مقدمه
ایران در پنج دهه گذشته شاهد تحولات سیاسی عظیمی بوده است، از سقوط نظام سلطنتی پهلوی در سال ۱۳۵۷ تا استقرار جمهوری اسلامی و شکلگیری نظام ولایتفقیه. اما با وجود این تغییرات بنیادین، ایران همچنان در ایجاد یک رهبری سیاسی پایدار، دموکراتیک و مورد پذیرش اکثریت جامعه ناکام مانده است. این مقاله به بررسی عواملی میپردازد که موجب این ناتوانی شدهاند، از جمله ساختارهای اقتدارگرایانه، سرکوب مخالفان و بحرانهای داخلی و خارجی.
۱- رهبری سیاسی در دوران محمدرضا پهلوی: تکحزبی و دیکتاتوری
۱-۱- تمرکز قدرت و نبود رقابت سیاسی
در دوران محمدرضا پهلوی، ساختار سیاسی ایران کاملاً بر محور شخص شاه متمرکز بود. شاه با تضعیف مجلس، کنترل کامل ارتش و امنیت کشور، و نظارت شدید بر فعالیتهای سیاسی، هرگونه رقابت را از بین برد. در سال ۱۳۵۳، با تأسیس «حزب رستاخیز»، عملاً تمامی احزاب دیگر منحل شدند و ایران به یک نظام تکحزبی تبدیل شد. این ساختار باعث شد که هیچ نیروی سیاسی توان رقابت نداشته باشد و نظام از درون مستعد فروپاشی شود.
۲-۱- سرکوب مخالفان و ضعف مشروعیت مردمی
سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) نقش کلیدی در سرکوب مخالفان سیاسی ایفا میکرد. روشنفکران، روحانیون، ملیگرایان و چپگرایان همگی هدف بازداشت، شکنجه و تبعید قرار گرفتند. این رویکرد باعث شد که نارضایتیهای عمومی به جای آنکه در قالب اصلاحات سیاسی مدیریت شود، به صورت انفجاری در انقلاب ۱۳۵۷ بروز پیدا کند.
۲- رهبری سیاسی در جمهوری اسلامی: ولایت فقیه و سرکوب جنبشهای مردمی
۱-۲- تمرکز قدرت در دست ولیفقیه
پس از انقلاب، ساختار جدیدی در ایران شکل گرفت که در آن قدرت مطلق در دست ولیفقیه قرار دارد. اصل ولایت فقیه باعث شد که رهبر کشور عملاً در تمام امور اجرایی، قضایی و نظامی نفوذ داشته باشد و هیچ نهادی قدرت مقابله یا ایجاد اصلاحات اساسی را نداشته باشد. این ساختار، مشابه دوران شاه، اجازه شکلگیری رهبری سیاسی دموکراتیک و متنوع را نمیدهد.
۲-۲- سرکوب اعتراضات و عدم پاسخگویی به مطالبات مردم
در جمهوری اسلامی نیز مانند دوران پهلوی، هرگونه اعتراض سیاسی با سرکوب شدید مواجه شده است. جنبش دانشجویی ۱۳۷۸، اعتراضات جنبش سبز ۱۳۸۸، اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، و سرکوب گسترده اعتراضات ۱۴۰۱ نمونه هایی از واکنشهای خشن حکومت به مطالبات مردمی هستند. این سرکوبها نشان میدهند که هرگونه تلاش برای ایجاد رهبری سیاسی جدید و مردمی با موانع شدید روبرو است.
۳- تأثیرات بحرانهای داخلی و خارجی بر عدم شکلگیری رهبری سیاسی پایدار
۱-۳- فساد و ناکارآمدی اقتصادی
فساد گسترده، تحریمهای بینالمللی و سوءمدیریت اقتصادی از مهمترین عواملی هستند که مشروعیت حکومت را کاهش داده اند. در چنین شرایطی، هرگونه رهبر سیاسی مستقل که بتواند جایگزین حکومت فعلی شود، به سرعت توسط ساختارهای امنیتی و اطلاعاتی سرکوب میشود.
۲-۳- عدم شکل گیری احزاب و نهادهای مستقل
یکی از دلایل دیگر ناتوانی ایران در ایجاد رهبری سیاسی جدید، فقدان احزاب مستقل و رسانههای آزاد است. در حالی که در بسیاری از کشورها احزاب و نهادهای مدنی به عنوان پایگاهی برای رهبران آینده عمل میکنند، در ایران این نهادها یا تعطیل شدهاند یا تحت نظارت شدید حکومت قرار دارند.
نتیجه گیری
پس از نیم قرن، ایران همچنان در ایجاد یک رهبری سیاسی پایدار و مقبول جامعه ناکام مانده است. شباهتهای ساختاری میان نظام پهلوی و جمهوری اسلامی، از جمله تمرکز قدرت در یک فرد، سرکوب مخالفان و نبود فضای آزاد سیاسی، از مهمترین دلایل این ناکامی هستند. آینده رهبری سیاسی در ایران نیازمند تغییرات بنیادین در ساختار قدرت و ایجاد فضایی برای مشارکت مردمی و آزادیهای سیاسی است. در غیر این صورت، بحرانهای داخلی و خارجی میتوانند بیش از پیش ثبات سیاسی کشور را تهدید کنند.
پارسا زندی (مشاور حقوقی)
*

آیا انقلاب ۵۷ تکرار میشود؟ سهراب ستوده

سلطنتطلبان در گذر تاریخ، بهروز ورزنده