آیتالله خامنهای که سالهاست با سیاستهای بسته و تصمیمات خودکامهاش کشور را به یکی از بحرانیترین دورانهای تاریخ معاصر کشانده است، امروز در یکی از سختترین لحظات رهبری خود گرفتار شده است. او اکنون در دوراهی سرنوشتسازی قرار دارد که هر انتخابی میتواند به تضعیف شدید حکومت و در نهایت فروپاشی نظام بینجامد.
از یک سو، پذیرش شکست و عقبنشینی از مواضع افراطیاش مانند نوشیدن جام زهری است که او و هواداران تندرویش سالها تلاش کردهاند از آن اجتناب کنند. این عقبنشینی میتواند موجب یأس و سرخوردگی در میان حامیان سرسخت او شود که با شعارهای مقاومت و ایستادگی تغذیه شدهاند. چگونه میتواند به آنها توضیح دهد که همه این ادعاها تنها یک توهم بوده و اکنون چارهای جز پذیرش شکست نیست؟
از سوی دیگر، اگر بخواهد مسیر جنگطلبی و خشونت را ادامه دهد، به خوبی میداند که نه توان اقتصادی دارد و نه حمایت مردمی. وضعیت کنونی کشور با تحریمهای فلجکننده، نارضایتی عمومی و بحرانهای داخلی و خارجی، شرایطی نیست که بتواند یک ماجراجویی نظامی دیگر را تحمل کند. این انتخاب به معنای تسریع در فروپاشی نظام است.
اما واقعیت تلخ این است که خامنهای خود با سیاستهای ناکارآمد، فساد سیستماتیک و سرکوب مردم، کشور را به این نقطه بحرانی رسانده است. او به جای گوش دادن به خواستههای مردم و اصلاح ساختاری، مسیر سرکوب و دشمنتراشی را انتخاب کرد که نتیجهاش چیزی جز بیثباتی و بحران نبود. امروز، او به جای اینکه برای ملت راهحلی بیابد، در تلاش است تا تنها نظام خود را حفظ کند، حتی اگر به قیمت نابودی آینده کشور باشد.
این بنبست تاریخی میتواند سرآغاز تغییری بزرگ باشد؛ تغییری که مردم ایران سالهاست در انتظار آن هستند. مردمی که دیگر خسته از وعدههای پوچ و سیاستهای مخرب، به دنبال حکومتی هستند که صدای آنها را بشنود، به آزادی احترام بگذارد و زندگی بهتری برایشان بسازد. شاید این آچمز، فرصتی باشد برای آغاز یک مسیر جدید، مسیری که در آن مردم و نه یک فرد سرنوشت کشور را رقم بزنند.
علی پیشرو
*
سزای جنایتها، کوروش گلنام