Wednesday, Feb 5, 2025

صفحه نخست » تقابل! ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgچه سرنوشت تلخی داشت آن پروانه کوچک که قبل از کامل شدن، کسی پیله‌اش را گشود و خواست که زودتر از موعد پرواز کند.

شاه عجول، برای ساختن هر چه سریع‌تر ایران مدرن، با آرزوی رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ، رویاهایی در سر می‌پروراند که متأسفانه نه تنها یک قدم جلوتر از زمان خود نبودند، بلکه فاصله‌ای بسیار با واقعیت جامعه ایران داشتند. فاصله‌ای عمیق بین آنچه در ذهن شاه می‌گذشت و آنچه در ذهن اکثریت جامعه، که هنوز در خواب خرافات مذهبی و سنت‌ها گرفتار بود، وجود داشت.

در اواخر حکومت حزب دموکراتیک افغانستان، دکتر نجیب، رهبر وقت، از تمام بزرگان افغانستان، از رهبران اقوام و قبایل، دعوت کرده بود تا در جرگه‌ای بزرگ، که نوعی مجلس موسسان بود، جمع شوند و درباره وضعیت روز و آینده کشور تصمیم بگیرند. مهمانان در هتل کنتیننتال و چند جای دیگر کابل اسکان داده شده بودند.

قرار بر این شد که من گزارشی از این جلسه تهیه کنم. زمانی که رسیدم، وقت استراحت بود و تمام شرکت‌کنندگان در محوطه در حال گشت‌وگذار بودند. هر چند قدم، خم می‌شدند و سنگی برمی‌داشتند و در جیب خود می‌گذاشتند. برایم عجیب بود. دلیل این کار را پرسیدم. عکاس روزنامه شیرشاه با خنده به من گفت که از این سنگ‌ها برای پاک کردن خود بعد از توالت استفاده می‌کنند. آن‌ها توالت‌های فرنگی و دستمال کاغذی را قبول نداشتند. نتیجه کار معلوم بود. آن‌ها قادر نبودند با تمام توضیحات و استدلال‌های دکتر نجیب درباره آینده تلخی که برای افغانستان پیش‌بینی می‌کرد، هم‌فکری کنند.

چرا که فاصله بین دستمال کاغذی و سنگ بسیار بود. فاصله‌ای که در نهایت منجر به بازگشت همان سنت‌های قدیمی شد.

حکومتی که می‌خواست در عقب‌مانده‌ترین روستاها، دختران را وادار به تحصیل کند.

وقتی با چند تن از دوستان در این مورد صحبت کردم و گفتم که سرنوشت انقلاب ایران را نیز کسانی رقم زدند که آفتابه‌به‌دستی خمینی را بر توالت‌های فرنگی مورد نظر شاه ترجیح می‌دادند و او را نزدیک به خود می‌دیدند، برآشفتند و گفتند: این چه مقایسه‌ای است؟ جامعه ایران کجا و افغانستان کجا؟ اصلاً قابل مقایسه نیستند. جامعه تحصیل‌کرده و روشنفکر ایران با افغانستان.

کسی از ما از روزهایی نگفت که مردم تصویر خمینی را در ماه می‌دیدند. ماهیت اعتراضات مردم بیشتر از آنکه اقتصادی باشد، ناشی از عقب‌ماندگی فرهنگی بود. عدم درک تحولات سریع جامعه. تقابل تلخ مذهب و سنت با تجدد و مدرنیسمی که شاه تمام‌قد در پشت آن ایستاده بود. تنها درجات عقب‌ماندگی تفاوت می‌کرد و به همان میزان نیز واکنش‌ها متفاوت بود.

شاهی که تلاش می‌کرد جامعه را فراتر از توان درک اکثریت، در مسیر تحولات نوین قرار دهد. عملکرد رادیکالی که حتی جامعه روشنفکری و دانشگاهی، با تمام ادعاهایش، نمی‌توانست این حجم از تحولات اقتصادی و تغییر چهره شهرها، شکل‌گیری طبقه جدیدی به نام طبقه متوسط با فرهنگ جدید را درک کند. آن‌ها با هر گونه تحول اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که از سوی شاه صورت می‌گرفت، به شدت مخالف بودند. دشمن سرسخت سرمایه‌داری نوپا و مدرنی بودند که به سرعت در حال گسترش بود و آن را به عنوان سرمایه‌داری "کمپرادور" زیر ضرب قرار داده بودند، بدون آنکه درکی حتی ابتدایی از روند رشد این سرمایه‌داری مدرن، که در تداوم خود به پدیده‌ای جهانی تبدیل شد، داشته باشند.

در وجه فرهنگی نیز، اگرچه به ظاهر با عقب‌ماندگی مذهبی، عناصر خرافی و مناسک مرزبندی داشت، اما در بیشتر مواقع، مواضعش در برخورد با مسائل اجتماعی به یک واکنش واحد ختم می‌شد.

برخورد ما با جوانانی که به قول آن روزها "آلامد" و "ژیگول" بودند، چندان تفاوتی با دید یک مذهبی هیئتی نداشت. همان اندازه با دختران خوش‌پوش و مینی‌ژوپ‌پوش سر عناد داشتیم که مذهبی‌های دانشگاه داشتند. دیدگاه ما، به اصطلاح انقلابیون چپ، این بود که بچه‌های ژیگول، اگر جزو عناصر حکومتی نباشند، با شکل پوشش و شیوه زندگی خود در حال تخریب بنیان‌های اخلاقی جامعه هستند.

اصطلاح "چوخ بختیار" ساخته فرهنگ چپ بود که به افراد و خانواده‌هایی اطلاق می‌شد که مقلد زندگی غربی بودند. همان چیزی که امروز به عنوان سبک زندگی غربی در بین اکثریت جوانان ایران رایج است. چریک، پاتوقش قهوه‌خانه بود که آن را مردمی و متعلق به فرهنگ عامه می‌دانست. کافه‌نشینان را "بچه سوسول" می‌خواند.

جشن هنر شیراز یک فحش بود که گویا قصد تخریب اخلاقی جامعه جوان ایران را داشت.

هیچ‌چیز در جنبش چریکی با آنچه در جامعه در تمامی عرصه‌های مختلف در حال وقوع بود، هم‌خوانی نداشت. فلسفه وجودی جنبش مسلحانه، تا حد زیادی محصول همین ناهم‌خوانی چریک‌ها با روند سریع تحولات اجتماعی بود که توسط شاه دیکته می‌شد. حرکتی رادیکال که با درگیر کردن رژیم و کشاندن آن به درگیری مسلحانه و پلیسی کردن فضای جامعه، می‌خواست به رویای راه‌انداختن موتور بزرگ توسط موتور کوچک و فراگیری مبارزه مسلحانه جامه عمل بپوشاند.

شکل اعتراضی خشن، رادیکال، خام و برآشفته بخشی از روشنفکران مخالف و ناهماهنگ با تحولات و حرکات رادیکال شاه بود. شاهی که رادیکالیسم او نیز با موتور کوچک حکومتی می‌خواست با تحکم از بالا و سرکوب هر مخالف فکری، این حرکت آغاز شده توسط حکومت را پیش ببرد. او می‌خواست کار چند دهه را بدون زیرساخت لازم و آمادگی جامعه برای چنین تحولی، در راستای مدرنیسم، در یک برش کوتاه زمانی به سرانجام برساند.

سال دوم انقلاب بود که قرار شد شعبه تبلیغات سازمان فدائیان اکثریت، خانه‌ای امن و مناسب برای برگزاری جلسات و پیش‌برد وظایف تبلیغاتی خود اجاره کند. در منطقه خوبی، خانه‌ای مدرن و تازه‌ساز اجاره شد. اولین کار، تغییر شکل توالت فرنگی ساختمان به توالت سنتی بود. با آوردن عمله و بنا و کشیدن دو دیواره آجری در کناره‌های توالت فرنگی، این ناهم‌خوانی ذهنی حل شد. نه از صاحب خانه سؤالی پرسیده شد و نه کسی از ما پنج عضو شعبه تبلیغ، متشکل از یک عضو هیئت سیاسی، یک عضو کمیته مرکزی و سه کادر قدیمی که هر سه از مسئولان و فعالان اصلی جنبش دانشجویی و چریکی بودند، اعتراضی به این تغییر نشان دادیم. چرا که ذهن شرطی شده ما نسبت به توالت سنتی و مخالفت با توالت فرنگی، هنوز قادر به پذیرش چنین تغییری نبود.

تقابل توالت سنتی با توالت فرنگی.

اولین کار وزیر مسکن و شهرسازی بعد از انقلاب اسلامی، کندن توالت‌های فرنگی و بیرون ریختن مبل و اشیای دکوری مد روز از ساختمان وزارتخانه بود.

ابوالفضل محققی
*



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy