میلان کوندرا نویسنده شهیر چک، مبارزه علیه دیکتاتور را نبرد حافظه جمعی علیه فراموشی میداند.
تاریخ یادبودها علیه تاریخ نسیان!
نگارنده، این جمله پر معنای میلان کوندرا را برای وضعیت فعلی وطن خود ایران، اینگونه درک و به تصویر میکشد: آن چه از اعمال و رفتار مسئولان رژیمهای دیکتاتوری اعم از ظلم و اجحاف و کشتار و تضییع حقوق و تخریب و فقر و نابسامانی و... به ضرب سانسور و تهدید سعی شده از حافظه ملت پاک و یا حداقل فراموش شود، عاقبت به دلایلی به یاد میآید. در بحبوحه ضربات بی محابای نیروهای سرکوبگر نهادهای متعدد و موازی و ساخته دستگاه ایدئولوژیک رژیم که بر گرده مردم وارد میآید و در لحظات غیر منتظره ولی نه ابتدا به ساکن "حافظه جمعی" با مکانیسمی کاملا خودآگاه تمام آن چه با زور قصد داشتند از اذهان بزدایند را بازمی خواند. خاطرات رنجها و زجرهای فردی و دردهایی که در دلها انباشته شده و رفته رفته به اکثریت آحاد جامعه تسری یافته، در طول زمان بر هم انباشته میگردد و سنگینی بار آن حیات ملی را در معرض تلاشی قرار میدهد و جامعه را مترصد تصمیمی میگرداند که در عین "نه "گفتن به عامل تخریب حیات ملی خود است، "آری" گفتن جامعه به زندگی و حیات، است. لحظه انقلاب همین لحظه است.
این تصمیم در کمال ناباوری دیکتاتورها و انصارش، به ناگهان بدل به نیروی محرکهای میشود خودآگاه در ضمیر جمهور مردم که نماد اراده حیات برای به دست گرفتن حاکمیت توسط جمهور مردم است. اینگونه است که نیاز به ساختن و یا شناختن بدیلی پیام آور ارزشهای حیات و زندگی و پایبند به حقوق در جامعه بیش از هر امر دیگری ضروری مینماید و جامعه را برای ساختن آن دست بکار میکند.
ایران وطن عزیز ما مستثنی از طی این روند نیست.
در چند وضعیت سنجی قبلی تاکید کردم که در وضعیت وخیمی که رژیم ولایت فقیه برای ایران بوجود آورده و در هر چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، حیات ملی را به خطر انداخته است، وضعیت سنجی شماره۶۴۴ در واقع مقدمهای بود در باره دلایل لزوم تشکیل بدیل. لینک آنرا در ذیل مقاله برای رجوع خوانندگان کنجکاو قرار میدهم.
هر چه بیشتر حیات ملی به خطر میافتد، اظهار وجود بدیلی لازم است که برای نجات وطن و ارائه برنامه برای این نجات و جلب اعتماد مردم از طریق عمل به حقوق انسانی و شهروندی و ملی و طبیعت ایران و دفاع از حقوق ملی ایرانیان به مثابه عضوی از جامعه جهانی، تمام قد به دفاع از خواستههای حق طلبانه مردم ایران برخیزد و خود را به جامعه معرفی نماید.
مسلما این بدیل لزوما بایستی دارای ویژگیهایی خاص و متناسب با نقش ژرف و مهمی که بایستی ایفا کند داشته باشد. در ذیل سعی میکنم ویژه گیهایی که از منظر نگارنده، بدیل آزاد و مستقل و آزاد و اهل رشد و عدالت و جمهوریخواه بایستی برخوردار باشد را ذکر کنم.
ویژه گیهای اساسی بدیل حال و آینده ایران
۱- جمعی که در خود به مثابه بدیل مینگرد و نگاهی به حال و آینده دارد، پایبندی به حقوق، چه حقوق همه انسانها و چه حقوق شهروندی و نیز حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق ملی به مثابه عضوی از جامعه جهانی، از ملزومات پنداری و رفتاری و گفتاری وی است. از اینرو بدیلی چنین، هیچ پایبندی به زور و قدرت و منافع ناشی از آن که نافی همه این حقوق است، ندارد.
۲ - صلح طلبی، از ویژه گیهای بنیادین بدیل پایبند به حقوق است. زیرا حقوق با سازندگی همساز است و قدرت با تخریب. صلح طلبی نیز چون ضامن حقوق است با سازندگی همزاد است، همانگونه که جنگ طلبی همزاد تخریب میباشد.
از این روچنین بدیلی در رفتار و نظر و برنامههای خود با هر نوع تخریب و جنگ طلبی و نزاعی مخالف است و پیش قدم هیچ جنگی و اعمال خشونتی نمیشود و حتی بنام دفاع، روشهایی که اتخاذ میکند خشونت زدا است نه خشونت زا.
جنگ طلبی اما بی شک ویژه گی انسانهای خشونت طلب و زورمدار است. ناگفته نماند که امر دفاع از حقوق که خود حق است، با امر جنگ و تخریب فرق دارد. از اینرو بدیل صلح طلب مترصد این است جنبش جامعه در گفتار و رفتار به خشونت آلوده نگردد و یا تمهیداتی میاندیشد که رژیم حاکم، خشونت را به وی و یا به جنبش تحمیل ننماید.
۳ - در عین حال، بدیل، مرزبندی مشخص و شفافی با هر فکر و رفتار و گفتار و پندار زورمداری دارد. میخواهد آن پندار و گفتار و کردار از هر فرد و یا یک جمع و یا سازمان یا حزب و دولت و مقامی سر زند. بدیلی که مدار رفتارش حقوق است هیچ فصل مشترکی با قدرتهای حاکم منجمله رژیم ولایت فقیه ندارد.
آیا این مرز بندی به معنی عدم صلح طلبی است؟ به هیچ وجه. صلح به معنای سکوت و وا دادن و منفعل بودن نیست. عدم مرزبندی شفاف با زورمداری و زورمداران حاکم مخدوش کردن و در هم آمیختن حق و قدرت است و برای خود و جامعه ایجاد ابهام میکند. مخدوش کردن استقلال و آزادی خود و استقلال و آزادی جامعه و سازش با ناقضان این دو اصل است و اینکار تنها از بندبازان قدرت برمی آید و نه بدیلهایی که روششان شفاف و روشن است.
۴- به علت لزوم همین شفافیت، بر بدیل است که زمان و مکان و میدان رویارویی را خود تعیین کند. یعنی کنشگر باشد و نه اینکه رژیم حاکم، ابتکار عمل را در دست بگیرد و بدیل تنها واکنش رژیم حاکم گردد.
تجربههای سالیان اخیر بویژه رفتار اصلاح طلبان حکومتی و اکنون نیز دولت پزشکیان همگی ثابت کردهاند که عمل کردن در محدوده رژیم حاکم به قصد تغییر ساختاری، کاری عبث است و نتایج مخرب تضییع حقوق روز افزون مردم ایران و فرصت سوزیهای دهشتناک را نیز به همراه داشته و خواهد داشت.
پس این تجربیات که به قیمت جان بسیاری از هموطنان بویژه جوانان وطن نیز تمام شده، بایستی جمهور مردم و بدیل منتخب این جمهور را متقاعد کند که حق با قدرت فصل مشترک ندارد. از این رو بدیل حقمدار، برای ایجاد تغییر، نمیتواند وارد محدوده حاکمیت زورمدار شود و بگذارد زمان و مکانِ هر حرکتی را نیز زورمداران حاکم معین کنند. بدیلی که خود را در محدوده حاکمیت ستمگر مستبد و وابسته زندانی میکند، از آغاز شکست و دست بستگی خویش و قبول اوامر قدرت و اسیر شدن در محدوده تعیین شده قدرت حاکم را پذیرفته است.
۵ - ز طرفی اگر بپذیریم که موضوع اساسی، تغییر انسانها است، پس میدان رویاروی بدیل در اصل خود جامعه است. بدیل باید طرف صحبتش، طرف مواضعش، طرف برنامههایش خود جامعه و نیازها و خواستهها و مطالبات و حقوقشان باشد. کار بدیل صرفا صدور بیانیه بر علیه رژیم نیست. کار اصلی بدیل، عمل ایجابی یافتن راه حل برای معضلات جامعه است. کاری که از عهده رژیم حاکم برنمی آید زیرا فلسفه وجودی رژیم مستبد و وابسته حاکم، ایجاد بحرانها و معضلات برای جامعه است. همگان مستحضرند که زورمداران همانگونه که پیوسته از جامعه دور میگردند، دولتشان (سامانه و مجموعه سه قوا) نیز در ذهن جامعه و در واقعیت کشور دچار افول قطعی میگردد.
چرا با این قطعیت از افول حتمی رژیم حاکم سخن بمیان میآورم؟ زیرا هر نظام استبدادی ستمگر و ضد استقلال و آزادی به جایی میرسد که خود نماد ضد مرامی میگردد که از آن مشروعیت میستاند و بخاطر همین تضاد با آن مرام اولیه، طرفداران خود را نیز رفته رفته از دست میدهد. من باب نمونه، رژیم ولایت فقیه ادعای عمل به اسلام دارد. اکنون اما زورگویی و فساد و استبداد به جایی و حدی رسیده که هر عقل سالمی و هر انسان عادی کوچه و برزنی میداند که این رژیم مشروعیت دینی هم ندارد و ضد همه اصول اسلام عمل میکند. و یا رژیم ولایت فقیه مرتب شعار " فاع از حقوق مردم فلسطین" سر میدهد ولی هر انسان بالغی درک میکند که رژیمی که بر سر جوانان میهن گلوله نثار میکند نمیتواند در واقع طرفدار هیچ حقی برای انسان باشد، حال آن انسان ایرانی باشد یا فلسطینی و یا... آیا ندیدهایم که زورمداران، خادمان به خود را نیز حذف فیزیکی میکنند؟! پس زورمداران مستبد دلبسگتی و پایبندی به حقوق هیچ انسان و ملتی ندارند.
اینگونه است که میبینیم هر بیان قدرتی که مسئولان نظام بکار میگیرند، توجیه گر قدرت محوری است. قدرتی که در جامعه رفته رفته بی اعتبار شده و میشود. این رژیم نمیتواند هم موقعیت مسلط خود را حفظ نماید و هم هدفی و برنامهای را که مطلوب جامعه است تشخیص و به جامعه ارائه دهد. چرا که این دو با هم در تناقضند.
حتی کار بجایی رسیده که بر فرض اگر مسئولین رژیم راست هم بگویند مردم آنرا دروغ باور میکنند. همین امر بهترین میزان و شاغول است که بدیل آزادیخواه و مستقل و اهل رشد و عدالت و جمهوریخواه (به معنای قبول مشارکت همه مردم در امور خود) تنها با یکسان بودن نظر و عمل و پایبندی به حقوق مردم است که قادر خواهد بود اعتماد جامعه را جلب نماید.
۶ -از آنجا که قدرت همواره با فساد و فقر همزاد است، وقتی زور در رابطه افراد با یکدیگر و با جامعه، محور و ستون قائم روابط بگردد، فساد در اشکال مختلف شکل میگیرد. از اینرو است که یکی از ویژ گیهای مهم بدیل، اجتناب ورزیدن از بکار بردن زور در روابط است تا دچار فساد نگردد.
از اینرو افراد و یا سازمانها و احزاب سیاسی که
الف- خود را قیم و فراتر از مردم میدانند،
ب- جامعه را ناتوان و فاقد شعور میدانند،
ج- نهضتها و انقلاب ملت را حقیر میپندارند و از آن بلوغ فکری و دانش سیاسی برخوردار نیستند که بین جنبشها و انقلاب مردم و رژیم استبدادی که با خیانت به اهداف انقلاب، استبداد خود را بزور تحمیل کرده، تفکیک قائل شوند و در تحلیلهای خود انقلاب مردم را دو دستی به رژیم مستبد حاکم تقدیم میکنند، بجای اینکه هر رژیم استبدادی را خائن به انقلاب مردمی بدانند و از مبارزات مردم و اهداف انقلاب مردم که برای کسب آزادی و استقلال و عدالت بوده در عمل و نظر دفاع کنند،
د- و بالاخره افراد و یا سازمانها و احزاب سیاسی که برای خود موقعیت مسلط خواهانند و ملت را ناتوان میشمارند و به اسم کمک به "رهایی ملت" از قدرتهای خارجی دعوت به دخالت در امور مردم و حذف نظام حاکم میکنند، فراموش میکنند که بجای اثبات ناتوانی مردم در واقع این ناتوانی خود را است که به نمایش میگذارند،
بسرعت با توسل به قدرت در روابط، آلوده به فساد میگردند و چون فساد و فقر همزاد است، حاصلی که به جامعه ارائه میدهند افزایش زور در روابط و تحکیم استبداد جدید و نیز فقر فزاینده مادی و فرهنگی است.
چرا؟ چون هرگاه زور در رابطه فرد با فرد و گروه با گروه و جامعه با جامعه، نقش اصلی را پیداکند، فساد در انواع شکلها فراگیر میشود. زور و فساد فراگیر نیز فقر را همگانی میکند و در نتیجه هرگاه خودآ گاهی نسبت به فساد و فقر و همزاد بودنشان با قدرت، پدید نیاید، جامعه رو به انحلال مینهد. اما هر گاه آگاهی ایجاد شود، جامعه آمادگی برای پذیرفتن اندیشه راهنمای جدید و حضور بدیل الگو را پیدا میکند. اینگونه روابط ارگانیک بین جامعه و بدیل و علت وجودی غنی فرهنگی یکدیگر شدن ملموس میگردد. چرا که جامعه هم با آگاه شدن به حقوق خود و کاستن از زور در روابط خود، بدیل مطلوب خود را میپروراند و هم وجود افرادی که جمعی معتقد و پایبند به حقوق باشند که زور را از روابط بین خود و جامعه زدودهاند در آگاه شدن بیشتر جامعه و تداوم این آگاهی برای نضج نگرفتن استبدادی جدید با نامی جدید، الگو میشوند و سهم بسزایی در این میان ایفا میکنند.
برای جلوگیری از اطاله کلام و عمل به درخواست برخی خوانندگان محترم که موضوعات کوتاه نگاشته شوند بر شماری سایر ویژگیهای بدیل را به وضعیت سنجی بعدی واگذار مینمایم.
ژاله وفا
عضو مجامع اسلامی ایرانیان