توضیح: من تمام مطالب ام را با یک تبلت می نویسم. یعنی تمام کارهایم را با همین تبلت انجام می دهم. به این تبلت یک کی بورد جداگانه وصل است. دیروز لیوان چای داغ از دستم افتاد و نصف بالا تنه ام را سوزاند و مقداری هم روی تبلت و کی بورد ریخت. جان جهنم، کی بورد جهنم، با یک شیرجه توانستم تبلت را نجات دهم. کی بورد در اثر نفوذ چای و شیرجه ی من خراب شد. سینه هم که کباب شد. اما بدی کار این است که بدون کی بورد نمی توانم بنویسم.
چهل پنجاه یورو پول هم برای خرید کی بورد ندارم (یعنی اینقدر ثروتمندیم ما! :) ) ولی مطلب «عطا» این قدر هیجان انگیز بود که نتوانستم جلوی نفس مهاجم ام را بگیرم و با تایپ انگشتیِ روی شیشه، این مطلب را ننویسم. حق مطلب را نتوانسته ام خوب ادا کنم و عطای سینه چاک برای تروریست های عرب را درست حسابی مورد لطف و استهزاء قرار دهم. پس به لطفا به همین مقدار رضایت بدهید. مرسی.
***
عطا دارد از کتاب خانه به منزل «محقر»ش باز می گردد. در مترو دختر جوانی با مامان اش سر خریدن کفش نایک دعوا می کند. عطا دارد کتاب «یازده دقیقه»ی پائولو کوئیلو را می خواند و حواس اش پرت می شود. می فرماید:
«سرم توي كتاب «۱۱ دقيقه» نوشته پائولو كوئيلو بود. صفحه ۱۲۰ بودم. نوشته بود: «در زندگي كدام يك اهميت بيشتري دارد؟ زندگي يا نمايش زندگي!؟» ديدم نگاه مادر به زندگي است و نگاه دختر به نمايش زندگي. در روزگار ما نگاه به نمايش زندگي رواج غريبي پيدا كرده است....»
لابد شما که کتاب یازده دقیقه ی کوئیلو را نخوانده اید می گویید: «خب که چی؟!»
هیچی! موضوع سر همین کتاب یازده دقیقه است. رووم نمی شود صریح و در خور عطا جملات ام را بنویسم و مجبورم چون این جا خانواده نشسته کلمات مودبانه به کار ببرم ولی شما لطفا هر کلمه ای دیدید که معادل خیلی مستهجن داشت مستهجن ترین کلمه را به جای کلمه مودبانه بخوانید.
اول بگویم که صفحه ی ۱۲۰ ترجمه ی کیومرث پارسا به فارسی این چیزی را که عطا می گوید ننوشته و احتمالا او دارد کتاب را به انگلیسی می خواند.
یازده دقیقه داستان دخترکی ست برزیلی که فریب خورده و به سوییس آمده و فاحشه شده. یازده دقیقه، که اسم کتاب هم هست عبارت است از کل زمان لازم برای عملیات جنسی. یعنی با حذف خوش و بش کردن و ماچ و موچ کردن و لباس ها را کندن و از مرحله دخول به مرحله خروج رسیدن کل اش می شود یازده دقیقه. احتمالا جناب پائولو به قول اسدالله میرزا به عضو شریف اش ساعت بسته بوده، که این ها به ما مربوط نمی شود و به عطا مربوط می شود که این موضوع را روی خانم های مختلف امتحان کرده است.
در طول این کتاب عرفانِ امریکای لاتینی، دخترک داستان موضوعات دیگری نیز مطرح می کند و با توضیحات کامل و جامع به آن می پردازد مثلا خود ارضایی. داستان هم حول خوابیدن دخترک با آدم های مختلف است. طی این خوابیدن ها مسائلی هم مطرح می شود که آموزنده است.
یک چاپ اول ترجمه شده به فارسی نمی دانم سال آخر خاتمی بود کی بود در مُلکِ خودمختار علم الهدی یعنی مشهد در تیراژ بالا منتشر شد و به خاطر عرفان غلیظ اش فروش حسابی هم کرد. عرفان مربوطه هم حسابی سانسور شده بود ولی خواننده بالاخره می توانست خودش تصویر سازی کند.
بعد هم زدند کاسه کوزه کوئیلو را در ایران به هم چون مترجم رسمی و مجوز دار کوئیلو آرش حجازی بود که بالای جسم بی جان و گلوله خورده ی ندا حاضر بود و داستان های پیرامون آن. ولی حکومت نکبت همین نیمچه کتاب تکه پاره شده ی یازده دقیقه را هم که کیومرث پارسا ترجمه کرده بود بر مردم ایران مجاز ندید و کتاب جمع شد و رفت زیر چاپ زیر زمینی.
حالا جناب عطا در مترو داستان ماریا را می خواند. من کنجکاو شدم بدانم آیا ورژن ایرونی یازده دقیقه را می خواند یا ورژن انگلیسی اش را (که همانطور که اول مطلب اشاره کردم احتمالا دارد ترجمه انگلیسی کتاب را می خواند). آیا عطا از محتوای کتاب مزبور خبر دارد یا مثل سدعلی که یک روز نمی دانم در نمایشگاه کتاب بود یا کجا بود که ندانسته و نفهمیده از کتاب «جان شیفته» رومن رولان خیلی تعریف کرد، خبر ندارد که جریان از چه قرار است و چی به چی و کی به کی است؟
گفتم این چند خط را فعلا بدون کی بورد و به دشواری به عنوان اشانتیون بنویسم که خدای نکرده یهو لال از دنیا نروم! :)

آنان که موش میدوانند