بعد از شهریور ۱۳۲۰ دکتر مصدق در مجلس با یک بررسی کلی از شرایط قرارداد ۱۹۳۳ و تمدید آن و با در نظر گرفتن حداقل درآمد برای ایران درباره ضررهای آن قرارداد در مورد رضاشاه ملی گرا و شخصیت ملی آقا سلامتیان چنین میگوید: " در تاریخ عالم دیگر نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله ۱۶ میلیارد و ۱۲۸ هزار ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند"
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
جمال صفری پژوهشگر تاریخ معاصر در جلد ۷ کتاب «مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران» به نقل از جان فوران چنین مینویسد: «ولی این قرارداد ننگین به دنبال اعتراضات و تنفر ملت ایران عملی نشد و سیاست انگلیس با ناکامی مواجه شد. انگلیسیها دیدند قراردادی که با وثوق الدوله بستهاند به آن صورت اجرا شدنی نیست. لذا نقشه دیگری را طرح کردند، زیرا ایران اهمیت سوق الجیشی برای انگلیس داشت. بر این اساس آن دولت به اجرای سیاست نوینی همت گماشت که برخلاف روش مالوف آن دولت، دایر به تضعیف حکومت مرکزی در ایران نبود. این سیاست به استقرار حکومت مرکزی مقتدری که در عین حال خدمتگزار انگلستان باشد، مبتنی بود. لذا امپراتوری بریتانیای کبیر درصدد انجام کودتا و تغییر سلطنت برآمد.»
انگلستان برای انجام کودتا بدنبال مرد مقتدری بود. مرد مقتدر مورد نظر آیرونساید باید به سناریویی کمک میکرد که طبق آن نیروهای انگلیسی از ایران خارج میشدند بدون اینکه منافع انگلستان زیان بیند. او میپرسید این مرد زورمند (Strong man.) چه وقت ظهور میکند تا بر ایران فرمان براند و حکومت کند؟ او و اسمایس رضاخان را برای این منظور کاندیدا کرده بودند. انگلیسیها در صدد برآمدند یک صاحب منصب جزء را برای این کار در نظر گیرند. بین صاحب منصبان قزاق کسی که استعداد این کار را داشت و رتبهاش هم بالا بود، عبدالله خان امیرطهماسبی بود، انگلیسیها با او وارد مذاکره شدند، اما او ظاهراً پیشنهاد کودتا را نپذیرفت بالاخره رضا خان را برگزیدند؛ سردار همایون را مرخص کردند تا به املاکش رسیدگی کند و اختیار قزاقها را دربست به رضا خان سپردند (۱)
در دومین مقاله گفته شد که در دوران پس از جنگ جهانی اول دولت انگلیس به دلیل هزینههای سنگین جنگی و فشار افکار عمومی مردم انگلیس مجبور بود نیروهای نظامی خود در ایران را تخلیه و ایران را ترک کند. اما چگونگی آن مورد سوال انگلیسیهای مقیم ایران بود.
سردنیس رایت سفیر انگلیس در ایران در کتاب خود بنام " در میان ایرانیان" در پاورقی ص ۱۸۱ به نقل از آیرونساید مینویسد: " تنها یک کودتا به درد ما میخورد و در واقع یک دیکتاتور نظامی میتواند مشکل ما را حل کند و ما میتوانیم بدون دردسر ایران را تخلیه کنیم. "
۱۲ ژانویۀ ۱۹۲۱ (۲۲ دی ۱۲۹۹) آیرونساید ((Edmund Ironside (۵) در خاطراتش مینویسد «در واقع فقط دیکتاتوری نظامی مشکلات ایران ما را حل خواهد کرد و به ما فرصت خواهد داد تا بدون هیچ گونه دردسری کشور را ترک کنیم.». (۲)
روز۱۴فوریۀ۱۹۲۱ (۲۵ بهمن ۱۲۹۹) آیرونساید به بغداد فراخوانده شد. پیش از رفتن، به رضاخان گفت: از این پس، شما فرمانده قوای قزاق هستید و میتوانید هر طور مناسب میدانید عمل کنید. او از رضا خان قول گرفت احمد شاه را از سلطنت خلع نکند!
انگلیس میدانست بعلت بی ثباتی وضعیت ایران و در اوضاع بلبشوی حاکم بر ایران بعد از جنگ جهانی اول و مداخلات روسیه و انگلیس تخلیه ایران نوعی خودکشی سیاسی برای انگلستان است. انگلستان در آن زمان دو منبع بزرگ دارائی داشت یکی هندوستان بود و دیگری نفت ایران که به هیچ وجه حاضر نبود این دو منبع عظیم ثروت را در خطر بیندازد و آنها رها کند. انگلیس برای حفظ قدرت خود در ایران ۳۰ میلیون پوند (ارزش جهانی امروزین این پول بیش از یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون پوند میباشد) هزینه و خرج کرده بود تا بتواند بر ایران مسلط شود.
نفت ایران مهمترین سرمایه گذاری انگلیس در خارج از انگلیس بود چون این کشور برای استحکام سیطره خود بر جهان میخواست کشتیهای خود را نفت سوز کند و در همین راستا است که در جنگ جهانی دوم قادر شد کشورهای اروپائی را هدایت نماید. آیرونساید در مورد رضاشاه میگوید او مرد جسوری است که تمام ویژگی هائی را دارد که انگلستان میپسندد. او این پتانسیل را دارد که توسط انگلستان بکار گرفته شود. او هم نظامی جدی است و هم ضد نظم مستقر و هم جاه طلبی دارد که اداره قزاق را برای کودتا به او بسپارند. حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله مینویسد: «انگلیسیها منتظر بودند نصرتالدوله (فیروز فیروز) با تعالیمی که در لندن گرفته بود، به تهران برگردد و کودتا کند». پس از ورود به تهران، فیروز به دیدار هرمن نورمن، سفیر انگلیس رفت و به مدت دو ساعت و نیم درباره چگونگی انجام کودتا و اقدامات بعدی با او گفتگو کرد اما پس از این ملاقات، ژنرال آیرونساید سفیر انگلیس را قانع کرد که فیروز مرد این میدان نیست و او در فیروز آن لیاقت و شهامت را نمیبیند که توانایی به سامان رساندن اوضاع آشفته ایران آن روزها را داشته باشد و برای کودتا، میرپنج رضاخان از هر کس دیگری مناسبتر است.
البته رضاخان سالها بود که اندیشه کودتا را در سر میپروراند. در اولین مقاله به نقل از کحال زاده یادآور شدم که دو سال قبل از کودتای ۱۲۹۹ از آلمانیها درخواست میکند که دست به کودتائی برعلیه دولت قاجار بزنند و خود رضاخان نقشه کودتائی را طراحی کرده بود و به آلمانیها پیشنهاد کرده بود. آلمانیها در جنگ شکست میخورند و رضاخان برای انجام کودتا با انگلیسیها که او را برای این امر پیدا کرده بودند و سید ضیاء عامل انگلیسیها همکاری میکند.
آیرونساید میگوید در حضور اسمایس گفتگویی با رضاخان داشتم چون در این فکر بودم که ضروری است با او قرارو مدارهای کتبی بنویسم. سرانجام به این نتیجه رسیدم نوشتن فایدهای ندارد و اگر رضا بخواهد بازی در آورد به سادگی امکان خواهد داشت که بگوید قولهائی که داده است به او تحمیل شدهاند و او ملزم به انجام آن نیست. قبل از اینکه از هم جدا شویم دو نکته را برایش روشن ساختم- یک نباید به هیچ وجه از پشت سر به قوای من حمله کند چون این کار به نابودی او منجر خواهد شد. یعنی علیه انگلستان کار نکن وگرنه به راحتی کارت ساخته است و از بین میروی. نکته دوم که هیچگونه تعرضی به احمدشاه نباید اعمال شود. رضا قول داد و با من دست داد. این گفتگو و قول قرارها ۲۴ دی سال ۱۲۹۹ صورت گرفتهاند. دیکسون در ۱۰ خرداد ۱۳۰۰ در خاطراتش مینویسد " من رضاخان را خوب میشناسم همین بهار گذشته برای خیانت به افسران روس مافوق خود نزد من آمده بود.
سیروس غنی در خاطراتش از قول مرتضی یزدان پناه که یار و همکار رضاخان بود و نقش بسزائی در سازماندهی نیروهای نظامی به نفع رضاخان داشت از قول او میگوید " قبلا به هیئت مستشاران نظامی انگلستان که به ایران آمده بودند به ژنرال دیکسون که ریاست مستشاری انگلیس را بعهده داشت میگوید از بین بردن قزاقخانه و روسها کاری ندارد و من حاضرم. یعنی اندیشه کودتا و روحیه کودتاگری در رضاخان بوده است و فکر و آمادگی برای انجام کودتا را داشته است.
۲۸ بهمن ۱۲۹۹ آخرین ملاقات آیرونساید و رضاخان بوده است. روز بعد ۲۹ بهمن، قزاقها از قزوین راه میافتند و چهار روز بعد یعنی سوم اسفند وارد تهران میشوند. در دوم اسفند نورمن سفیر انگلیس در تهران غیبش میزند. در همان روز اسمایس نماینده آیرونساید در کنار احمدشاه است و احمدشاه به حرکت قزاقها بطرف تهران اعتراض میکند و میگوید اینها باید به قزوین برگردند. اما روز سوم اسفند که قزاقها وارد تهران میشوند و با اعلامیه "من حکم میکنم" رضاخان دست به کودتا میزند. در این اعلامیه میخوانیم: «حکم میکنم: تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند. حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعد از ظهر غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر کسی نباید در معابر عبور نماید. کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند، فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد. تمام روزنامهجات، اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد، باید منتشر شوند. اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه بکلی موقوف، در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند با قوه قهریه متفرق خواهند شد و در تمام مغازههای شراب فروشی و عرق فروشی، تأتر و سینما فوتوگرافها و کلوپهای قمار باید بسته شود و هر مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد. تا زمان تشکیل دولت تمام ادارات دوائر دولتی غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهند بود. کسانی که در اطاعت از مواد فوق خودداری نمایند به محکمه نظامی جلب و به سختترین مجازاتها خواهند رسید. کاظمخان به سمت کماندانی شهر انتخاب شد و معین میشود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود. (امضا) رضا، رئیس هنگ قزاق اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا.»
محمد جواد شیخ الاسلامی در کتاب «سیمای احمدشاه قاجار» مینویسد: «... طرح کودتا را نظامیان انگلیسی و در رأسشان سرلشکر ویلیام آیرونساید و سرهنگ دوم هنری اسمایس در قزوین تهیه و تنظیم کردند منتها به دلایلی که خود بهتر میدانستند، سفیر انگلیس را از جزئیات کار خود بیخبر نگهداشته بودند. در این تاریخ زمام تصمیمگیری کلاً به دست نظامیان انگلیس افتاده بود و آنها بودند که نقشه کودتا را طرح و اجرا کردند. آیرونساید در یادداشتهای روزانهاش مینویسد که نقشه کودتا را فقط یک هفته پیش از اجرای آن به اطلاع مستر نورمن رساند و سفیر را کاملاً غافلگیر کرد».
جمال صفری در مقدمه جلد ۷ کتاب «مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران» مینویسد: رادیو لندن پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ صریحاً اقرار کرد که دولت انگلیس در کودتای سوم حوت ۱۲۹۹و تقویت سردار سپه دست داشته است:
«پس از آن که دیدیم ملت ایران نسبت به قرارداد ۱۹۱۹بدبین است و آن را مبنی بر غرض فاسد میداند قرارداد را الغاء کردیم و در عوض آن دولت ایران را تقویت و مساعدت کردیم که نظم و اقتدار را در کشور ایران برقرارنماید. تمام تقویت و مساعدت ما از رضا شاه پهلوی روی این اصل بود و باید انصاف داد که درچند سال اول زمامداری پهلوی به اصلاح امور کشور پرداخت و ما از او راضی بودیم. لیکن متاسفانه آن پادشاه به مرور زمان هرچه قدرتش بیشتر میشد از راه صحیح بیشتر منحرف میشد و به کارهای بی قاعده دست زد. تا وقتی که باز دیدم شیطنت آلمانها و غفلت شاه منافع ما را در خطر میاندازد. این بود که برخلاف میل خودمان ازناچاری این اقدام را کردیم (رضاشاه را ازسلطنت برداشتیم)». (رادیو لندن بخش زبان فارسی گفتارهای شهریور تا آبان ۱۳۲۰). در حقیقت رضاشاه محصول انگلیس در ایران بود که بمدت بیست سال به مردم ایران تحمیل شده بود یعنی با انگلیس آمد و با انگلیس رفت. محمد رضا شاه این مهم را بنا بریک سندِ مورخ ۲۱ مه ۱۹۵۳ (۳۱ اردیبهشت ۱۳۳۲)، وزارت امورخارجه آمریکا به منابع سفارت آمریکا در تهران میگوید: «انگلیسیها خاندان قاجار را بیرون انداختند و پدرم را سر کار آوردند. آنها پدرم را بیرون انداختند و میتوانند من را هم بیرون بیندازند یا نگهدارند.»
مصطفی محققی در مقالهای بنام "رضاشاه در شطرنج استعمار" مینویسد: انگلیسیها مقدمات و مطالعات لازم را برای انجام کودتا انجام داده بودند. آنها به دنبال دو رهبر بودند. یکی از آنها میبایست مسئولیت و رهبری نظامی را بر عهده بگیرد و دیگری رهبر سیاسی کودتا بود. در خصوص رهبر نظامی گزینههای متعددی از سوی انگلیسیها مورد مطالعه قرار گرفت. از جمله افرادی که با آنها در مورد هدایت نظامی کودتا گفتگو شد میتوان عبارت بودن از: سپهسالار تنکابنی، ماژور فضلالله خان، غلامرضا خان میرپنج، محمدصادقخان سردار مخصوص، امیر موثق و عبداللهخان امیر طهماسبی. (۳) از میان افراد مذکور برخی از قبول مسئولیت خودداری نمودند و بعضی هم از سوی انگلیسیها مناسب تشخیص داده نشدند. به هر حال رضاخان میرپنج به عنوان فرمانده نظامی کودتا انتخاب شد. درخصوص انتخاب رضاخان برای فرماندهی نظامی کودتا اردشیر ریپورتر، عامل و جاسوس انگلیس در ایران نقش مهمی داشت وی که از مدتها قبل از کودتا رضاخان را میشناخت او را به آیرونساید معرفی نمود. (۴) آیرونساید نیز وی را به نورمن، معرفی میکند (۵)
اردشیر جی ریپورتر در مورد آشنایی با رضاخان و معرفی وی به آیرونساید مینویسد:
"... در اکتبر سال ۱۹۱۷ بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد... ملاقاتهای بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یکسال بیشتر در قزوین و تهران صورت میگرفت... به زبانی ساده تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی اجتماعی ایران را برایش تشریح میکردم... اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش میداد... من به تفضیل برایش شرح دادم که طبقه علماء و آخوندها و ملاها چگونه در گذشته نه چندان دور، آماده وطن فروشی بودند... به دستور وزارت جنگ (وینستون چرچیل) در لندن و نایب السلطنه هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید.... سرانجام او [رضاخان] را به آیرونساید معرفی کردم... " (۶) در مورد رهبر سیاسی کودتا، سید ضیاء الدین طباطبایی بهترین گزینه بود. سید ضیاء ویژگیهایی داشت که وی را از هر حیث برای انجام کودتا ممتاز میساخت؛ انگلوفیل مشهوری که سرسپردگیاش به انگلیسیها شهرة آفاق بود. (۷) فردی که در روزنامة معروف خود، رعد، در زمان جنگ جهانی اول به نفع انگلیسیها و متفقین مقاله مینوشت، مدافع سرسخت قرارداد ۱۹۱۹ بود و در دفاع از آن با همکاری کلنل هیک انگلیسی، کمیته آهن را تشکیل داد. (۸) سید ضیاء خاستگاه اشرافی نداشت و به خوبی میتوانست نقش یک رهبر انقلابی را ایفا کند. ضمن اینکه چیرهدستیاش در روزنامهنگاری به وی امکان نوشتن و صدور بیانیههای انقلابی و عوام فریبانه را میداد. بدین ترتیب رهبران نظامی و سیاسی کودتا در قزوین یکدیگر را ملاقات کرده و آمادة انجام نقشه میشوند. البته انگلیسیها تمهیدات و مقدمات دیگر را نیز فراهم کرده بودند.
