Friday, Mar 21, 2025

صفحه نخست » سوءتفاهم مک‌کینلی، چرا مدل تعرفه‌ای عصرطلائی برای ترامپ کارساز نخواهد بود، برگردان از شریف زاده- آزاد

Donald_Trump.jpgرئیس‌جمهور ویلیام مک‌کینلی از سال ۱۹۲۸، زمانی که تصویرش روی اسکناس ۵۰۰ دلاری چاپ شد، تاکنون چنین توجهی دریافت نکرده بود. در چند دهه گذشته، تنها تعداد اندکی از تاریخ‌نگاران سطحی وخاص و طرفداران وفادار به او اهمیت داده‌اند. اما در سال‌های اخیر، رئیس‌جمهور دونالد ترامپ با اظهارات مکرر، از جمله در سخنرانی دومین مراسم تحلیف خود، مک‌کینلی را دوباره به کانون توجه بازگردانده است. ترامپ اظهار داشت که مک‌کینلی «ذاتاً یک تاجر بود» که «کشور ما را از طریق تعرفه‌ها و استعداد خود بسیار ثروتمند کرد.»
تعرفه‌ها در مرکز تحسین ترامپ از مک‌کینلی قرار دارند. این سیاست اقتصادی مسیر حرفه‌ای مک‌کینلی را شکل داده بود. آخرین اقدام او به عنوان نماینده کنگره، تصویب «قانون تعرفه مک‌کینلی» در سال ۱۸۹۰ بود که میانگین تعرفه واردات کالاهای مشمول مالیات را به حدود ۵۰ درصد رسانده بود. مک‌کینلی در بیشتر دوران حرفه‌ای خود تصور میکرد، قدرت و امنیت آمریکا تابعی از رفاه اقتصادی داخلی کشور است، نه قدرت نظامی آن . این طرز تفکر غیرعادی نبود؛ وجود دو اقیانوس محافظ در شرق و غرب امریکا، ثروت صنعتی جدید، محدودیت‌های قانونی بر قدرت نظامی و تهدیدات خارجی اندک که نیروی دریایی آمریکا را در عصر طلائی بر آن داشته بود که نقش اصلی خود را در زمان صلح، حفاظت از تجارت بداند.
امروز، در سراسر نهادهای امنیت ملی آمریکا، اقتصاد بار دیگر به یک نگرانی اساسی تبدیل شده است. برای ترامپ، اتحادها و روابط آمریکا، شهرت واشنگتن و حتی تهدیدات خارجی، اغلب به یک آمار ساده--و البته گمراه‌ کننده--مانند کسری تجاری تقلیل یافته است. در نتیجه، سیاست تعرفه‌ای مک‌کینلی یک راه ‌حل ساده و شیک برای چالش‌های متعدد و متنوع ایالات متحده به ترامپ ارائه می‌دهد، یک سیاست برای حل همه مشکلات.
مشکل ترامپ، فقدان پیشینه تاریخی نیست؛ ارتباط سیاست‌های او با تاریخ آمریکا آشکار است. مشکل اینجاست که رویکرد تعرفه‌ای مک‌کینلی با دنیای امروز سازگار نیست. علاوه بر این، در حالی که مک‌کینلی از تعرفه‌ها عمدتاً برای دستیابی به یک هدف داخلی--گسترش صنعت آمریکا--استفاده می‌کرد، هدف اصلی ترامپ خارجی است. او می‌خواهد رفتار سایر کشورها را تغییر دهد و بر تهدید به إعمال تعرفه‌های گسترده تکیه می‌کند تا آنها را به پای میز مذاکره بکشاند و در حوزه‌هایی فراتر از تجارت، امتیاز بگیرد. ترامپ موفقیت خود را نه بر اساس تأثیر تعرفه‌ها بر سلامت اقتصاد آمریکا، بلکه بر اساس میزان تسلیم شدن متحدان و دشمنان در برابر خواسته‌هایش ارزیابی میکند. در واقع، ترامپ مدل مک‌کینلی را وارونه کرده است.

صلح از طریق تعرفه‌ها

وقتی مک‌کینلی در سال ۱۸۹۷ رئیس‌جمهور شد، علاقه چندانی به سیاست خارجی نداشت. تمرکز اصلی او بر سلامت اقتصاد داخلی بود، به ‌ویژه پس از بحران مالی ۱۸۹۳ که یک دوره رکود چندساله را به دنبال داشت. او معتقد بود که إعمال تعرفه‌های گسترده بر هزاران کالا به رشد صنایع آمریکا کمک کرده و از کارگران آمریکایی محافظت خواهد کرد.
در بیشتر دوران حرفه‌ای خود، مک‌کینلی برخلاف ملی‌گرایانی مانند سناتور هنری کابوت لاج و رئیس‌جمهور بعدی، تئودور روزولت، طرفدار گسترش تجارت خارجی و بهره‌برداری از بازارهای بین‌المللی نبود. او نسبت به تجارت جهانی بدبین بود و آن را بی‌ثبات و غیرقابل‌اعتماد می‌دانست. در سال ۱۸۹۰، در مجلس نمایندگان پرسید: «چرا باید خودمان را درگیر تجارت خارجی کنیم؟» و در سال ۱۸۹۶ به گروهی از کشاورزان غرب میانه گفت: «بازار داخلی بهترین دوست کشاورز است. این بهترین بازار اوست. این تنها بازار قابل‌اعتماد اوست. این بازار طبیعی اوست.» مک‌کینلی این دیدگاه را بارها در کارزار انتخاباتی همان سال تکرار کرد.
مک‌کینلی یک حمایت‌گرای افراطی بود.برای وی، تعرفه‌ها یک سیاست «دولت بزرگ» بودند که با هدف جهت‌دهی به تقاضای مصرف‌کنندگان طراحی شده بودند. او با وضع مالیات بر کالاهای وارداتی، قصد داشت مصرف‌کنندگان را به سمت تولید ‌کنندگان داخلی سوق دهد. این سیاست نه‌تنها از صنایع نوپای آمریکایی که توان رقابت جهانی نداشتند، حمایت می‌کرد، بلکه تقاضای داخلی را نیز پایدار و قابل‌پیش‌بینی نگه می‌داشت. به این ترتیب، باور مک‌کینلی به قابل‌اعتماد بودن بازار داخلی به یک پیش‌گویی به تحقق پیوسته تبدیل شده بود.
البته، گاهی ، اظهارات مک‌کینلی نشان‌دهنده پیشنهاد نوعی«تعرفه انعطاف‌پذیر» بود. در یک سخنرانی در بوفالو، نیویورک، در سال ۱۹۰۱، اندکی پیش از ترورش، او از مزایای «معاملات متقابل» سخن گفت--یک نسخه اصلاح‌شده از حمایت‌گرایی که تعرفه‌ها را در صنایع غیررقابتی به‌صورت انتخابی کاهش می‌داد تا امکان تجارت دوجانبه سودمند را فراهم کند. پنج سال پیش از آن، در جریان مبارزات انتخاباتی خود، بارها این رویکرد را ستود و از حمایت‌گرایی و معاملات متقابل به‌عنوان «دو ستون اصلی یک سیاست واقعی آمریکایی» یاد کرد. با این حال، در عمل، مک‌کینلی اهمیت چندانی به معاملات متقابل نداد و در دوران ریاست‌جمهوری خود نیروی سیاسی اندکی صرف انعقاد معاهدات تجاری متقابل با سایر کشورها کرد.

