیگر کمک کنند، نه‌تنها برای همدیگر تزاحم نداشته باشند، بلکه هم‌افزایی داشته باشند. هر زمانی که ما این کار را کردیم، حالا یا با هدایت دبیرخانه شورای‌عالی امنیت ملی و یا خود شورای‌عالی امنیت ملی، مثل همان که عرض کردم، مذاکرات بن و بعد از آن سرنگونی صدام حسین در عراق، توانستیم منافع زیادی را به دست بیاوریم و کاملاً هم هم‌افزایی کردیم. در قضایای سوریه در مواردی توانستیم خیلی هم‌افزایی داشته باشیم و در واقع ما زمانی که نیاز بود بازوی میدان بودیم و در برخی موارد هم میدان بر اساس نیازهای دیپلماسی عمل کرد. اما مواردی هم هست که این هماهنگی اتفاق نمی‌افتد، اگر این هماهنگی اتفاق نمی‌افتد یا نیفتاده گناه کنشگر میدان یا دیپلماسی نیست به‌خاطر این است که او دارد به وظیفه‌اش عمل می‌کند، جایی که باید این ها را هماهنگ می‌کرد، کوتاهی کرده و هماهنگی نکرده است.

قبل از شهادت ایشان، شما فکر می‌کردید که حاج‌قاسم ترور بشود؟

همه ما نگران سلامتی حاج‌قاسم بودیم شاید به‌غیراز خود ایشان، چون خودش هم طالب شهادت بود وهم بر اساس تعریفی که داشت معتقد بود که اتفاقی برایش نمی‌افتد. ما هر هفته همدیگر را می دیدیم و تقریباً بدون استثنا، هر وقت می‌گفت من می خواهم به منطقه بروم، در گوش ایشان «فالله خیر حافظا و هوالرحم الراحمین» را می‌خواندم، چون نگران بودم. می‌دانم که مقام معظم رهبری هم همیشه نگران سلامتی حاج‌قاسم بودند. آقای رئیس‌جمهور هم نگران سلامتی ایشان بودند.

چرا آمریکایی‌ها حاج‌قاسم را ترور کردند؟

پمپئو وزیرخارجه وقت آمریکا دلیلش را گفت و گفت که می‌خواهیم بازدارندگی خودمان را در منطقه بازسازی کنیم. آمریکایی‌ها حس می‌کردند که با حضور حاج‌قاسم در منطقه، منافعشان به خطر افتاده و این شخصیت که واقعاً هم شخصیت بی‌نظیری بود، خودش رأساً نقش قابل‌توجهی دارد و بر اساس همین نگرش اقدام کردند؛ ولی این اقدام حتماً خلاف مقررات بین‌المللی بود و حتماً به تامین منافع آمریکا نینجامید، یعنی یک اقدام کوته‌بینانه‌ای بود. معمولاً دولت‌ها وقتی که از این‌گونه اقدامات انجام می‌دهند به هدفشان نمی‌رسند.

ارتباط حاج‌قاسم و مقام معظم رهبری چطور بود؟

ارتباطی مبتنی بر عشق و علاقه و به نظر من متقابل بود، یعنی آقا هم بسیار حاج‌قاسم را دوست داشتند و این کاملاً در جلسات مشهود بود.

آیا رهبری توصیه‌ای نسبت به حاج قاسم در زمینه فعالیت‌های منطقه‌ای به شما داشتند؟ یک‌بار آقای متکی گفته بودند که رهبری زمانی که در وزارت خارجه بودم به ما گفتند در زمینه سوریه یا عراق در وزارت خارجه با حاج‌قاسم هماهنگ کنید. می‌خواستم بپرسم توصیه‌ای به شما از جانب رهبری در این زمینه بود؟

به نظرم رهبری مشاهده می‌کردند که من و حاج‌قاسم کاملاً هماهنگ و همراهیم. مثلاً من می‌رفتم خدمت آقا می‌گفتم اجازه می‌دهید من در فلان سفر که می‌روم حاج‌قاسم هم همراه شود؟ یا مثلاً فلان موضوع من و حاج‌قاسم با هم بحث کردیم و می‌خواهیم این کار را انجام بدهیم. انجام بدهیم انجام ندهیم؟ در بسیاری از موارد که مثلاً من با حاج‌قاسم تصمیم می‌گرفتیم در یک سفری که می‌خواستیم مذاکرات محرمانه‌ای انجام بدهیم با رئیس آن کشور به نتیجه می‌رسیدیم که خوب است حاج‌قاسم هم حضور داشته باشد، می‌گفتند پس خودتان بروید و با آقا صحبت کنید. ممکن است آقا بخواهند این پیشنهاد را از خود شما بشنوند؛ لذا من برداشتم این است که آقا می‌دیدند که من و حاج‌قاسم کاملاً هماهنگ هستیم، لذا به من هیچ توصیه‌ای نکردند که هماهنگ باشیم. توصیه می‌کردند به اهمیت مقاومت و بارها این تاکید را می‌کردند که بنده هم به آن ملتزم بودم؛ ولی این که با حاج‌قاسم هماهنگ باشیم ایشان خیلی خشنود بود که ما با هم هماهنگیم و لذا یادم نمی‌آید توصیه‌ای کرده باشند. شاید یکی دو بار اظهار خشنودی کردند از این که ما با هم هماهنگ هستیم.

شما فکر می‌کنید رمز موفقیت حاج‌قاسم در موضوعات عراق و سوریه چه بود؟

عرض کردم حاج‌قاسم یک انسان بسیار زیرک و باهوش و در حوزه طراحی و استراتژی تاکتیک نظامی، بی‌نظیر بود. نکته بعدی این که بسیار عاقل و بسیار سلیم‌النفس بود. با مردم خیلی خوب برخورد می‌کرد. من هر جا همراه حاج‌قاسم بودم، می‌دیدم که با افراد پایین‌دست مثل برادر رفتار می‌کرد و اصلاً این‌طور نبود که ایشان فرمانده هستند. نسبت به حق مردم و حق‌الناس حساس بود، لذا این یک مجموعه است. یعنی یک خاصیت نیست که یک فرمانده را موفق می‌کند. ولی به نظرم مهم‌تر از همه، اتکای حاج‌قاسم به خدا و آماده بودن ایشان برای ایثار بود. همیشه می‌گفت که من منتظر یک گلوله هستم. بارها این را به من گفته بود.

وقتی که خبر شهادتشان را به شما دادند کجا بودید و چگونه متوجه شدید؟

ساعت ۴:۳۰ صبح جمعه و در منزل بودم. دکتر عراقچی زنگ زد و خبر شهادت را داد. من هم بلافاصله جلسه شورای معاونین را ۷ صبح در وزارت خارجه تشکیل دادم. بعد هم ساعت ۱۱ رسیدیم خدمت مقام معظم رهبری، جلسه سران. لحظات بسیار سختی بود. من علاوه بر این که یک دوست بسیار نزدیک را از دست داده بودم می دانستم که جای حاج قاسم به این راحتی پر نخواهد شد و احساس می کردم که کشور یک سرمایه بسیار بزرگ را از دست داده است. به هر حال یکی از هفته های سخت زندگی بنده بود. از شهادت حاج قاسم تا جمعه بعد آن که متاسفانه فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی اتفاق افتاد، در تمام این مدت ما و همکارانمان در وزارت خارجه روزها و لحظات خیلی خیلی سختی را گذراندیم.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy