در هر کشوری که وجود یک رژیم حیات ملی را به خطر انداخته و ساختارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی کشور را نه بر مبنای حقوق انسانی و شهروند و ملی و محیط زیست ملت و نیز جایگاه وطن در نظام جهانی بلکه برمبنای نیازهای قدرت ساخت داده است، زمانی میرسد که یک ملت ضرورت تغییرات ساختاری مبتنی بر حقوق خود حس کرده و از طریق ساختن و ایجاد یک بدیل و نیروی جانشین حیات ملی را نجات میدهد.
اما هر ملتی که نسبت به حال و آینده وطن خود کنش گر است، بموقع در راستای ساختن چنین بدیلی وارد عمل میشود، تا فرصتهای طلایی تغییرات ضروری و مبتنی بر حقوق خود را از دست ندهد.
ایران ما همانند بسیاری از کشورها این واقعیت را که «انقلابی» هایی که مرام قدرت درسر دارند، جانشین دولتهای میرنده شده و استبداد ویران گرتری را رویه کردهاند، بخود دیدهاند. اما چرا تجربه تکرار میشود؟ چرا زورپرستان برغم جنایتها و فسادها و خیانتها، عرصه سیاسی را ترک نمیگویند؟ چرا رژیم حاکم جنبشهای مردمی همچون جنبش انقلابی "رن، زندگی، آزادی " را بکمک اپورزیسیون وابسته میتواند به محاق برد هر چند موقت؟!
زیرا اندیشه راهنما در نزد بسیاری هنوز اندیشه راهنمای قدرت است و این اندیشه راهنما مانع از این میشود که ملت ایران چشمانداز زندگی در استقلال و آزادی و خودانگیختگی خویش را ببینند.
چه چیز ضرور است تا دیگر درب برهمان پاشنه نچرخد؟
از دید نگارنده
هم بیان استقلال و آزادی ضروری است و هم بدیل و الگویی نماد بیان استقلال و آزادی.
جامعه امروز ایران و بسا همه جامعهها نیاز به نظام اجتماعی باز و تحول پذیر، بنابراین، نیاز به بدیل و الگو دارند.
این بدیل باید نماد زیست در استقلال و آزادی و مدافع استقلال و آزادی همه انسانها و جامعهها باشد. باید الگوی زندگی خالی از قدرت و سرشار از حقوق باشد.
مسلما هم رژیم حاکم و هم نیروهایی که صرفا خواهان تغییر نظام حاکم برای بروی کار آمدن خود بی توجه به حقوق انسانی و شهروندی و ملی هستند، از شکل گیری چنین بدیل مستقل و ازاد در هراسند.
بخشی از اپوزیسون وابسته نه به ملت خود تکیه دارند و نه تغییر نظام حاکم را از جمله اموری میدانند که ملت بایستی تصدی کند. بلکه با وابسته شدن به قدرتی خارجی، تغییر نظام را به آن قدرت خارجی موکول میکنند و مسلما از جیب ملت قولهایی و ما به ازاهایی را به قدرت خارجی اعطا میکنند که همگی نافی و تضییع کننده حقوق ملت خواهند بود.
همانگونه که پهلوی طلبها و شخص رضا پهلوی با توجه به ستوه آمدن مردم ایران از نظام ولایت فقیه، از فرصت حمله نظامی اسرائیل به ایران و نیز گیر کردن نظام حاکم در کلاف بحرانهای خود ساخته، همچنین بر سر قدرت آمدن ترامپ، سوء استفاده کرده با ارسال پیام شاد باش به ترامپ باجملاتی از قبیل "اکنون شما این فرصت را دارید که تاریخساز شوید، شما میتوانید با کمک به پایان دادن به این تهدید، یک بار برای همیشه، میراثی از صلح پایدار به جا بگذارید. " عملا با نقض حاکمیت ملی و استقلال ایران، مردم ایران را هیچکاره دانسته و از یک قدرت خارجی تقاضای دخالت در امور ایران کرده است. رضا پهلوی در ذهن متوهم و خود بزرگ بین خود خواب رهبری ایران را میبیند و در پیامی بظاهر خطاب به مردم ایران، از تحولات جهانی و منطقهای سخن به زبان آورده و گفته است: تحولات جهانی و منطقهای، فرصت تازهای را برای بازپس گیری و نجات ایران عزیزمان پیش روی ما قرار داده است، از آن رو بنا به درخواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر و رهبری دوران گذار اعلام کردهام، توان من ناشی از قدرت شماست، رهبری و هدایت دوران گذار را بر عهده میگیرم! "
بگذریم که این پیام بی محتوا بر شالودهای از دروغ بنا گرفته زیرا هیج سندی موجود نیست که چه زمان و چه تعداد از مردم و در چه تاریخی و چگونه از وی تقاضا کردهاند که رهبری دوران گذار را بعهده بگیرد. این ادعا که بنا به درخواست مردم وی آمادگی خود را برای رهبری دوران گذار اعلانم میکند، نیز دروغی گوبلز وار است از قبیل دروغ قبلی "وکالت داشتن از طرف مردم ایران ". به نظر نگارنده مخاطب رضا پهلوی که حاکمیت ملی و نظر مردم را به هیچ میانگارد و نظر آنها را جعل نیز میکند، در این پبام نه مردم ایران بلکه قدرتهای خارجی بویژه امریکا و اسرائیل است. بایستی گفت همان قدر که احمد چلبی سیاستمدار حامی حمله آمریکا به عراق توانست در عالم توهم به قدرت برسد، آقای رضا پهلوی نیز به آرزوی دیرینه خود در عالمی دور تر از چلبی از واقعیات جامعه، خواهد رسید.
ربط اعتبار یافتن یک بدیل در جامعه با دانش و رشد
توجه خوانندگان گرامی را به این نکته جلب مینمایم که هر استبدادی فرایند و دینامیزی برای تلاشی و تخریب خود دارد.
میدانیم که این تخریب ربطی مستقیم به تحول جمعیت هر کشور دارد. چرا که نسلهای آیندهای که به وجود میآیند، تمایلات و خواسته هایی دارند که اغلب با رژیم استبدادی حاکم متفاوت و بعضا متضاد است.
در واقع انسان بعنوان نیروی محرکه که خود نیز سایر نیروی محرکه را از قبیل دانش و فن و سرمایه و... را میسازد، وقتی پای به هستی میگذارد، دارای دینامیزم رشد است. از اینرو عمله استبدادی که در خدمت قدرت حاکمند در مقابل نسل جدید، بظاهر دانا مینمایند. و این صوری بودن دانایی آنها سریع برهمگان مشخص میشود. چرا که وقتی فردی در خدمت قدرت بوِیژه قدرت استبدادی قرار میگیرد، از آنجا که استبداد همواره ضد رشد و دانش است، دانش عمله استبداد قدرت نیز بتدریج رنگ میبازد و از عناصر اصلی رشد تهی میگردد.
حکایت جالبی در چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی در باره رفتار سلطان محمود غزنوی با ابوریحان بیرونی ریاضی دان و منجم معروف ایرانی آمده است، که بر اساس آن، ابوریحان بیرونی دو نظر بر خلاف میل و مراد سلطان محمود ابراز کرد و سلطان ابوریحان بیرونی را به زندان انداخت. شش ماه بعد که محمود غزنوی، ابوریحان بیرونی را به پیشنهاد خواجه بزرگ احمد حسن میمندی آزاد کرد، خطاب به وی گفت: "یا بوریحان! اگر خواهی که از من برخوردار باشی سخن بر مراد من گوی، نه بر سلطنت علم خویش! "
از اینرو اندیشمندان و فرهیختگان جامعه زمانی قادر خواهند بود در جامعه تغییرو تحولی بزرگ بوجود آورند و بدیل استبداد ضد رشد و دانش شوند که علم و دانش خود را در خدمت قدرت بکار نگیرند و نسبت به برخورداری از رانت قدرتمداران حاکم، رویین تن باشند. وگرنه هم به مرور از دانش تهی میشوند و هم در جامعه اعتبار میبازند.
و اینگونه است که حاکمان جبار و مستبد دیگر نمیتوانند ادعا کنند رژیمشان بر علم و دانش تکیه دارد و عالمان دولتها را اداره میکنند. و با غلبه نابخردان و بی کفایتان در صدر امور کشور "مشروعیت " خود را از دست میدهند. در واقع هنگامی که سطح دانش رژیم حاکم و معلومات جامعه حداقل از سطح معلومات نیروی محرکهای که بدنبال تغییر است، نازلتر میشود، دولت حاکم محکوم به زوال میگردد.
به همین دلیل است که مستبدان با تمام توان، درپی تخریب بدیل آینده و نیروی محرکه تغییر میگردند.
باربارا تاکمن در کتاب "تاریخ بی خردی" (۱*) نمونههای فراوانی از جنایات و حماقت دولتها و بدبختی هایی که در نتیجه این حماقتها ایجاد شدهاند را نقل میکند. این کتاب از تروا در جهان کلاسیک تا ویتنام را در برمیگیرد و در چشم انداز این برهه زمانی طولانی رفتار این فرمانروایان و حاکمان را بررسی میکند.
خانم تاکمن با جزئیاتی واضح و نمونههای گسترده چهار نقطه عطف تعیین کننده در تاریخ که دلالت برحماقت و بی خردی دولتها دارد را گوشزد اهل خرد میکند. این حماقتها همواره بر خلاف حقوق مردم و کشور است و البته در نهایت بر ضد خود دولتها خواهند شد. خانم تاکمن معتقد است نظامها بویژه قدرتهای استبدادی در هنگامه مواحهه با بحران، سرمست از قدرت نظامی، اقتصادی و رسانهای خود از دیدن واقعیات و آنچه در جامعه رخ میدهد غافل میشوند. آنها غافلند از اینکه قواعد عِلّی و معلولی تاریخ مستقل ازخیال و تصور قدرتها عمل میکند. تحقیر ملتها و بکار گیری همه جانبه خشونت علیه زندگی مردم و تحریف واقعیتها و اعمال سانسور هرچقدر مورد حمایت دولتها باشد، عاقبت الامر نتیجه مخرب خود را نشان خواهد داد و سرنگونی این استبدادها را در پی دارد.
نویسنده با درس گرفتن از تجربه این حماقتها مینویسد:
بر مردم ناراضی اعمال قدرت شاید توان کرد، ولی بر مردم ناراضی هرگز حکومت نتوان کرد.
خانم تاکمن مثالهای فراوانی از جاهطلبی بیشازحد دولتها بیان میکند. مانند کوشش آتن برای فتح سیسیل در جنگ پلوپونزی، یا تلاش فیلیپ دوم برای فتح انگلستان به اتکای ناوگان جنگیاش، یا دو بار تکاپوی آلمان برای تسلط بر اروپا به پیروی از پندار خودساخته سیادت نژادی، یا تقلای ژاپن بر تشکیل نوعی امپراتوری آسیایی. از بین رفتن مستعمرات آمریکایی توسط جورج سوم و انگلیس و اشتباهات مداوم دولت امریکا در ویتنام و...
ما نیز بر همین اساس چنانچه به تاریخ معاصر خود نظر افکنیم نمونه این حماقتها را هم در نظام پهلوی میبینیم و اعمال خشونتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بر مردم ایران را که منجر به انقلاب ۵۷ مردم و سرنگونگی نظام پادشاهی شد و محمد رضا پهلوی بسیار دیر" صدای انقلاب" مردم را شنید و هم حماقتهایی با شدت بیشتر را در نظام ولایت مطلقه و تصدی امور توسط بی خردان و بی کفایتان که سرنوشتی بسیار بدتر از نظام شاهنشاهی خواهد داشت.
پس ترس و وحشت نظامهای استبدادی از بدیل توانا و عالم هویدا و آشکار است. زیرا چنانچه بدیل هر جامعه مانع تخریب خود و سایر نیروهای محرکه جامعه شود با تفوق نظری و عملی، باعث رخ دادن انقلاب به معنای تغییر ساختهای جامعه میگردد.
در میان جمهوریخواهان بحثهایی در زمینه اتحاد و همگرایی در میگیرد که بنوبه خود مفید و کارگشا است زیرا باب فضای گفتگو میان همه نظرها باز مینماند و درجه مدارا و تحمل و شنیدن دیگر نظرات را افزایش میدهد. اما مهمترین کاری که جمهوریخواهان برای غنای فکری جامعه میتوانند انجام دهند، شفافیت بخشیدن به تعاریف اصول مورد نظر خود و ویژه گیهای بدیلی است که در سر دارند. بدون اینکه هر نیروی جمهوریخواهی بطور واضح وشفاف به جامعه ارائه ندهد که چه تصویر وباوری از بدیل حال و اینده ایران دارد، نمیتواند جامعه را در ساختن چشما انداز آینده یاری رساندو وی را در انتخاب مناسب ترین بدیل کمک کند.
رژیم حاکم همانگونه که ذکرش رفت هدفی جز تخریب بدیل ندارد. در همینجا است که ضرورت این امر که و نیروهای جمهوریخواه تمام هم و غم خود را مصروف ساختن و یا تقویت بدیلی مردمی در جهت ارائه چشم انداز آینده به مردم نمایند، مشخص میگردد. مسلما در نتیجه این جمهور مردماند که انتخاب میکنند.
در وضعیت سنجی شماره بعد به ویژه گیهایی که یک بدیل آزاد و مستقل و مردمی و جمهوریخواه بایستی از آن برخوردار باشد میپردازم.
پاورقی *۱
کتاب تاریخ بی خردی. نویسنده باربارا تاکمن. ترجمه حسن کامشاد. نشر کارنامه