چه گویم ز پندارِ این پیرمرد؟
که از دردِ مردم نیاید به درد
نه هرگز گزارش ز کارش دهد
نه ارجی به آرایِ ملت نهد
چو فیلش کُند یادِ هندوستان
ز خامی خرد ننگِ طوسی به جان
ز قاسم بگوید سخن هایِ مفت
امیر پلیدانِ گردن کلفت
بگوید که قاسم سلحشور بود
نگوید که اموالِ میهن ربود
چه جانها که قاسم بناحق ستاند
فساد و جنایت به هر جا کشاند
بیاید ز هر سو ندایی به گوش
نگردد قیامی به فرمان خموش
به زودی بگیرد عزیزش به بر
فقیهی که کوبد به سروان تبر
مهران رفیعی
*
سقوط محتوم و زنگ هشدار عراقچی، سیامک بهاری