تعرفه حمایت‌گرایانه: سیاست منتخب مک‌کینلی

تعرفه حمایت‌گرایانه سیاست مورد علاقه مک‌کینلی بود. او در طول دوران حرفه‌ای خود بیشتر از هر سیاست دیگری به مطالعه و ترویج آن پرداخت. او تعرفه را نه به عنوان ابزاری برای تنبیه اقتصادی، بلکه به عنوان تضمینی برای شکوفایی ایالات متحده می‌دید. به نوعی، مک‌کینلی تعرفه را بخش مرکزی امنیت ملی نیز می‌دانست. در دوران او، اصطلاحات «امنیت اقتصادی» و «امنیت ملی» چندان رایج نبودند. بااین‌حال، سخنان او درباره جنگ، صلح، ایمنی، قدرت، قانون، نظم و ارتش نشان می‌دهند که او امنیت کشور و مردم را در رهایی از عدم قاطعیت، رکود، بی‌ثباتی و هرج‌ومرج تصور می‌کرد.
مک‌کینلی معتقد بود که تعرفه باعث خودکفایی شده و مانعی در برابر مشکلات اقتصادی ایجاد خواهد کرد. او در سال ۱۸۹۱، هنگام تبلیغات انتخاباتی برای فرمانداری، در نقل قولی از زیست‌شناس توماس هاکسلی گفت: «جمعیتی که دستمزد کافی دریافت نمی‌کند... در نهایت در فقر و انحطاط وحشتناک فرو خواهند رفت و به نابودی کامل خواهند رسید.» مک‌کینلی در دورانی زندگی می‌کرد که رکودهای اقتصادی رایج و آنارشیسم در حال گسترش بود. از نظر فلسفی، او سیاست اقتصادی حمایت‌گرایانه را نه‌تنها با رونق اقتصادی، بلکه با رهایی از ترس پیوند می‌داد.
پیش از ریاست‌جمهوری، مک‌کینلی امنیت را به شیوه‌ای غیرنظامی تصور می‌کرد. حمله فیزیکی یک دشمن خارجی به ایالات متحده برای او امری دور از ذهن بود. نگرانی اصلی او فروپاشی قانون، نظم، نهادها و تمدن به دلیل مشکلات اقتصادی بود. او این طرز تفکر را در کمپین انتخاباتی ۱۸۹۶ به گروهی از مردم پنسیلوانیا منتقل کرد و وعده داد که سیاست اقتصادی جمهوری‌خواهان و تعرفه «صلح و آرامش را در ایالات متحده» تضمین خواهد کرد.
مک‌کینلی معتقد بود که سلامت اقتصادی، نه اندازه یا فعالیت‌های نظامی کشور، تعیین‌کننده قدرت آمریکا است. این واقعیت که ثروت ایالات متحده تا اواخر دهه ۱۸۸۰ از رقبای اروپایی خود فراتر رفته بود، برای او نشانه‌ای از قدرت برتر این کشور بود. در مقایسه، ارتش، قدرت‌نمایی نظامی، تجارت خارجی و گسترش دموکراسی برای او عوامل ثانویه محسوب می‌شدند. در واقع، مک‌کینلی گاهی سیاست‌های نظامی‌گرایانه آمریکا را به سخره می‌گرفت و از هزینه‌های پایین نظامی تمجید می‌کرد.

بازگشت امنیت اقتصادی

پیوند بین اقتصاد و امنیت ملی دوام نیاورد. همان‌طور که مورخ پیتر رودی به‌زیبایی استدلال کرده است، پس از جنگ جهانی دوم، یک دیدگاه نظامی‌تر و بین‌المللی‌تر نسبت به امنیت ملی، تفکر غالب در واشنگتن شد. اما اکنون، این روند در حال معکوس شدن است. در دهه گذشته، با ظهور چین به عنوان یک قدرت اقتصادی و رقیب امنیتی ایالات متحده، تضعیف تولید داخلی آمریکا که عقلانیت جهانی‌سازی نامحدود و تجارت آزاد را زیر سؤال برد، و بحران‌های گوناگونی که زنجیره تأمین جهانی را مختل کردند، اقتصاد بار دیگر به سیاست امنیت ملی آمریکا بازگشته است.موضوع فقط این نیست که رهبران آمریکایی بیش‌ازپیش از ابزارهای اقتصادی برای مقابله با تهدیدات امنیتی سنتی استفاده می‌کنند. بلکه مفهوم امنیت دیگر تنها به معنای «آزادی از حمله نظامی» نیست.
در قلب این بحث، یک پرسش قدیمی قرار دارد: دولت چه رابطه‌ای باید با تجارت و صنعت داشته باشد؟ حزب دموکرات عموماً بر کمک مستقیم به صنعت داخلی ایالات متحده از طریق اقداماتی مانند «قانون چیپس و علوم» تأکید دارد، درحالی‌که ترامپ طرفدار تعرفه‌های گسترده است. بااین‌حال، ترامپ و دموکرات‌ها عمدتاً بر سر یک موضوع توافق دارند: اقتصاد بخشی از معادله امنیت ملی است و سرمایه‌داری بی‌قیدوشرط راه ‌حل محسوب نمی‌شود. همچنین، اختلاف نظر عمیق‌تری در درون خود حزب جمهوری‌خواه وجود دارد، جایی که طرفداران تجارت آزاد روزبه‌روز به حاشیه رانده می‌شوند.
با سوءاستفاده از تعرفه‌ها به عنوان یک ابزار سیاسی، ترامپ دنیا را هم به انجام این کار دعوت می‌کند.
احیای تفکرات قدیمی درباره قدرت و امنیت، عمیق‌ترین پیوند بین بحث‌های سیاسی امروز و دوران مک‌کینلی است. از نظر تاکتیکی، ترامپ آشکارا علاقه‌ای مشابه مک‌کینلی به تعرفه‌ها دارد. تمجید عمومی او از مک‌کینلی حداقل به سال ۲۰۱۷ بازمی‌گردد، زمانی که او سیاست حمایت‌گرایانه اقتصادی خود را با سیاست جمهوری‌خواهان دهه ۱۸۹۰ مرتبط کرد. حزب جمهوری‌خواه تحت رهبری ترامپ، با تمرکز بی‌وقفه بر حمایت‌گرایی، یک میراث فراموش‌شده جمهوری‌ خواهان را پس از دهه‌ها تسلط تفکر تجارت آزاد احیا کرده است.
برخی منتقدان استدلال کرده‌اند که مقایسه تاریخی ترامپ، شکست سیاست‌های مک‌کینلی را نادیده می‌گیرد. در نگاه اول، این تفسیر منطقی به نظر می‌رسد: تعرفه معروف مک‌کینلی در سال ۱۸۹۰، باعث شکست جمهوری‌خواهان در انتخابات میان‌دوره‌ای همان سال شد--و خود مک‌کینلی کرسی‌اش را در کنگره از دست داد--و در نهایت، این سیاست با یک مالیات بر درآمد فدرال جایگزین شد. اما این روایت تاریخی گمراه‌کننده است؛ نمونه‌ای از «سوگیری تبیینی» که در آن، آگاهی از سرنوشت نهایی یک سیاست در اوایل قرن بیستم، باعث تحریف روایت دوران حیات آن شده است.
در سال ۱۸۹۰، مک‌کینلی به دلیل رد شدن سیاست‌هایش توسط رأی‌دهندگان، فقط کرسی خود را از دست نداد؛ بلکه به دلیل تغییرات در حوزه‌های انتخاباتی ( برای بدست آوردن رای بیشتر برای حزب مورد نظر) از کنگره کنار گذاشته شد. اما اگر کسی به محبوبیت او شک داشت، تنها چند ماه پس از این شکست، او در اولین دوره از دو انتخابات ایالتی به عنوان فرماندار اوهایو پیروز شد.
سیاست‌های اقتصادی جمهوری‌خواهان به طرز چشمگیری محبوب بودند. اگرچه دموکرات‌ها در انتخابات ۱۸۹۰ و ۱۸۹۲ پیروزی‌هایی به دست آوردند، اما جمهوری‌خواهان در انتخابات میان‌دوره‌ای ۱۸۹۴ پیروزی قاطعی کسب کردند و سنا و مجلس نمایندگان را با یک رکورد تاریخی ۱۳۰ کرسی به دست گرفتند--که عمدتاً به دلیل رکود اقتصادی طولانی‌مدتی بود که دموکرات‌ها را مقصر آن می‌دانستند. انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۸۹۶، که مک‌کینلی در آن پیروز شد، حول محور تعرفه‌ها می‌چرخید، موضوعی که اولویت شماره یک او بود و در تقریباً تمام سخنرانی‌های انتخاباتی‌اش مطرح شد.
جمهوری‌خواهان در نسل بعدی سیاست ایالات متحده را تحت سلطه خود درآوردند و حمایت خود را نه‌تنها از سوی وال استریت و صنعتگران ثروتمند، بلکه از سوی مهاجران، کارگران کارخانه، کارگران ساده، و اقلیت‌های نژادی و مذهبی نیز دریافت کردند.

تفاوتی که یک قرن ایجاد می‌کند

البته محبوبیت با خردمندی یکسان نیست. ترامپ ادعا می‌کند که تعرفه‌ها درعصر صنعتی، ثروت آمریکا را ایجاد کرده‌اند، و مک‌کینلی نیز همین باور را داشت. اما کارشناسان مدت‌هاست که نسبت به این ادعا تردید دارند. مورخ اقتصادی، داگلاس اروین، معتقد است که تعرفه‌های دوران طلایی تأثیر بی تفاوت بر اقتصاد امریکا داشته اند، یعنی نه به طور قابل‌توجهی به اقتصاد ایالات متحده کمک کرده‌اند و نه به آن آسیب رسانده‌اند. با این حال، بعید است که آن تاریخ دوباره تکرار شود. اجرای تعرفه‌هایی که ترامپ پیشنهاد کرده است، در دنیای امروز و با اقتصاد کنونی، در نهایت به ایالات متحده آسیب خواهد رساند.
ترامپ ممکن است در کوتاه‌ مدت به برخی از اهداف خود برسد. در ماه ژانویه، تهدید او مبنی بر إعمال تعرفه علیه کلمبیا، در صورتی که این کشور مهاجران اخراجی از امریکا را نپذیرد، باعث شد بوگوتا تسلیم شود. اکنون ترامپ از همان تاکتیک علیه مکزیک، کانادا و چین - سه شریک تجاری بزرگ ایالات متحده - استفاده می‌کند تا امتیازاتی در زمینه مسائل مرزی و مواد مخدر بگیرد. اما موفقیت این سیاست تاکنون ناچیز بوده است. این هفته، در نتیجه سیاست تعرفه‌ای او، بازار سهام ایالات متحده سقوط کرد، و ترامپ به طور ضمنی اذعان کرده که این کشور ممکن است وارد رکود اقتصادی شود.
در همین حال، کشورهای دیگر نیز در این بازی نقش دارند. اگر آنها بلافاصله با وضع تعرفه‌های متقابل یا سایر اقدامات تلافی‌جویانه پاسخ ندهند، که در نهایت این کار را خواهند کرد. هرچه ایالات متحده تهدیدهای بیشتری مطرح کند، کشورهای دیگر آن را به‌عنوان یک تهدید تلقی خواهند کرد و در برابر آن تعادل ایجاد خواهند نمود. سیستم اتحادها و نهادهایی که ایالات متحده از زمان جنگ جهانی دوم ساخته است، دچار فرسایش خواهد شد. اگر واشنگتن به‌طور بی‌رویه با شرکای خود دشمنی کند، آنها به دنبال جایگزین‌هایی خواهند گشت. هماهنگی چندجانبه در زمینه تحریم‌ها و کنترل‌های صادراتی، توافق‌های تجاری، و حتی تبادل اطلاعات و حمایت از عملیات نظامی ایالات متحده ممکن است از هم بپاشد.

