تا ستونِ سخنت خال و خط است
هر چه گویی غلط اندر غلط است
حاصلت چیست از این عمر دراز؟
یا چه جُستی از آن راز و نیاز؟
گرچه از شیطان شکایت میکنی
یارِ قاری را حمایت میکنی
خاوری با یاریِ بیتت گریخت
چون به جیبت مبلغی پنهان بریخت
میزنی بر پیکرِ سروِ چمان
تا شود پنهان ز انظارِ جهان
این چه کیشی است که بر ساختهای؟
غیرِ کشتن به چه پرداختهای؟
در سرت نیست مگر فکر فساد
منطقات چیست بجز حلقِ گشاد؟
ای که سوزی از شکست و از حسد
رخت بند و خیمه زن نزدِ اسد
مهران رفیعی
*
مبارزه برای آزادی و استقلال، زهرا شمس یدالهی