Friday, Mar 7, 2025

صفحه نخست » حمایت شاه از روحانیت و تولد جمهوری اسلامی زن‌ستیز، افسانه عوض‌پور

Afsaneh_Avazpour.jpgبه مناسبت روز جهانی زن ۸ مارس

حکومت زن‌ستیز جمهوری اسلامی یک ‌شبه شکل نگرفت. حمایت‌های مالی شاه از روحانیت، اعطای آزادی عمل به آنان و فراهم آوردن فرصت‌هایی برای دخالت در امور سیاسی، کشوری و حتی آموزشی، به روحانیون جسارت و فرصت لازم برای نفوذ در جامعه بخشید. این اقدامات در طول چند دهه، با ایجاد ارتباط و نفوذ در اقشار مختلف مردم، زمینه‌ساز رسیدن آنان به قدرت شد. اسناد و مدارک نمایانگر آنند که برخلاف برخی باورهای رایج که درزمان سلطنت محمدرضاشاه تنها سکولاریسم ترویج می‌شد، سیاست‌های ناهمگون شاه در واقع فرهنگ دینی و مذهبی را به‌شدت تقویت کرده و میهنمان را به کژراهه مذهب سوق داده بود.
تاریخ نشان داده است که روحانیت، با باورهایی چون آپارتاید جنسیتی و قوانین زن‌ستیز، همواره سد بازدارنده‌ای در برابر رشد و پیشرفت زنان و جامعه بوده است. نقش روحانیت در محدودسازی حقوق زنان و اعمال فشارهای فرهنگی و اجتماعی بر آنها، تأثیرات منفی زیادی بر روند تحولات اجتماعی داشته است. نگاهی به اینکه چگونه روحانیت به قدرت مطلق در ایران دست یافت و ریشه‌های این سلطه چگونه شکل گرفت شاید راهی برای درک بهتر شرایط کنونی و تلاشی برای شکستن زنجیرهای گذشته باشد.
پس از برکناری رضاشاه، با آزادی نسبی بیان و مطبوعات، جنبش‌های اجتماعی در ایران شکوفا شدند. مردم که مدت‌ها در انتظار تغییر بودند، پس از سقوط رضاشاه جشن گرفتند و نمایندگان مجلس مسائل ممنوعه را مطرح کردند. این دوره، که بین سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ بود، زمان رشد جنبش‌های اجتماعی و سیاسی در ایران شد. (۱) اما پس از کودتای ۱۳۳۲ که با حمایت انگلیس و آمریکا صورت گرفت، دوباره سانسور و سرکوب اعمال شد و فشار بر این جنبش‌ها افزایش یافت تا اینکه در انقلاب ۱۳۵۷ انفجار جدیدی رخ داد. (۲). در این دوران، مردم به دنبال بازپس‌گیری آزادی‌های اجتماعی و سیاسی خود بودند و روحانیت نیز تلاش می‌کرد تا اعتبار و قدرت ازدست‌رفته‌اش را بازیابد.
محمدرضاشاه در دوران سلطنتش چه رویکردی نسبت به روحانیون داشت؟
موقعیت محمدرضاشاه پس از برکناری پدرش، رضاشاه، به شدت تضعیف شده بود. ولیعهد جوان که با اصرار و تلاش فروغی و اکراه نیروهای متفقین، پس از امضای یک تعهد نامه سه ماده‌ای به انگلیس، به تخت سلطنت گمارده شد. (۳) برای به دست آوردن قدرت، به تدابیری دست زد که سال‌ها بعد اثرات آن موجب سقوط او و بحران‌های بزرگ برای کشور شد. یکی از این تدابیر اعطای آزادی عمل به روحانیت بود تا در برابر رقبای قدرتمندش مانند رزم‌آرا، قوام و مصدق ایستادگی کند. دیگر اقدام او، برخلاف تمام نصیحت‌های مشاوران خردمند ایرانی و حتی مشاوران آمریکایی‌اش، این بود که قدرت مطلقه را در دست خود متمرکز کرد. بارها به او هشدار داده شده بود که چنین تمرکز قدرتی زمینه‌ساز سرنگونی سلطنت خواهد شد (۴) اما شاه به دلیل خودمحوری، خودبزرگ‌بینی و احساس همه‌چیزدانی، هیچ‌گاه آمادگی شنیدن نظرات دیگران را نداشت.