ترامپ نمی‌تواند از اصول اساسی روابط بین‌الملل و اقتصاد فرار کند

یکی دیگر از دلایلی که تعرفه‌های او احتمالاً امروز آسیب‌زا خواهند بود این است که جهان به‌طور معناداری با اواخر قرن نوزدهم تفاوت دارد. در آن زمان، تعرفه‌ها بخش عادی سیاست بودند. در دوران طلایی، مک‌کینلی و دیگر جمهوری‌خواهان تنها سیاستمداران آمریکایی‌ای نبودند که تعرفه‌های بالا را می‌خواستند؛ دموکرات‌ها، که در دهه ۱۸۹۰ به‌عنوان طرفداران «تجارت آزاد» شناخته می‌شدند، نیز هنگام کسب قدرت به إعمال تعرفه رأی می‌دادند، هرچند با نرخ‌های پایین‌تر. علاوه بر این، سیاستمداران آمریکایی به‌طور کلی از تعرفه‌های گسترده به‌عنوان ابزاری برای مجبور کردن یا تنبیه استفاده نمی‌کردند.مجبور کردن یک استثنا بود، نه یک قاعده.
امروز، تهدیدهای سیستماتیک تعرفه‌ای نه‌تنها سیاست تعرفه‌ای دهه ۱۸۹۰ ایالات متحده را احیا نمی‌کنند، بلکه آن را به شکلی تحریف‌شده و منسوخ اجرا می‌کنند. این سیاست باعث سردرگمی، اخلال در بازارها و تضعیف هنجارهای تعامل اقتصادی می‌شود. با سوءاستفاده از تعرفه‌ها به‌عنوان یک ابزار سیاسی، ترامپ، همچنین، دیگر کشورها را نیز به انجام چنین اقدامی دعوت می‌کند.
اقتصاد امروز ایالات متحده از نظر ترکیب و اندازه به‌طور قابل‌توجهی با دوران مک‌کینلی متفاوت است. نه‌تنها تجارت خارجی سهم بیشتری از تولید ناخالص داخلی آمریکا را تشکیل می‌دهد--امروزه این نسبت حداقل دو برابر سال ۱۸۹۷ است-- حجم تجارت خارجی ایالات متحده در سال ۲۰۲۴ به ۷.۳ تریلیون دلار رسیده است. در یک اقتصاد جهانی یکپارچه، بازارهای ایالات متحده بسیار آسیب‌پذیرتر شده‌اند. تعرفه در اصل یک مالیات بر واردات است، و هزینه اضافی معمولاً به مصرف‌کنندگان منتقل می‌شود. یک تعرفه جهانی بالا هزینه‌های مصرف‌کنندگان آمریکایی را به‌طور قابل‌توجهی افزایش خواهد داد. در کوتاه‌مدت، چنین تعرفه‌ای ممکن است درآمدی را وارد خزانه ایالات متحده کند یا برخی صنایع داخلی را از رقابت جهانی محافظت نماید، اما در نهایت، این مردم هستند که هزینه آن را خواهند پرداخت. تولیدکنندگانی که به مواد اولیه خارجی وابسته هستند نیز متضرر خواهند شد؛ بسیاری از این شرکت‌ها ممکن است مجبور به اخراج کارگران بیشتری شوند، در حالی که صنایع محافظت‌شده توان جذب این تعداد نیروی کار را نخواهند داشت، که در نتیجه، به کاهش اشتغال منجر خواهد شد. علاوه بر این، اگر دیگر کشورها تعرفه‌های تلافی‌جویانه وضع کنند، تقاضای جهانی برای کالاهای آمریکایی می‌تواند به‌شدت کاهش یابد. تهدید به إعمال تعرفه‌های گسترده در واقع یک بازی پرخطر با بازار ۳.۲ تریلیون دلاری صادرات ایالات متحده است. سیاست مک‌کینلی، در مقابل، برای محافظت از اقتصاد آمریکا طراحی شده بود--نه قمار با آن.
کمتر کارشناسی باور دارد که تعرفه‌های جهانی ترامپ سیاستی عاقلانه است. کسانی که از آن حمایت می‌کنند، بر فرضیات ساده‌انگارانه تکیه دارند. برای مثال، مایکل پتتیس، اقتصاددان، اخیراً در مجله فارین افر استدلال کرده است که تعرفه‌ها صرفاً موجب انتقال تقاضای اضافی مصرف‌کنندگان به بازار داخلی، افزایش تولید، افزایش دستمزدها و تقویت نیروی کار می‌شود. اما رسیدن به چنین نتیجه خوش‌بینانه‌ای مستلزم آن است که تمام متغیرهای دیگر جهان ثابت بمانند--گویی این یک آزمایش کنترل‌شده در آزمایشگاه است. اما اگر کشورهای خارجی با وضع تعرفه‌ها یا سایر اقدامات تنبیهی واکنش نشان دهند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر مصرف‌کنندگان همچنان کالاهای خارجی را ترجیح دهند، چه خواهد شد؟ تأثیر تورم چه خواهد بود؟ بازار چگونه به تهدیدهای غیرقابل پیش‌بینی و تغییرات ناگهانی در تعرفه‌ها واکنش نشان خواهد داد؟ در هر آزمایشی که هزار بار انجام شود، ممکن است یک بار نتیجه‌ای غیرمنتظره حاصل شود. اما سیاست‌گذاران باید بر روی ۹۹۹ باری که خلاف این فرضیه را نشان می‌دهند، شرط‌بندی کنند.

یک داستان هشداردهنده

تعرفه‌های جهانی، یا حتی تهدید به اعمال آن‌ها، در نهایت امنیت ملی ایالات متحده را تضعیف خواهند کرد. این سیاست باعث تلافی‌جویی دیگر کشورها، دور شدن شرکا و متحدان، ایجاد عدم اطمینان در بازار و افزایش هزینه‌ها برای مصرف‌کنندگان و تولید کنندگان آمریکایی خواهد شد. اگر ترامپ اصرار به وضع تعرفه دارد، رویکردی با آسیب کمتر این است که سیاست‌های دوره اول خود را بازبینی کند و به جای تعرفه‌های گسترده، از تعرفه‌های هدفمند استفاده نماید. این اقدام می‌تواند از صنایعی که برای امنیت ملی حیاتی هستند محافظت کند و تأثیرات گسترده بر اقتصاد ایالات متحده را محدود سازد. حتی بهتر خواهد بود اگر او از ابزارهای اقتصادی متعددی که ایالات متحده در اختیار دارد، مانند توافقات تجاری چندجانبه و دوجانبه، توافقات داوطلبانه، حمایت از صنعت و تحقیقات، محدودیت‌های صادرات و واردات، ترویج صادرات، بررسی سرمایه‌گذاری‌ها، تحریم‌ها، حفاظت از مالکیت فکری، مسدودسازی دارایی‌ها و توسعه استانداردها، برای تحقق اهداف سیاستی خود استفاده کند.
هر مسیری که ترامپ انتخاب کند، نمی‌تواند از اصول اساسی روابط بین‌الملل و اقتصاد فرار کند. سیاست خارجی یک بازی چندمرحله‌ای است؛ دیگر کشورها همیشه فرصت پاسخگویی دارند. علاوه بر این، زمان در سیاست اقتصادی اهمیت دارد: برخی ابزارهای اقتصادی ممکن است تأثیرسریعی داشته باشند، اما قوی‌ترین ابزارها سال‌ها طول می‌کشد تا تأثیر کامل خود را نشان دهند. هر دو نوع ابزار می‌توانند مفید باشند، اما انتخاب راه‌حل‌های سریع ممکن است نتایج بلندمدت را تضعیف کند. همچنین، همان‌طور که افت این هفته بازار سهام نشان داد، تهدیدهای بی‌برنامه در خلأ رخ نمی‌دهند. بازار نسبت به عدم اطمینان و بی‌نظمی واکنش منفی نشان می‌دهد. در نهایت، سیاستی به گستردگی تعرفه‌های جهانی، ناگزیر پیامدهای ناخواسته‌ای برای سلامت کلی اقتصاد خواهد داشت. هرچه سیاست اصلاحی دقیق‌تر و هدفمندتر باشد، احتمال آسیب‌های جانبی آن کمتر خواهد بود. سیاست‌هایی که این واقعیت‌ها را نادیده بگیرند، امنیت اقتصادی ایالات متحده را تضعیف خواهند کرد، نه محافظت.
مک‌کینلی یک درس هشداردهنده نهایی برای ترامپ ارائه می‌دهد. در طول دوران ریاست جمهوری خود، نظریه اولیه او درباره امنیت ایالات متحده فروپاشید. افزایش نگرانی‌ها درباره بی‌ثباتی در کوبا (همراه با دغدغه‌های بشردوستانه در مورد رنج کوبایی‌ها تحت سلطه اسپانیا) باعث شد که او در سال ۱۸۹۸ به اسپانیا اعلام جنگ کند. پس از شکست اسپانیا در عرض چند ماه، ایالات متحده مستعمرات سابق اسپانیا را تا دوردست‌ترین مناطق، از جمله فیلیپین، تصاحب کرد--جایی که مک‌کینلی، در مواجهه با یک قیام، جنگ استعماری خود را آغاز کرد. تنها یک سال بعد، ایالات متحده به یک اتحاد هشت‌کشوری برای سرکوب شورش مشت زن‌ها در چین پیوست. مک‌کینلی از دیدگاه اقتصادی داخلی خود غافل شد، و هرچه بیشتر در درگیری‌های خارجی درگیر شد، به قدری درگیر و نگران بی‌ثباتی در هزاران مایل دورتر شد که دیگر قادر به عقب‌نشینی نبود. قدرت نظامی و سرزمینی بیشتر، احساس ناامنی بیشتری را ایجاد کرد.
این چرخه ناامنی چیزی است که ترامپ، که مخالف جنگ است، باید به شدت از آن اجتناب کند. اگر تهدیدهای تحریک‌آمیز او برای تصرف مناطقی مانند کانادا، غزه، گرینلند و پاناما جدی گرفته شوند، ممکن است مجبور به اجرای آن‌ها شود و پشیمان گردد. البته ترامپ مدت‌هاست که نسبت به مداخله ایالات متحده در خارج از کشور تردید دارد. اما مک‌کینلی هم همین‌طور بود.
آروپ موخارچی از سال ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۴ به عنوان مشاور ارشد اقتصادی و امنیت ملی معاون وزیر در وزارت بازرگانی خدمت کرده است. دیدگاه‌های مطرح‌شده در اینجا نظرات شخصی او هستند.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy