پیشگفتار
زندگی کوچ نشینی و دامداری سنتی - ایلی قشقاییها در ۶۰- ۷۰ ساله اخیر دستخوش دگرگونی عظیمی شده است. سسیتم اتحادیه ایلی که از توافق نا نوشته ۵ طایفه بزرگ ترک زبان شکل گرفته بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد و تبعید رهبران و ایلخانان ایل، آرام آرام نقش تعیین کننده در سازماندهی و یکپارچگی وبسیج ایل را از دست داد. افسران ارتش و انتظامات ژاندارمری بجای خوانین نشستند در یک دست چماق و در دست دیگرشان شیرینی بود.
گسترش آموزش عشایر در بین کودکان و جوانان ایل، تغییرات هویتی و شناختی بین نسل پیشین و نسل نو بوجود آوردو این نسل جوان زندگی در شهر و روستا را بر زندگی کوچ نشینی ترجیح دادند.
در شیوه معیشتی دامداران متحرک ایلی پس از اصلاحات ارضی و خشکسالیهای پی در پی، گسترش زمینهای زراعتی و ملی شدن جنگلها و مراتع، محدود شدن شرایط زیستی زندگی کوچ نشینی، ورود گوشت ارزان به بازارهای داخلی و سیاست یکسان سازی امت أسلامی بعد از انقلاب اسلامی و عوامل دیگر همگی دست بدست دادند تا گروه گروه این دامداران ایلی بسرعت از زندگی سنتی و اجدادی خود دست بشویند و بسوی شهرها، شهرکها و روستاها سرازیر شوند وبه خیل جمعیت حاشیه نشینان و کارگران کشاورزی و کارگران فصلی بدون مهارت، پرتاب شوند.
آمیزش اجباری با زندگی روستاییان و شهر نشینان در این ۵۰ سال گذشته، پیامدهای جدیدی را برای ا ین توده ایلاتی دیروز و یکجا نشینان امروز در پی داشته است. استحاله تدریجی زبان مادری ترکی قشقایی، تغییر در لباس و روابط خانواده و اجتماع و تغییر در عرف و عادات و فرهنگ ایلاتی، ورود زنان به تحصیل و مشاعل روستایی و شهری روابط خانواده و تربیت فرزندان را تغییرد اد وبتدریج نگاه و آرزوهای جدیدی بر زندگی سایه افکند.
دوگانگی هویت دیروز و هویت امروز
از دست دادن هویت ایلی و آشنایی نامتوازن با هویت جدید، دوگانگی پر تنشی را فرا روی آنها قرار داده که پاسخگویی به این کیستی جدید و باز تعریف هویت جدید، مشغله فکری بخشی از تحصیلکردههای نسل جدید شده است و این پرسش را در ذهن بسیاری مینشاند که: (ما اکنون کی هستیم؟ ایل هستیم یا قوم و یا شهروند ایرانی هستیم یا زائده امت اسلامی؟ چالش پیش رو کدام است؟ هنوز هویت ایلاتی داریم ویا هویت قومی پیدا کردهایم؟
این هویت قومی ما که بن مایهاش هویت و تفاوت زبانی و فرهنگی و تاریخی ماست، باعث شده و یا میشود تا از دیگران متمایز بشویم؟ یا از هر دو گذشتهایم و بالکل ایرانی و یا شهروند ایرانی شدهایم؟ و یا این که از ایرانیت هم گذشتهایم و جزیی از امت اسلام شیعی شدهایم؟
دولت نماینده مردم ایران یا نماینده یک گروه یا یک مذهب
هیچ سازمان فرهنگی یا اتاق فکری و یا میراث فرهنگی دولتی تا کنون دست به یک بر رسی همه جانبه و بی غرضانه نبرده تا به پرسشهای بالا جواب دهد. در این صد ساله اخیر حتی یک مورد نبوده است که این قومیتهای متفاوت و زبانهای متفاوت، آگاهانه دور هم بنشینند و با توافق وقبول دیگری، میثاق هویت ایرانی را ترسیم و قانون اساسی مبتنی بر توافق گروههای قومی - زبانی و یا مذهبی رنگین کمانی ایران را بنویسند و دولت را ملتزم به اجرای آن بکنند!