رضاشاه با وجود آنکه در مراسم تاج‌گذاری خود به ترویج و گسترش مذهب شیعه سوگند خورده بود، از موقعیت اجتماعی روحانیون بیزار و همواره در پی کاهش نفوذ آنها در امور کشوری بود. او در بسیاری از موارد با روحانیون مبارزه کرد، مگر در مسائلی همچون قانون خانواده، ازدواج، طلاق و ارث که در آن‌ موارد اجازه داد قوانین شریعت حاکم باشد. در فاصله سال‌های ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۱ میلادی جمعیت ایران دو برابر شد، اما تعداد مساجد به نصف کاهش یافت و برخی از مساجد به مدارس، سینماها و حتی خانه اپرا تبدیل شدند. تعداد ملاها نیز به شدت کاهش یافت. رضاشاه همچنین منبع درآمد آنها، یعنی "وقف" را که شامل درآمد تمامی مساجد، مدارس و بیمارستان‌ها بود از دست آنها گرفت. (۵)
ولی پسرش، دید دیگری نسبت به مذهب و روحانیون داشت. او می‌گفت «در زمان سلطنت من، آستان قدس رضوی و مرقد مطهر حضرت رضا به اوج عظمت و اعتلا رسید و در شمار مهم‌ترین بنیادهای مذهبی جهان اسلام قرار گرفت. نوسازی آستان قدس رضوی مرهون نذور و وجوهی بود که شیعیان، از جمله خود من، به این بنیاد تقدیم می‌داشتند.» شاه ادامه می‌دهد «ناگفته نماند که خود من به هزینه شخصی، ترتیب مرمت و احیای ابنیه و مرقدهای مذهبی بسیار دیگری را نیز داده‌ام.» او به خرافات و مذهب معتقد بود و می‌گفت «اندکی بعد از تاج‌گذاری پدرم، من مبتلا به حصبه شدم و در اوج بیماری بود که شبی علی ابن ابیطالب را به خواب دیدم. با وجود خردسالی می‌دانستم که علی، امام اول شیعیان را به خواب می‌بینم. در رؤیای من، علی در دست راست خود شمشیر دودم معروفش ذوالفقار را داشت و در دست چپش جامی ‌محتوی یک مایع که به من داد تا بنوشم و من چنین کردم. فردای آن شب تب من فرو نشست و حالم رو به بهبود رفت.» شاه حتی گفت در کاخ تابستانی تصویر امام دوازدهم را دیده یا در هنگام سقوط از اسب، حضرت عباس دستش را گرفته است. (۶)

چند سال بعد از اینکه به سلطنت رسید گفت «اصول اسلامی مایه نجات بشریت است. پیروی از این قوانین در زمان من و هر زمان دیگری رفاه و آسایش مشترک را به ارمغان خواهد آورد.» شاه روحانیون را مطیع خود می‌دانست و می‌گفت اسلام برای بقای خود به سلطنت نیاز دارد و تمام ملاها در قلبشان طرفدار سلطنت هستند. او فکر می‌کرد برای از بین بردن دشمنانش مخصوصاً کمونیست‌ها باید روحانیت را تقویت کرد. شاه برای این کار دو گام برداشت: یکی تعداد مساجد را به‌شدت افزایش داد و بعد با ملاها صلح کرد. در دوران او شمار مساجد بیشتر از ۵۵ هزار شد. شمارمدرسه‌های مذهبی هم به‌شدت افزایش پیدا کرده بود و از ۱۵۴ به ۲۱۴ در سال ۱۹۶۰ میلادی رسیده و در نیمه دوم سلطنتش حتی بیشتر شده بود. (۷)
برای مثال مدرسه رفاه که علی اکبر رفسنجانی و علی خامنه‌ای از بنیان‌گذاران آن بودند کار خود را در سال ۱۹۶۸ میلادی یعنی سه سال بعد از اینکه شاه هویدا را به نخست‌وزیری گمارد آغاز کرد و آزادانه در قلب تهران یک پایگاه تعلیمات مذهبی دخترانه باز کرد. سالیان سال این مدرسه بدون سرو صدا مشغول تعلیمات مذهبی به دانش‌آموزان بود. به گفته برادر هویدا؛ هویدا به او گفته بود بودجه محرمانه دولت برای روحانیون سالانه ۱۱ ملیون دلار است. (۸). «در پنج ساله ۱۳۴۹-۱۳۴۵ صورت وضعیت حساب‌های دفتر قدس رضوی نشان می‌دهد جمعآ مبلغ ۱، ۹۱۴، ۹۶۵، ۲۹۱ ریال صرف هزینه‌های آستان قدس رضوی شده است. در حالی که در پنج ساله ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ این مبلغ به ۱۴، ۹۴۲، ۲۳۶، ۴۵۶ ریال رسیده است.» (۹) این منابع مالی عظیم دو نکته مهم را شفاف نمایان می‌سازد: نخست اینکه منابع سازمان‌های مذهبی به طور قابل توجهی در حال رشد بوده‌اند، و دوم اینکه این منابع دردست روحانیت در سوق دادن جامعه به سمت مذهب و ترویج سکولارزدایی نقش عمده‌ای ایفا کرده‌اند.
شاه در کتاب پاسخ به تاریخ می‌گوید «آیا لازم است یادآور شوم که طبق قانون اساسی ایران، پادشاه حافظ و نگهبان مذهب شیعه اثنی عشری است و من همواره در این زمینه کوشا و به سوگند خود پای بند بوده‌ام» (۱۰). شاه نه با حرف بلکه با عمل این ادعا را ثابت کرد.

یک نمونه

در سوم ژوئن ۱۹۴۳ آیت‌الله حسین قومی که ۸ سال پیش از طرف رضاشاه تبعید شده بود مانند یک قهرمان به ایران برگشت. او به گفته خودش مستقیماً از طرف شاه دعوت شده بود. میلانی می‌گوید «دروغ نمی‌گفت و شاه فرستاده ویژه زین العابدین رهنما یک نویسنده را که رضاشاه را مورد انتقاد قرار داده بود برای کسب اعتماد آیت‌الله به بغداد می‌فرستد. کنسول بریتانیا به شاه توصیه و یا نصیحت می‌کند که این کار را نکند ولی شاه به کار خود ادامه داد. شاه به این فکر می‌کرد که ملاها به موقعیت ضعیف او و اثبات سلطنت او کمک خواهند کرد غافل از اینکه ملاها بدنبال قدرت گرفتن خودشان هم هستند. آیت‌الله قومی از طرف دولت و مردم مانند یک قهرمان ملی خوش آمد گرفت. گزارش داده شده که صد‌ها هزار نفر در محل زندگی موقت او برای خوش آمد گفتن آمده بودند. تنها صدای اعتراضی آن زمان از طرف احمد کسروی بود. (۱۱)
بعد از چند روز اقامت آیت‌الله قومی در مشهد یک نوشته به استاندار می‌نویسد و درخواست‌هایی طلب می‌کند که مدعی است با شاه در میان گذاشته. کمی بعد یک نوشته دیگر به نخست‌وزیر علی سهیلی می‌فرستد. این بار آیت‌الله با لحن متکبرانه همان درخواست‌ها را داشت. در ۲۰ آگوست ۱۹۴۳ آیت‌الله یک نامه از نخست‌وزیر دریافت می‌کند که اطلاع می‌دهد تمام خواسته‌های آیت‌الله مورد پذیرش قرار گرفته است. خواسته‌های آیت‌الله چه بود؟ قانون کشف حجاب ملغی شود. نخست‌وزیر پاسخ می‌دهد که این انتخاب زنان خواهد بود که چگونه در انظار عمومی ظاهر شوند. خواست دوم آیت‌الله برگرداندن درآمد وقف از دست دولت به دست روحانیت بود. خواسته سوم آیت‌الله قومی این بود که تعلیمات اسلامی و مذهبی قسمتی از برنامه آموزش اجباری در مدرسه‌های ایران شود و روحانیت مسئول تعیین محتوا باشد. همچنین تقاضا کرد که تمام مدارس مختلط در تمام کشور بسته شوند. تمام خواسته‌های آیت‌الله پذیرفته شد و قسمتی از سیاست محمد رضاشاه گردید (۱۲).
در سال ۱۹۴۵ میلادی وقتی آیت‌الله بروجردی در بیمارستان بود شاه در یک دیدار تبلیغاتی به دیدن او می‌رود. میلانی می‌گوید این دیدار سمبل سیاست جدید شاه بود. شاه در آن زمان خود را بین یک نخست‌وزیر قدرتمند یعنی قوام و فعالیت‌های کمونیستی ضعیف می‌دید و برای کسب قدرت بدنبال طرفدار بود. برای اینکار دخالت روحانیت در سیاست را تشویق می‌کرد چنان که می‌گفت «روحانیت مسئولیت بزرگی دارد که مطمئن شود دولت هیچ وقت از مسیر رسیدگی به نیازهای مردم منحرف نشود». همین رفتار و گفتارهای شاه باعث گستاخی و جسارت و رفتار وحشیانه روحانیت نسبت به بهایی‌ها در تمام نقاط کشور شده بود. (۱۳).
تأسیس مسجد در دانشگاه تهران، سکولارزدایی از کتاب‌های درسی و گزراش‌های دیگر به ما نشان میدهد که سیاست‌های شاه مردم را به سوی مذهب سوق داده بود. در این مورد گزارش "آینده نگری" و تحقیقاتی که در دهه‌ی ۵۰ شمسی در ۲۳ شهر و ۵۲ روستای کشور از استان‌های مختلف انجام شده قابل توجه است. بنابر این گزارش «بالاترین رقم کتب منتشره در ایران بر حسب موضوع از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴ مربوط به کتاب‌های مذهبی بوده، در حالی که در ده ساله ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۲ کتب مذهبی پس از ادبیات، تاریخ و جغرافی، علوم اجتماعی، مقام چهارم را دارا بوده است، گزارش می‌گوید، از سوی دیگر "قران... " در سال‌های اخیر پرتیرازترین کتاب ایران بوده است. و هر سال نزدیک به ۷۰۰ هزار نسخه از آن در تهران تجدید چاپ می‌شود...» گزارش همچنین نشان می‌دهد که «در ۱۱۱ مدرسه علوم دینی مربوط به اوقاف تنها در سال ۱۳۵۲ تعداد ۳۱۰۰ طلبه مشغول تحصیل بوده‌اند. در سال ۱۳۵۴، ۱۲ مدرسه علوم دینی شهر قم حدود ۱۸۰۰۰ طلبه داشته، در حالی که در سال ۱۳۴۰ تنها حدود ۶۰۰۰ طلبه در این شهر مشغول تحصیل بوده و در شهرهای قم، مشهد، تهران، کردستان، اصفهان، شیراز، تبریز، و همدان حداقل حدود ۳۳۲۰۰ طلبه روحانی مشغول تحصیل و تدریس و تبلیغ علوم و معارف اسلامی هستند.» نشریات و رسانه‌های مذهبی در سطح بالا و به بطور منظم چاپ می‌شدند و سازمان‌های مذهبی با آزادی عمل در سراسر ایران فعال بودند. (۱۴) برای مثال شاگرد و دوست نزدیک خمینی آیت‌الله محمد بهشتی برای وزارت آموزش و پرورش کتاب درسی می‌نوشت و تحت حمایت دولت در هامبورگ سرپرستی یک مسجد را به عهده داشت. و آیت‌الله مرتضی مطهری، در دانشگاه تهران به تدریس الهیات می‌پرداخت. (۱۵)
سیاست‌های ناهمگون شاه که به ظاهر سکولار ولی درعمل مذهبی، همچون تلاش برای ایجاد نظام اجتماعی و اقتصادی پیشرفته در کنار یک نظام سیاسی عقب‌مانده، شرایطی را به وجود آورد که رژیم قادر به مقابله با بحران‌های اقتصادی نبود. «پس انقلاب نه به دلیل توسعۀ بیش از حد و نه توسعه نیافتگی، بلکه به سبب توسعۀ ناهمگون روی داد» (۱۶). رونق اقتصادی دهه ۱۳۴۰ به نفع بنیادهای مذهبی تمام شد، زیرا این شرایط به بازاریان سنتی این امکان را داد که هزینه‌های حوزه‌های مذهبی بزرگ را تأمین کنند. "در اواسط دهۀ ۱۳۵۰، این مؤسسه‌های دینی آن اندازه قدرت داشتند که شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران واعظانی را به طور منظم به محلات فقیر نشین شهری و روستاهای دور افتاده بفرستند"... و این رونق اقتصادی باعث شد که " بازار رفته رفته در روستاهای کشور نفوذ یافت". (۱۷)
در سال‌های منتهی به انقلاب، بحران‌های اقتصادی در ایران به دلیل حکومت فردی مطلق که به نظرات متخصصین توجهی نداشت و فساد حکومتی که شاه خود به آن اعتراف کرده بود، شدت یافته بود. این حکومت تحت رهبری شاه اداره می‌شد و او به نظرات متخصصین ایرانی بی‌توجه بود و تلاش‌هایش برای اداره کشور بیشتر بر اساس امید و توسل به حضرت عباس بود تا تکیه بر دانش و بینش متخصصین دلسوز ایرانی. در خاطرات عبدالمجید مجیدی، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه در سال‌های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶، مشاهده می‌شود که شاه به نظرات این سازمان توجهی نداشت و آن‌ها را به حساب نمی‌آورد. به طور کلی، شاه به برنامه‌ریزی اعتقادی نداشت و دستورات ابلاغ می‌شد. (۱۸) در این شرایط، نارضایتی‌ها به دلیل فاصله طبقاتی گسترده و کمبود آزادی‌های سیاسی افزایش یافت. با این حال، در همین دوران، مردم ایران شاهد رشد چشمگیر مساجد، مدارس مذهبی، حوزه‌های علمیه و تعداد طلبه‌ها بودند. همچنین هیئت‌های مذهبی و مراسم عزاداری رونق گرفت، علاقه‌مندی مردم به انجام فریضه حج افزایش یافت و هزینه‌ها و درآمدهای اماکن متبرکه رشد کرد. تعداد طلبه‌ها، سازمان‌های مذهبی، و کادر فنی و اداری سازمان اوقاف نیز افزایش یافت. در این دوران، کتاب‌های مذهبی، بانک‌های قرض‌الحسنه مرتبط با نهادهای مذهبی، و رفتارهای مذهبی مانند نماز و روزه، رفتن به مسجد، و استفاده از برنامه‌های مذهبی رادیو و تلویزیون نیز رواج بیشتری پیدا کرد. این تحولات نشان‌دهنده روند سکولارزدایی و نفوذ بیشتر مذهب در تمام لایه‌های جامعه بود. (۱۹)
یکی از تشکل‌های اسلامی بسیار با اهمیت و فراگیر انجمن تبلیغات اسلامی که در سال ۱۳۲۱ بوسیله عطاءالله شهاب‌پور (کرمانشاهی) تأسیس شد.... دو سال پس از تأسیس، انجمن یازده جلد کتاب در شصت هزار نسخه چاپ کرد که همگی فروش رفت. شهاب پور سخنرانی‌های مذهبی در رادیو تهران نیز انجام می‌داد. «در سال ۱۳۲۵ اعلام شد که نشریات یازده گانۀ انجمن در تیراژ یکصد و پنجاه و هشت هزار نسخه به چاپ رسیده است و تاکید انجمن تبلیغات برای یاد دادن زبان عربی و انتشار کتابهایی در این زمینه، اقدام دیگری بود که برای رواج فرهنگ دینی صورت می‌گرفت.» (۲۰)