آنها توانسته بودند موافقت احمدشاه را جلب نمایند. (۹) همچنین برای سهولت کار، چندی قبل از کودتا، به اتباع کشورهای اروپایی و آمریکا هشدار میدهند که تهران را ترک کنند. آنان حتی تسهیلات ترک ایران را برای اتباع خارجی فراهم کرده بودند. (۱۰) امیل لوسوئور، دیپلمات فرانسوی که در جریان کودتا در ایران بوده در این باره مینویسد: "انگلیسیها با اقدام به تشویق خارجیان به ترک تهران در ماههای دی و بهمن ۱۲۹۹، آشکار هدفی دیگر منهای حفظ جان انسانها و منافع مادی داشتند. آنها میخواستند که میدان در برابرشان خالی و تمامی صاحبمنصبان اروپایی را از صحنه دور کنند تا در هنگام وقوع حوادثی که در حال تدارک آنها بودند از اقدام به کنترلی که ممکن بود اسباب زحمت بشود جلوگیری کنند. " (۱۱)
با تمهید مقدمات لازم، سرانجام در بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹ عدهای از نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شده و بدون اینکه با مانعی جدی روبهرو شوند در عرض چندین ساعت تهران را فتح کردند. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در حقیقت نسخه دوم قرارداد ۱۹۱۹ محسوب میشد.
انگلیسیها آنچه را که بهواسطة قرارداد درصدد کسب آن بودند از طریق کودتا به دست آوردند. توضیح فزونتر اینکه؛ آنان خواستار ایجاد نظامی مستشاری در ایران بودند تا حافظ منافع انگلستان در ایران و خاورمیانه باشد. اکنون موفق به ایجاد دولتی دست نشانده شده بودند. این واقعیت در تلگراف نورمن به لندن که پس از توفیق کودتا مخابره شده به وضوح بیان شده است: "... سیدضیاء دربارة سیاستی که پس از تشکیل کابینهاش اتخاذ کرده، اطلاعات محرمانه زیر را در اختیار من قرار داده است:.... طبق اطمینانی که سیدضیاء به من داد، قدمهای لازم بیدرنگ برداشته خواهد شد تا عدهای از افسران و مستشاران انگلیسی در وزارتخانههای جنگ و دارایی مشغول کار گردند.... سیدضیاء مطمئن بود که اگر ما نصایح و پیشنهادهای او را به کار ببندیم چنین سیاستی در مرحلة آخر به نفع کامل بریتانیا تمام خواهد شد و اغلب آن مزایایی را که دولت ما تحت قرارداد ۱۹۱۹ به دست آورده بود بعد از الغا قرارداد هم کماکان در پشت پرده خواهد کرد. " (۱۲)
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ از جمله مهمترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران است. این کودتا که درست چهارده سال پس از انقلاب مشروطه رخ داد، بنیان بسیاری از دستاوردهایی را که در مشروطه شکل گرفته بود، بر باد داد و زمینه دیکتاتوری رضاخان را فراهم آورد. در واقعیت امر رضاشاه با مدد بیگانگان و انجام کودتا تجربه دمکراسی خواهی مشروطه را سقط جنین کرد.
بعلاوه تسلط کامل انگلیس بر ایران را هموار ساخت و موجب برپائی حکومتی استبدادی گردید. کودتا را رضاخان و سید ضیاء طباطبائی با کمک انگلیس انجام دادند. رضاخان پس از کودتا به وزیر جنگ و سردار سپه و پس از کودتای ۱۳۰۴ به رضاشاه ملقب شد. او با حمایت و پشتیبانی انگلیسها با کودتای سال ۱۳۰۴ خاندان قاجار را برانداخت و خود به سلطنت رسید و به یک پادشاه خودکامه مستبد مبدل گردید.
از آنجائیکه اکثریت جامعه آگاه بودند که رضاخان توسط انگلیسیها به مقام شاهی رسیده است و شاه شدن او ناشی از اراده ملت نبوده است بین مردم فاقد مشروعیت بود. بعلت همین عدم مشروعیت و عدم حمایت مردمی، رضاشاه برای ادامه سلطنت نامشروع خویش مجبور بود به بیگانگان تکیه کند و از آنان تبعیت نماید. بدین دلیل او ضمن انگار و ندیده گرفتن ملت از بیگانگان فرمانبرداری مینماید و به آنان پی درپی امتیاز و حتی برای بقای خود به چاپلوسی و حتی به تجزیه کشور میپردازد. در صورتیکه یک پادشاه ملی و ملی گرا که رژیمی مستقل با پشتوانه مردمی دارد هرگز به بیگانگان امتیاز نمیدهد و منافع ملی را فدای منافع خارجیها نمینماید.
بطوریکه بعد از شهریور ۱۳۲۰ دکتر مصدق در مجلس چهاردهم با یک بررسی کلی از شرایط قرارداد ۱۹۳۳ و تمدید آن و با در نظر گرفتن حداقل درآمد برای ایران درباره ضررهای آن قرارداد در مورد رضاشاه ملی گرا و شخصیت ملی آقا سلامتیان چنین میگوید: " در تاریخ عالم دیگر نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله ۱۶ میلیارد و ۱۲۸ هزار ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند"
به نقل از سیاست منفی مجلس ۱۴ ج ۱ ص ۱۷۷- ۱۷۸
فرید انصاری دزفولی
ادامه دارد
یحیی دولت آبادی، حیات یحیی جلد ۴ ص ۲۲۳
(۲) خاطرات سری آیرونساید: به انضمام ترجمه متن کامل شاهراه فرماندهی. تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی و مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۳،
(۳) دولتآبادی، همان، ج ۴، ص۲۲۳.
(۴) حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۱۵۱.
(۵) ادموند آیرونساید، خاطرات سری آیرونساید، انتشارات موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی با همکاری موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران ۱۳۷۳، ص ۳۷۲.
(۶) پیشین، صص ۱۵۱ ـ ۱۳۴.
(۷) ن. ک به: عباس هاشمزادة محمدیه، "اسنادی نویافته از زندگانی سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی"، گنیجینة اسناد (نشریة سازمان اسناد ملی ایران)، سال دوم، دفتر سوم و چهارم، پائیز و زمستان ۱۳۷۱، صص ۱۵۰ ـ ۱۳۰ و دولت آبادی، همان، ج ۴، صص ۱۱۵ ـ ۱۱۴ و ۲۱۹.
(۸) امیل لوسوئور، زمینهچینی انگلیس برای کودتای ۱۲۹۹، ترجمة ولیالله شادان، انتشارات البرز، تهران، ۱۳۷۳، ص۳۵ و دولت آبادی، همان، ج ۴، صص ۱۷۶ ـ ۱۶۷.
(۹) دولت آبادی، همان، ج ۴، صص ۲۲۸ ـ ۲۲۷.
(۱۰) امیل لوسوئور، همان کتاب، ص ۱۳۴.
(۱۱) پیشین، ص ۱۳۵.
(۱۲) تلگراف نورمن به کرزن، مورخ ۲۵ فوریة ۱۹۲۱، مجموعه اسناد سیاسی بریتانیا، سند شمارة ۶۸۳، نقل از: جواد شیخالاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، همان، ج ۲، ص ۳۲۸.
*

افتخار ترور، محسن کردی