در صد سال گذشته همواره یک زبان و در نتیجه یک قوم، رسمی و همگانی و مسلط و صاحب تمامی قدرت قلمداد شده و گروهها و اقوام دیگررا به تبعیت یا حذف وا داشته است. و گاهی این حذفها خشن و خونین هم بودهاند..
دولتها هم مجری این برتری زبانی و یا قومی ویا مذهبی بوده و هیچگاه بیطرف نبودهاند تمام امکانات آموزشی و رسانهای و سازمان برنامه و بودحه و درآمد نفت را در اختیار خود و گروه یا قوم و یا مذهب خود گرفته و بقیه ویا اکثریت را رها کردهاند.
جا معه شناسی سیاسی میگوید که وقتی دولت مقتدر و چاق و چله میشود، شهروند کم قدرت، لاغر و آسیب پذیر است.
نتیجه چنین نگاه و چنین سیاست، چیزی جز سرکوب زبانها و هویتهای دیگر نبوده است. البته که اگر در بر همین پاشنه بچرخد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، گروه هایی که احساس سرکوب و تبعیض مداوم میکنند از مرکز دور میشوند و حتی تن به واگرایی نا خواسته میدهند چون احساس میکنند که جزیی از کل نیستند و به مثابه ایرانی دست دوم و دست سوم قلمداد شدهاند.
طرح مسئله
در سالهای اخیر، هم این دو گانگیها اینجا و آنجا سر برون آورده و لب به شکایت گشودهاند. انقلاب اسلامی هم یکی از این جنبهها را عمده کرده و با حمایت یکجانبه از یک خوانش، فرهنگها، زبانها و مذهبهای دیگر را نادیده و یا عامدانه نا دیده گرفته است! سیاست دولت مرکز گرای ایران هم نسبت به قشقاییها هم بر همین چرخه، چرخیده است. بعلت پراکندگی در چند استان و حذف فیزیکی رهبران سنتی این قوم تاریخی، آسیبهای این قوم از باقی اقوام هم بیشتر و کاری تر بودهاند!
چرخه حذف، چرخه ندیدن و چرخه تحلیل رفتن در امت اسلامی البته با استفاده از چماق بدون شیرینی، چرخه یکی شدن با حکومت تمامیت خواه هم فراگیرتر و خونین تر بودهاند.
دولتها و قانون گذران دستچین شده حکومت جمهوری اسلامی هم هنوز نتوانسته و یا نخواستهاند که به این تنشها توجه کرده و به پرسشهای موجود پاسخ دهند! و آقای دکتر پزشکیان رئیس جمهورجرات کرده است که از اقوام صحبت کند وبرای اولین باراز این اقوام کمک بگیرد و بأریکه آبی از امید به شکل قطره چکانی به حلقوم تشنه این اقوام بچکاند که هم اندک است و هم دیر!
نگاه از بالا به پایین و ندیدن مسئله!
یکی دوهفته پیش، نویسندهای بنام شیدا بهاری در روزنامه همشهری وبعد در روزنامه شرق نوشتهای تحت عنوان "هویت قشقایی ها"منتشر کرده وازکشف بزرگ خود پرده برداری کردهاند که: قشقاییها دیگر ایل نیستند و هویت خود را از دست دادهاند و قوم هم نیستند و باید هویت ایرانی بگیرند!!
عجب کشف بزرک و عجب راهکار خردمندانهای!. و این نگاهی از بالا به پایین و از نگاه حاکم به محکوم است که چنین میپندارد که فقط گروه یا فرقه خودش ایرانی است و باقی انیرانی.
مطالب بسیار متنوع و پراکنده ایشان به چند نکته کلیدی خلاصه میشوند که بدین قرارند:
۱- قشقاییان متشکل از یک اتحاد یه ایلی بودهاند که عمدتا ممکن است همزبان هم نبوده باشند....
۲-.. متاسفانه تعداد اندکی از فعالان ایل یکجا نشین شده قشقایی، تلاش دارند تا خود را تحت عنوان هویت قومی معنا ببخشندو..
۳- شاه بیت سخنان این هموطن به این خلاصه میشود که قشقاییها به زبان مادری و هویت تاریخی و قومی خود تکیه میکنند و ممکن است دشمنان آنطرف مرز چه و چه وچه بکنند و.......