در خاطرات علم، وزیر دربار این گفتگوی با شاه قابل‌تأمل است: علم مینویسد: «عید نوروز مصادف با ۱۳ محرم شده بود، اغلب عوام می‌گفتند که لابد مراسم عید برگزار نخواهد شد. شبی در منزل ملکه مادر، سر شام مطلب مطرح شد. شاهنشاه از من پرسیدند نظر تو چیست؟ من عرض کردم در سیزدهم دیگر قتل امام برگزار شده است، به علاوه محرم و عاشورای حقیقی چنان که تحقیق شده در ۱۳ شهریور بوده است و علاوه بر همه اینها، یک مراسم ملی را که نمی‌شود به محض خاطر عوام زیر پا گذاشت. من جسارت می‌کنم ولی معتقدم اگر احیاناً روز عاشورا به روز عید مصادف می‌شد، باز باید مراسم ملی تعطیل نمی‌شد (ملکه مادر، در اینجا به من فحش دادند!). شاهنشاه فرمودند درست می‌گویی، باید سلام منعقد شود. بنابراین من هم دستور توزیع کارت‌های سلام را دادم. اما یک روز صبح به من فرمودند که امام جمعه، پیغام داده است که مردم عید ندارند، شما خود دانید، بنابراین ما هم عید نمی‌گیریم. من واقعاً تکان خوردم... از من اصرار از شاه انکار.». (۲۱)
در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰، در شرایطی که مخالفان لیبرال، سکولار و چپگرا به طور بی‌رحمانه‌ای سرکوب و کتاب‌هایشان ممنوع می‌شد، دکتر علی شریعتی با سخنرانی‌های شورانگیز در حسینیه ارشاد به ترویج «سوسیالیسم دینی» می‌پرداخت. (۲۲). "ممنوعیت انتشار کتاب‌های مارکسیسی در ایران به شریعتی اجازه می‌داد از مکتب سوسیالیسم، سکولار زدایی کند" (۲۳)
پس از حمایت شاه از نهاد تشیع و دادن آزادی عمل به آنها، روحانیون شروع به شبکه‌سازی کردند و آیت‌الله بروجردی برای تقویت ارتباطات روحانیون با مردم تلاش کرد که آخوندهای منبری‌ تبدیل به نیروی اصلی حوزه و ارتباط با مردم شوند و در برابر جریان‌های غیر دینی نظیر چپگراها و ملی‌گرایان قد علم کنند. به گفته نوه آیت‌الله بروجردی (آیت‌الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی) «روحانیت در عصر آیت‌الله بروجردی، با سازماندهی ایشان به اوج رسید و ایشان معتقد بودند "ما برای دنیا حرف داریم"... چون روحانیت از چشم مردم افتاده بود بروجردی در پی راه حل بود. به گفته‌ی نوه‌ی او، بعد از ورود آیت‌الله بروجردی به قم، در اولین اقدام، روحانیت را سازماندهی می‌کند و در هر شهر و بلادی، فرد موجه و ملای موقری را مستقر و از او حمایت می‌کرد و گاهی در یک شهر بیش از یک روحانی بود و به گفته نزدیکان بروجردی، تعبیر او این بود که «ما (یعنی روحانیون) باید در هر جایی یک روحانی و ملا پرورش دهیم.» علت به کار بردن این تعبییر از سوی او این بود که روحانی به شهر برود، ریشه بزند، انگاه که ریشه زد و درخت شد، در جامعه ثمرات و تربیت خواهد داشت و در بین اشخاص عادی و طلبه‌هایی که تربیت می‌کند، ثمره خود را نشان می‌دهد» (۲۴) بعدها خمینی با اتکا به همین طلبه‌ها و آخوندها و روحانیون بنیادگرا، توانست طبقات پایین و حاشیه‌نشینان شهری، کسبه و دلال‌های بازار را نخست با شاه رو در رو کند (۲۵) و بعد با تکیه بر همین نیرو، قدرت مطلق را در دست گرفت و آن را برای سرکوب مردم به‌خصوص جوانان پاک و ازخودگذشته میهنمان بکار برد.
شاه قبل از نخست وزیری مصدق در یک نطق رادیویی اعلام کرد که "تضادهای طبقاتی بزرگترین بدبختی ایران است، زیرا این تضادها دیدگاه‌های اجتماعی و زندگی سیاسی را مسموم می‌سازد و بهترین راه کاهش آنها توسل به قوانین اسلام است. ". " او و همسرش ثریا همواره برای زیارت مکه، کربلا، قم و مشهد می‌رفتند. رهبران برجستۀ دینی، به ویژه آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله بهبهانی و امام جمعه تهران همچنان دسترسی آسانی به دربار داشتند... دولت نسبت به تقویت و حمایت از مذهب متعهد می‌شد. " (۲۶)
روحانیون برای کسب قدرت در کودتای ۲۸ مرداد از شاه حمایت کردند. ویدا حاجبی تبریزی در کتاب یادها می‌نویسد:
«در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شاه توانست با اتکا به یاری آیزنهاور رئیس‌جمهور آمریکا و نقشه سیا علیه مصدق کودتا کند و به سلطنت باز گردد. در پی کودتا و بازگشت شاه، اندک اندک چهره تهران خاکستری و غمبار شده بود. همه جا حرف از این بود که آیت‌الله کاشانی، از سرکردگان روحانیت، از ترس اصلاحات پشت مصدق را خالی کرده است و همزمان حزب توده نیز، به پیروی از سیاست‌های شوری، دست از حمایت مصدق کشیده است. حالا دیگر شاه با حمایت دستگاه روحانیت بازگشته بود و مصدق در زندان بود و شور و شوق عمومی رو به خاموشی» (در ماه مارس ۲۰۰۰، مادلن اولبرایت، وزیر خارجه بیل کلینتون رئیس‌جمهور آمریکا، رسما اعلام کرد که طبق اسناد منتشر شدۀ سیا، آمریکا در کودتا علیه مصدق نقش داشته است.) (۲۷)
مصدق از روحانیون فاصله گرفت و " با واگذاری وزرات کشور، وزارت راه، وزارت دادگستری به افراد غیر مذهبی و ضد روحانی و وزرات فرهنگ به یکی از هواداران حزب توده برخلاف گذشته به دگرگونی بنیادی و سکولار روی آورد. " (۲۸)
جای اشاره است که در نهضت ملی شدن نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد، روحانیونی مانند بروجردی، بهبهانی وکاشانی منافع شخصی خود و روحانیت را در حکومت شاه دیدند نه در دولت مصدق. برای نمونه، "پس از استقرار آیت‌الله بروجردی در قم در آذرماه سال ۱۳۲۳، به گفتۀ یکی از شاگردان او به نام احمدعلی احمدی شاهرودی، وی "برای از بین بردن" بهائی‌ها تلاش می‌کرد و شاگردانش را به شهرهای مختلف می‌فرستاد " تا علیه بهاییت تبلیغ" کنند.... آیت‌الله به آنها گفت: " بروید واینها (بهاییها) را بکشید! اگر توانستید بکشید! بکشید و اطمینان داشته باشید". آیت‌الله از طریق حجت الاسلام فلسفی به مصدق پیغام میفرسد که دولت او باید در مورد فعالیت بهائیان در شهرهای مختلف اقدام کند یعنی جلوگیری کند. مصدق در پاسخ قاه قاه و با صدای بلند می‌خندد و به آقای فلسفی می‌گوید «از نظر من، مسلمان و بهائی فرقی ندارند، همه از یک ملت و ایرانی هستند". " این پاسخ برای فلسفی "بسیار شگفت آور بود و چون پاسخ را برای آیت‌الله نقل نمود، ایشان نیز "دچار بهت و حیرت " شد. (۲۹).
"آیت‌الله بهبهانی برای تدارک کودتا هفته‌ای یازده هزار دلار (دلارهای بهبهانی) دریافت می‌کرد که از جمله میان فدائیان اسلام برخی از روزنامه‌ها، حزب زحمتکشان و وعاظ تقسیم می‌شد. لوطی‌ها و چاقوکشان کاشانی با این پول‌ها در ۲۸ مرداد به خیابان‌ها ریختند" " آیت‌الله کاشانی دو هفته پس از کودتا خواستار مرگ مصدق شد" "فدائیان اسلام حتی قصد داشتند مصدق را بخاطر سرپیچی از اجرای قوانین اسلام و انتصاب وزرای غیر دینی ترور نمایند" (۳۰)
مینا یزدانی مدرس تاریخ در دانشگاه کنتاکی شرقی می‌نویسد: «پیامد کودتای ۱۳۳۲ برای بهائیان ایران، بهائی آزاری‌های سال ۱۳۳۴ است. پیش از کودتا، به خصوص در سراسر دهه ۱۳۲۰، آزار بهائیان با نفوذ و اعمال فشار روحانیون و مسلمانان تندرو، و "رفتار سراسر مجامله و تعلل و قصور دولت با آن" صورت می‌گرفت. پس از کودتا، در رویدادهای سال ۱۳۳۴، بهائی آزاری با "ادای دین" شاه یا "پاداش" او به روحانیونی که در کودتا و بازگرداندن او به تخت یاری رسانده بودند، با همکاری بین نیروهای حکومتی و مذهبی انجام شد.» اقدامات آیت‌الله‌هایی مانند بروجردی و کاشانی باعث افزایش خشونت علیه بهائیان شد و مجرمان اغلب از مجازات معاف می‌ماندند. (۳۱)
مصدق مخالف دخالت روحانیون در حکومت بود و خواهان ایجاد حکومتی سکولار و دموکراتیک بود. او همچنین حاضر نشد مانند شاه، بهائیان را قربانی قدرت خود کند. این موضع‌گیری‌ها موجب شد که روحانیون در کودتای ۲۸ مرداد به حمایت از شاه بپردازند و مصدق را سرنگون کنند. دخالت روحانیون در سیاست، که پس از این کودتا به افزایش قدرت آن‌ها منجر شد، پیامدهای بسیار مخربی برای آینده ایران به همراه داشت.
«پس از کودتای ۲۸ مرداد، شاه حتی رابطه‌اش با روحانیون سنتی را نزدیک‌تر کرد تا بتواند مشروعیت از دست رفته‌اش را ترمیم کند". "شاه به بهانه‌های مختلف هر چند ماه به قم سفر و با بروجردی دیدار می‌کرد. در این دوره حوزه‌های علمیه قم و مشهد توسعه یافت.» (۳۲)
«با توجه به رابطه نزدیک شاه با روحانیون سنتی، آیت‌الله‌ها از فرصت استفاده کردند که تا حد امکان از سپهر همگانی سکولار زدایی کنند و قوانین اسلامی را به اجرا در آوردند. ابتدا بهبهانی در سفری به مشهد با استناد به قول و قرارهای دولت زادهدی طی نامه‌ای از شاه خواست تا کارخانه‌های مشروب سازی تعطیل و مصرف آن ممنوع گردد. شاه در پاسخ تقاضا کرد که آیت‌الله از امام رضا بخواهد وی را در اداره کشور یاری رساند. در مورد مشروبات الکلی نیز طی نامه‌ای به دولت دستور داد لایحه‌ای در این مورد تهیه و به مجلس فرستاده شود. در همین حال شماری از روحانیون از جمله خمینی طی ملاقاتشان با شاه از وی تقاضا کردند بابیان و بهاییان را از ادارات دولتی اخراج کنند... دولت ایران از اعتراض نهادهای بین الملی واهمه داشت با تهیه لایحه قانونی در مجلس برای برآوردن خواست روحانیت مخالف بود. بنابر این، اسدالله علم (وزیر دربار) قول داد با استفاده از قوانین موجود جلوی فعالیت بابیان و بهاییان را بگیرد و در پی آن مرکز فعالیت بابیان و بهاییان در شیراز به تصرف ارتش در آمد.» در این زمان امتیازهای زیادی به روحانیت داده شد از جمله اینکه شاه سعی می‌کرد با نظر آیت‌الله بروجردی نمایندگان قم، بروجرد، اراک را تعیین کند. (۳۳)
شادروان دکتر شاپور بختیار در کتاب یکرنگی می‌گوید: «شاه به طرق مختلف راه را برای خمینی هموار کرد. قسمتی از نیروهای فعال ملت که راه را بروی خود بسته یافت به طبقه مذهبی پناه برد. از انجا که تجمع مخالفان ممنوع بود و گردهمایی در سلول‌های حزب واحد نیز معنایی نداشت، جوانان خود را به دامن مذهبیون انداختند: راه ملیون مسدود شده بود ولی دروازۀ مذهب باز بود.... وقتی در سال ۱۹۷۹ فهرست پول‌هایی که به آخوندها پرداخت می‌شد به دست من رسید دیدم که بعضی از ملاها بیش از یک میلیون فرانک در سال مزد دریافت می‌کنند و وجه دریافتی بعضی دیگر متجاوز از یک میلیون دلار است. اگر این مبالغ وجوهات بازاری‌های مذهبی را هم بیافزائیم به این نتیجه میرسیم که انقلاب خمینی از نظر مالی مطلقآ در مضیقه نبود!» (۳۴) به همت شاه، هیچ فرد و گروه دیگری از امکاناتی که خمینی و روحانیت در سراسر ایران داشتند برخوردار نبود.
شاه همواره با پشتیبانی از روحانیت و نهاد مذهبی، کشور را به سمت اسلامیزه شدن هدایت می‌کرد و تا زمانی که تهدیدی برای قدرت مطلقه‌اش ایجاد نمی‌کردند، می‌توانستند به فعالیت‌ها و نفوذ خود در جامعه به طور آزادانه به افزدون گرایش‌های مذهبی مردم ادامه دهند. (۳۵). «یک تحقیق در ایام محرم و رمضان ۱۳۵۳ نشان داد بیش از ۱۲۳۰۰ هیئت مذهبی تنها در تهران تشکیل شده است. که غالب آنها از سال ۱۳۴۴ به بعد تشکیل یافته اندو ابعاد گسترده این هیئت‌ها به نحوی است که بسیاری از اصناف و گروه‌های اجتماعی را در برگرفته است.» (۳۶)
بعد از کودتا وقتی شاه به ایران برگشت گفت که تا سال ۱۹۹۰ ایران ژاپن دوم می‌شود و ارتش به پای فرانسه می‌رسد (۳۷). البته دیدیم که سیاست‌های نادرست وتوهمات شاه، چگونه میهنمان را به جای فرانسه و ژاپن به قهقرای حکومت دینی کشاند.
در آستانه انقلاب ۱۳۵۷ و اعتراضات و اعتصابات، "شاه در واکنش به این رویدادها جعفر شریف امامی را که گرایش دینی بیشتری داشت به جای جمشید آموزگار به نخست‌وزیری برگماشت. شریف امامی به فوریت یک رشته امتیاز به مردم داد که عمدتاً رنگ مذهبی داشت و حساب شده بود. از جمله این اقدامات به از میان برداشتن تقویم شاهنشاهی، برکنار نهادن پاره‌ای از بهاییان از پست‌های دولتی، بستن کازینوها و قمارخانه‌ها، تصویب قانونی بر رسیدگی به فساد خاندان سلطنت، ایجاد وزارت امور دینی و حذف پست وزارت امور زنان را می‌توان نام برد. شاه نیز حزب رستاخیز را منحل ساخت، آزادی بیشتری برای مطبوعات قائل شد و وعده داد انتخابات نیمه سال ۱۳۵۸ با آزادی کامل برگزار شود". اجازه دادند تصویر بزرگ خمینی در روزنامه‌ها در صفحه اول چاپ شود. جان فوران می‌نویسد با این کار دولت قصد داشت که باب مذاکره را با خمینی و روحانیت باز کند ولی پاسخی دریافت نکرد (۳۸).

نگرش شاه به زنان چگونه بود؟

شاه، همانند سنت‌گرایان، دو نفر از زنان خود را طلاق داد تا به دنبال زنی باشد که برایش پسر و جانشین به دنیا بیاورد. دوام ازدواج او با فرح نیز به تولد یک پسر وابسته بود. طبق گفته ثریا، شاه بعد از هفت سال ازدواج با او قصد داشت همسر دومی انتخاب کند تا برایش وارث پسر به دنیا آورد، اما این درخواست از سوی ثریا پذیرفته نشد (۳۹).