اولا: فرضیه اول این هموطن با واقعیت نمیخواند. یا از نا رسایی اطلاعات ایشان هست و یا این که مشاوران ایشان قصدی از تحریف واقعیت داشتهاند. چرا که قشقاییان: همگی ترک زبانند و زبا ن ترکی آذربایجانی، خراسان شمالی و ترکهای ساوه و زنجان را هم بخوبی میفهمند و اگر گروه هایی از کردها و یا بلوچها و یا بختیاریها در سالیان دراز به ایل قشقایی مهاجرت کردهاند، آکنون همگی هویت قشقایی گرفتهاند و فرزندان و نوه ه ونبیرههایشان هم خود را قشقایی میدانند.
ثانیا: فرضیه دوم این هموطن هم با واقعیت سر سازش ندارد. ۹۰ در صد قشقاییها یکجا نشین شدهاند و فقط در صد ناچیزی از این جمعیت چند ملیونی خودشان را ایل میدانند و عمده قریب به اتفاق قشقاییها برای خودشان هویت قومی (با زبان، فرهنگ، لباس و موسیقی متفاوت) در جغرافیای سیاسی و اجتماعی و تاریخی ایران باور دارند، مثل قوم لر قوم بختیاری و قوم کرد و قوم بلوچ.
ثالثا: لازم میدانیم که به این هموطن و دیگرانی که نگران دخالت همسایگان و) برندا شیفرها (هستند اول خود، برادری و حسن وفاق خود را در نوع نگاهشان به سایر ایرانیان نشان دهند تا قسم حضرت عباس ایشان را باور کنیم و قشقاییها هم در یک مراسم باشکوه در شاهچراغ جمع بشوند و قسم بخورند که شهروندان مساوی الحقوق ایرانی هستند.!
خانم شیدا بهاری بعنوان کارشناس ارشد میراث فرهنگی و اقوام، حتما میداند که در۴۶ سال گذشته نه تنها قشقاییها، بلکه سایر اقوام با فرهنگها، زبانها و حتی مذهب متفاوت، آگاهانه و عامدانه از صحنه سیاسی ایران حذف شده اندو هویت زبانی و قومی آنها نا دیده گرفته شده است. برای مثال ملیونها قشقایی، نه نماینده مستقیمی در مجلس داشتهاند و نه وزیری ونه وکیلی ونه سخنگویی نه در مجلس خبرگان ونه در شورای قضایی و نه در سیستمهای عریض و طویل دانشگاهی و آموزش و پرورش هیچ فردی از قشقاییها حضوری مستقل نداشته است. هر صدایی هم که به فریاد رسیده، یا به زندان رفته یا فراری شده و یا حذف شدهاند!؟ افراد وابسته به چناحهای حکومتی را نمیگوییم.
حال چه شده است که ایشان یکباره کشف کرده که قشقاییها ایرانیاند!؟
در سپهر فرهنگی و زبان مادری و موسیقی هم حتی یک قدم ابتدایی هم برداشته نشده. برای مثال نه رادیویی نه روزنامهای ونه یک خانه فرهنگی. گویی ملیونها قشقایی ایرانی به مختصر کوچ نشینانی خلاصه میشوند که هنوز از فرط ناچاری به زندگی پر مشقت شبانی روزگار میگذرانند. گاهگاهی تانکر آبی - چند تایی کیسه آرد و کمکهای تعاونی عشایری و چند مدرسه عشایری و هر از چندی سر کشیهای بهداشتی و دیگر هیچ. اما تا بخواهی سپاه عشایر و بسیج عشایری، چاق و چله تر شده اندو قدرتشان فزونی یافته و تا پستوهای خانههای عشایریها سرک کشیدهاند و فرزندانشان با بورسهای اهدائی حکومت از کانادا و آمریکا و اروپا سر در آووردهاند!
نمیدانم چگونه است که برای نظم ونسق دادن به آنها به سپاه عشایر نیاز هست ولی برای باسواد کردن آنها به سپاه معلم و سپاه بهداشت احتیاج نیست!؟
در ۵۰-۴۰ سال گذشته ساخت جامعه و معیشتی ایلی قشقاییها با سرعت بیشتری در هم پیچیده شده و ملیونها دامدار و کشاورز تولید کننده قشقایی به شهرها و شهرکها روی آوردهاند و در حاشیه شهرها و شهرکها ساکن شدهاند و دیگر تولید کننده گوشت و پشم و کره و قالیها و گلیمهای دستباف برای بازارهای داخلی و خارجی نیستند و به مصرف کننده بنجولهای چینی تبدیل شدهاند.
برای وارد شدن به جامعه شهری واستفاده از مختصر امکانات موجود، و تنازع بقا تلاش مضاعف کردند تا گوشهای دنج سکنی گزینند تا لااقل بچههایشان را به تحصیل بفرستند. سالهای اولیه تحصیل در مدارس روستا و شهر برای فرزندان ترک زبان آنها با فشارهای روحی و گاهی با افت تحصیلی و عدم توانایی لازم در رقابت با همسالان شهری خود همراه بود. همکلاسیهای آنها فقط به لحاظ دانستن زبان فارسی و آشنایی به رموز فرهنگ مسلط، بسیار راحت تر از امکانات ویژه زبان برتر و زبان حاکم برخوردار بودند. اما برای فرزندان قشقایی، گذراندن مدارج تحصیلی و به دانشگاه رفتن و جذب بازار کار شدن بسیارپیچیده ترو گاهی امکان نا پذیر تر بود. یا باید به طور استثنایی باهوش بود و یا این که دست و پایی در رانتهای موجود داشت ویا در سپا ه و بسیج عضو بود و یا این که دست از هویت و زبان خود شست و در هویت برتر حاکم مستحیل شد تا به نان و نوایی برسند. چون قزلباشان در سلطنت و ولایت شاه إسماعیل صفوی!
قشقایی: ایل نه. بلکه قومی ایرانی
آنچه که هنوز قشقاییها را به هم پیوند میدهد و برای آنها تبار و هویت متفاوت میسازد همان ویژگی هایی هستند که از یک توده مردم مشابه، یک اجتماع یک قوم (Ethnic) میسازند: زبان مشترک - تاریخ مشترک- تبار قومی مشترک- تجربه زندگی مشترک، موسیقی مشترک، لباس و مراسم و آداب وسنن مشترک، آرزوهای مشترک و زیستگاه مشترک است که به بخشی از مردم هویت قومی میدهد. مثل قوم کرد، ترک، بلوچ، ترکمن و بختیاری وغیره. گرچه این توده عظیم انسانی پراکندهاند و در استانهای مختلفی ساکنند ولی چنان مشترکات فرهنگی تاریخی ریشه داری را در ذهن و زندگی روزانه خود حمل میکنند و چنان خود را با دیگران متفاوت میبینند که حل شدن آنها در فرهنگهای دیگر مشکل و گاهی بنظر ناممکن میشوند.
مشکل کجاست؟
هنوز هیچ آمار دقیقی از قشقاییهای ساکن شده در فارس و اصفهان و خوزستان و کرمان در دست نداریم و هیچ تحقیق میدانی مبتنی بر شیوههای علمی هم در دست نیست تا با اتکا بر آنها در مورد تراکم جمعیتی ونگرشهای قومی این توده عظیم انسانی قضاوت کنیم. به قول زنده یاد بهمن بیگی (در گفتگوی خود با خانم تامپسون رئیس انجمن ایران و آمریکا در سال ۱۳۵۴) " اگر دولت بخواهد چیزی به قشقاییها کمک کند، جمعیت آنها ۴ ملیون است و اما اگر بخواهد چیزی بگیرد، جمعیت قشقاییها فقط یک ملیون میشود"
اما تعداد وب سایتها و وب لاگهای قشقاییها که عمدتا اعضائ قشقایی دارند وتنوع گروههای متعدد و خود جوش جوانان و دانشجویان- معلمان و نویسندگان وهنر مندان قشقایی گواه این است که این توده چند ملیونی پراکنده ازهم، گرچه زیستگاه مشترک و مشخص ندارند و لی تعلقات همچنان مستحکم قومی دارند و به دنبال یافتن ریشههای خود و احیائ زبان و فرهنگ مشترک خود هستند وبرای یافتن هویت خود و معنا دادن به خود، گاهی به قبیله گرایی و طایفه گرایی افراطی هم چنگ میاندازند و گاهی هم با بزرگ کردن غیر واقعی شخصیتهای سیاسی و فرهنگی خود دلخوش میشوند تا خود را یکبار دیگر به اثبات برسانند.
هنوز به درستی نمیتوان نظر داد که آیا قشقاییها به این باور عمومی رسیدهاند که در حکومت جمهوری اسلامی با آنها چون شهروندان ایرانی برخورد شده است یا خیر؟ وآیا درعمل، دارای حقوق مساوی شهروندی با شیرازیها واصفهانی و یا جهرمیها هستند یا خیر؟ و آیا میزان بی سوادی و کم سوادی بین قشقاییها، در مقام مقایسه با سایر شهروندان تفاوت چشمگیری وجود دارد یا خیر؟
همین پرسش در مورد زنان قشقایی نیز مطرح است. چه درصدی از دختران قشقایی با سوادند و جه درصدی به دانشگاهها و مراکزعلمی و صنعتی راه یافتهاند و از جمعیت ۵۲ در صدی دختران دانشجو در ایران، سهم قشقاییها چند در صد است ۲ در صد یا ۵ درصد و یا بیشتر؟ چه درصدی از فارغ التحصیلان قشقایی توانستهاند بدون تبعیض جذب بازار کار شوند و یا ازهزاران هزار بورسیههای تحصیلی مملکتی سهمی داشته باشند؟ برای مثال از هزاران بورسیههای تحصیلی در ممالک غرب در دوره ۸ ساله آقای احمدی نژاد، چند جوان قشقایی از این خوان پرنعمت بهرهای داشتهاند؟ لطفا نام ببرید.
در ۴۶ سال گذشته، چند تا مدیر کل آموزش و پرورش و چند تا رئیس دانشگاه و چندتا استاندار و حتی فرمان دار از قشقاییها انتخاب شدهاند؟ و آیا قشقاییها توانستهاند در اداره امور روزانه و جمعی خود نقش موثری داشته باشند یا خیر؟ اگر بگویند که آدم هایی دراین درجه از صلاحیت نداشتهاند، که قابل قبول نیست. چرا نداشتهاند و چرا در ۴۶ سال گذشته تربیت نشدهاند؟ مگر ایرانی نبودند؟ پس تبعیض تلخی در فرصتهای موجود جامعه بوده است که حدود۲ تا ۳ ملیون قشقایی ایرانی نتوانستهاند حتی یک نماینده واقعی از خودشان در مجلس جمهوری اسلامی داشته باشند. چرا در زمان قاجارها و پهلویها داشتهاند و حالا ندارند؟ در صورتی که همین قانون اساسی یکطرفه جمهوری اسلامی تصریح میکند که " ۱۵۰ هزار نفر ساکن یک منطقه حق انتخاب یک نماینده در مجلس را دارند.
درپاسخ به چنین تبعیض آشکار، ممکن است دلیل بیاورند که خیر. دشمنان و معاندین این حرفها را میزنند. همه امکانات فراهم بوده و قشقاییها نخواستهاند و یا نتوانستهاند به این صلاحیتها برسند تا مصدر امور مملکتی و حتی مسئول اجرایی مناطق خودشان باشند. در جواب چنین استدلال غیر واقعی از یک تجربه استفاده میکنم و تبیعیضهای ساختاری را در حکومت جمهوری اسلامی نشان میدهد.
یک استاد جوان دانشگاه در کلاس خود دست به یک آزمایش ساده ولی بسیار تکان دهنده زد. این استاد جوان به تمام دانشجویان خود (دختر و پسر- ترک و تاجیک) یک برگ کاغذ مشابه داد و از آنها خواست که کاغذ را به هر شکلی که میخواهند مچاله کنند. آنگاه سطل خالی را در جلو کلاس نزدیک میز خودش قرار داد و تک تک از دانشجویان ردیف اول تا ردیف هفتم خواست تا کاغذ مچاله شده خودشان را به درون سطل اشغال بیندازند. و هرکس که موفق بشود کاغذ خود را به سطل اشغال بیندازد جایزه بگیرد. خب معلوم است که دانشجویان ردیف اول ودوم و حتی سوم شانس موفقیت بیشتری خواهند داشت و بهتر میتوانند کاغذ مچاله شده را به درون اشغال بیندازند چرا که به هدف نزدیکترند. و ردیفهای آخر موفق نشوند. استاد با کمال خونسردی جایزهها را بین دانشجویان ردیف اول و دوم و تعدادی از ردیف سوم تقسیم کرد. باقی دانشجویان که در ردیفهای آخر نشسته بودند، به اعتراض برخاستند که ردیفهای اول و دوم به سطل اشغال نزدیک تر بودند و طبیعتا بیشتر امتیاز میگیرند و این آزمایش عادلانه نیست. استاد جوان با لحنی مطمئن پاسخ داد که اعتراض شما بجاست. ببینید جامعهای که شما در آن زندگی میکنید امکانات را به همین شکل غیر عادلانه در اختیار گروهها میگذارد. گروهی دارای حق ویژه هستند که در صف اول نشستهاند و گروهی از این حق فرسنگها فاصله دارند و هرچه تلاش میکنند نمیرسند. این حقوق ویژه برای گروههای خاص و تبعیض برای گروههای دیگر ساختاری است و حتی صاحبان حق ویژه، خود به درستی نمیدانند که از چنین حقوق ویژهای استفاده میکنند و به غلط فکر میکنند که با هوش ترند. یا دارای ژن خوب و برتر!!! هستند.
حالا در مورد ما قشقاییها و بلوچها و کردها هم همین طور است. البته که فارسهای شیعه، در ردیف جلو نشستهاند و از مواهب زبان رسمی، مذهب رسمی، مدارس رسمی و دانشگاههای رسمی و بودجههای کلان حکومتی و امکانات وسیع نهادهای مذهبی، به شکلی ساختاری و بدون حساب و کتاب بهره مندند. نه زبانشان سرکوب شده و نه هویتشان و نه مذهبشان. حتی خودشان هم متوجه نیستند که از حقوق نا عادلانهای و ویژهای برخوردارند و تمام موفقیتها و مدارج به دست آمده را به حساب سخت کوشی و تحصیلکرده بودن خود و یا ژن برتر خود میگذارند و تازه بیشتر و بیشتر برای خودشان حقوق ویژه دست و پا میکنند واین حقوق را در خانوادههای خود هم موروثی میدانند!
کافی است که بودجه سالانه و در آمد سالانه کشور نگاهی بیندازید و ببینید که چند در صد بودجه و در آمد کشور در استانهای حاشیهای صرف شدهاند و چند در صد در استانهای مرکزی؟ و یا چند در صد بودجه آموزش و پرورش صرف آموزش و ترویج زبان فارسی شده است و چند در صد صرف آموزش زبانهای ترکی، کردی، بلوچی و ترکمنی و اعراب خوزستان که تقریبا نصف جمعیت غیر فارس زبان را تشکیل دادهاند؟
به گفتهی وزیر کشور وقت «نزدیک به ۱۵ درصد جمعیت کل ایران در مناطقی زندگی میکنند که شرایط اولیهی زندگی را ندارند و کسی به این مناطق اعمال نظر نداشته است. " مرتضی میرباقری گفته است" یکی از علتهای این مسائل، نظام برنامهریزی در ایران است. در عین حال از ۳۱ استان، و ۱۲۰۰ شهر در کشور، امکانات تنها در شش استان، و ۲۰۰ شهر متمرکز شدهاست".
آمار منتشر شده از سوی مسئولان رسمی جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد که حدود ۳۰ ملیون ایرانی زیر خط فقر هستند؛ فقر اقتصادی باعث فقر فرهنگی میشود و فقر فرهنگی منجر به فقر زبانی میشود و فقر زبانی نیز٬ فقر هوشی را در پیدارد. مگر این ۳۰ ملیون ایرانی نیستند؟
نسبت بیسوادی این تودهی عظیم انسانی در مناطق غیر فارسزبان ایران و استانهای مرزی ایران و اقوام و ملیتهای غیر فارس، بسیار تکاندهنده و مایوس کننده است. اگر قبول کنیم که حدود ۵۰٪ کودکان ایران، در خانوادههایی به دنیا میآیند که زبانشان فارسی نیست، بنابراین چند-زبانه بودن در ایران استثنایی نیست، بلکه پدیدهای عادی و واقعی است. لذا سیستم زبانآموزی و آموزش و پرورش وظیفه دارد که آموزش زبان مادری را به رسمیت شناخته و اسباب و کادر لازم را برای تقویت زبان مادری فراهم کند؛ که تاکنون نکرده است.
چند پیشنهاد سازنده و عملی و نتیجه گیری
یک ضرب المثل قشقایی میگوید (بالوغی هر زامان سودان توتانگ تازادور)
یعنی ماهی را هر وقت که از آب بگیرید تازه است.
اکنون که خوشبختانه اقای پزشکیان وهمکاران ایشان بدنبال راههایی برای حل بحرانهای کشور و اقوام ایرانی نیز علاقه نشان میدهند، چند پیشنهادعملی مطرح میشود که شاید در رابطه با قشقاییها راهگشا باشد.
۱- از تعدادی از فرهیختگان قشقایی و غیر قشقایی که به تاریخ و جامعه شناسی و امار آشنایی دارند دعوت کنند و با یک مطالعه میدانی حساب شده و آماری از قشقاییهای استانهای مختلف نمونه گیری آماری کرده و آز آنها (مرد-زن-جوان-سالخورده-بی سواد-باسواد -کوچرو-ساکن شده وحتی خارج رفته...) بخواهند تا (خودشان را تعریف کنند) که آیا احساس میکنند هنوز ایلاتیاند و یا دارای ویژگیهای قومیاند؟ ویا احساس میکنند که ایرانیاند. سوال دیگر این باشد که آیا جمهوری اسلامی در ۴۶ سال گذشته فرهنگ - زبان و شیوه زندگی و تعلقات قومی آنها را به رسمیت شناخته و از حقوق یک ایرانی به طور مساوی برخوردار بودهاند یا خیر؟ و یا اصولا نمایندگان و یا ریش سفیدان یا جوانان تحصیلکرده قشقایی برای برنامه ریزی محلی دولت به مذاکره و و همکاری و همزیستی دعوت یا فرا خوانده شدهاند؟ و یا اصولا از آنها در اداره امور محلیشان نظر خواهی شده است؟
۲ - بخشی از پرسشنامه شامل پرسشهایی باشد تا افراد مورد مطالعه به راحتی بتوانند در خواستهای خود را از دولت جدید، به ترتیب اولویت (۱و۲و۳و۴و۵) بیان کنند. برای مثال سوالات میتوانند در رابطه به در خواستها و نیازهای زیر باشند.
الف- نیاز به ایستگاه تلویریونی ورادیویی برای قشقاییها
ب- حق امتیاز یک هفته نامه با دو زبان (فارسی و ترکی قشقایی) برای اخبار و مسایل فرهنگی و عمومی قشقاییها با بودجه معین سالانه دولتی
پ- ایجاد یک خانه فرهنگ و موسیقی در جهت آموزش و حفظ میراث فر هنگی قشقاییها با بودجه معین از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
ج- سرو سامان دادن به ایل راههای مناطق عشایری و مشخص کردن محدوده چراگاههاو مراتع برای کوچندگان قشقایی ورفع مخاصمات کشاورزان و دامداران
د- باز پس دادن مدارس، آزمایشگاهها، کتابخانهها و تاسیسات آموزش عشایر به خانه فرهنگ عشایری جهت استفاده فرزندان کم بضاعت عشایر فارس و اداره آنها توسط خود قشقاییها و سایر عشایر
ذ- به رسمیت شناختن حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن نمایندگان قشقایی در شهرهای قشقایی نشین و حومه بر اساس هر ۱۵۰ هزار نفر یک نماینده.
و شاید در خواستهای دیگر.
. این در خواستها هم عملی هستند و هم عدالتمندانه و حتما با سیاستهای دولت جدید هم همخوانی دارند.
.
اگر کسانی مایل باشند تا این نوشته را بدست مسئولین اجرایی استان و یا وزارت کشور یا سازمان میراث فرهنگی برسانند، قدمی به جلوست.
اشکبوس طالبی
*
ترامپ دوباره آمد! بابک رحمتی