مصاحبه شاه با اوریانا فالاچی دید او را نسبت به زنان روشن‌تر می‌کند، او گفت «هیچ زنی حتی یک نفرشان نتوانسته روی من تأثیر بگذارد. زن‌ها در زندگی مردها مهم هستند اگر زیبا و جذاب باشند و زنانگی‌شان را حفظ کنند.» در این مصاحبه شاه می‌گوید «این فمینسیت‌ها چه می‌خواهند؟ شما چه می‌خواهی؟ می‌گویی برابری. من نمی‌خواهم بی‌ادبانه صحبت کنم ولی برابری در برابر قانون بله ولی در توانایی و شایستگی نه.» فالاچی معتقد بود که شاه با تمام حق و حقوقی که به زنان می‌داد آنها را مانند زیورآلات ظریفی می‌پنداشت که توانایی ندارند مانند مرد فکر کنند (۴۰).
شاه نگرش مردسالارنه داشت ومستبد و سنتی بود. به گفته میلانی، شاه می‌خواست که سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی را به طرف جامعه مدرن ببرد ولی این کار را می‌خواست مانند یک سلطان مستبد شرقی قرن ۱۹ انجام دهد (۴۱).
پس از برکناری رضاشاه، شاهد دوره‌ای از آزادی نسبی برای احیای احزاب سیاسی و سازمان‌های زنان بودیم. در همین دوران، جامعه سنتی و مذهبی به دنبال بازپس‌گیری قدرت از دست رفته خود در زمان مشروطه و سلطنت رضاشاه بود. شاه جوان برای پوشاندن ضعف خود در مواجهه با دولتمردان قدرتمندی چون رزم‌آرا، قوام و مصدق، به آشتی با روحانیت که آن‌ها را دشمن نمی‌دانست، روی آورد. او نه تنها به روحانیان عزت و احترام می‌گذاشت، بلکه به آنان آزادی عمل داد. شاه که خود شخصیتی سنتی و مذهبی داشت، به منظور حفظ سلطنتش، به روحانیت نزدیک شد و با آنها بیعت کرد. او دست آنها را برای فعالیت‌های تشکیلاتی باز گذاشت تا در طول چند دهه در بطن جامعه نفوذ کنند و با افزایش تأثیر خود در میان مردم و جمع‌آوری منابع مالی از دولت و مردم، به تدریج قدرت خود را گسترش دهند. با توجه به اسناد تاریخی موجود، می‌توان نتیجه گرفت که جمهوری اسلامی وارث سلطنت شاه است. زیرا، شاه، با وجود تمایل به ایجاد جامعه‌ای مدرن، به دلیل خودشیفتگی، خودکامگی، خودمحوری، بی برنامگی، نگرش مردسالارانه و سیاست‌های نادرست خود، به یکی از عوامل اصلی شکل‌گیری حکومت زن‌ستیز جمهوری اسلامی تبدیل شد.

افسانه عوض‌پور
[email protected]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
۱- بشیریه، سازماندهی، محورهای مبارزاتی، و گفتمان جنبش زنان/دوره پهلوی
۲- مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی
۳- Foreign Relations، 1941، Volume III، Office of Historian، History. state، gov
۴- The Shah
۵- همان
۶- پاسخ به تاریخ
۷- The Shah
۸- معمای هویدا
۹- صدایی که شنیده نشد
۱۰- پاسخ به تاریخ
۱۱- The Shah
۱۲- همان
۱۳- همان
۱۴- صدایی که شنیده نشد
۱۵- ایران بین دو انقلاب
۱۶- همان
۱۷- همان
۱۸- خاطرات عبدالمجید مجیدی
۱۹- صدایی که شنیده نشد
۲۰- جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۲۰-۱۳۵۷
۲۱- یادداشت‌های علم جلد یکم
۲۲- چگونه شاه روحانیت را به قدرت رساند؟ بخش دوم
۲۳- فراز و فرود جدایی دین از دولت در ایران از شاه اسماعیل اول تا ولی مطلقه فقیه
۲۴- آیت‌الله علوی بروجردی: روحانیت در عصر آیت‌الله بروجردی، با سازمان دهی ایشان به اوج رسید
۲۵- یادها جلد ۱
۲۶- ایران بین دو انقلاب
۲۷- یادها جلد ۱ *
۲۸- فراز و فرود جدایی دین از دولت در ایران از شاه اسماعیل اول تا ولی مطلقه فقیه
۲۹- بهایی‌آزاری؛ پیش از کودتا تا پس از آن
۳۰- فراز و فرود جدایی دین از دولت در ایران از شاه اسماعیل اول تا ولی مطلقه فقیه
۳۱- بهایی‌آزاری؛ پیش از کودتا تا پس از آن
۳۲- چگونه شاه روحانیت با به قدرت رساند؟ بخش نخست
۳۳- فراز و فرود جدایی دین از دولت در ایران از شاه اسماعیل اول تا ولی مطلقه فقیه
۳۴- یکرنگی
۳۵- فراز و فرود جدایی دین از دولت در ایران از شاه اسماعیل اول تا ولی مطلقه فقیه
۳۶- صدایی که شنیده نشد
۳۷- آخرین شاه شیعه جهان آیا مذهبی بود؟
۳۸- مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی
۳۹- The Shah
۴۰- مصاحبه با تاریخ، اوریانا فلاچی
۴۱- The Shah



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy