Sunday, Jun 1, 2025

صفحه نخست » چرا تاج در خاورمیانه ثمربخش‌تر از جمهور است؟

farokhi.jpg- جمهور بی‌جمهور، سلطنت بی‌استبداد
:
- چرا تاج در خاورمیانه ثمربخش‌تر از جمهور است؟
:
- پادشاهی مشروطه یا جمهوری برای ایران؟
:
بهرام فرخی - ویژه خبرنامه گویا
:
در این نوشتار، بی‌آن‌که در دام مباحث فلسفیِ مرسوم درباره برتری نظری جمهوری یا پادشاهی گرفتار شوم، به میهن دیرپای‌مان ایران و جایگاه ژئوپولیتیکیِ منحصربه‌فرد آن در خاورمیانه می‌پردازم. اما این‌بار، گستره‌ی تحلیل را به فراتر از مرزهای مرسوم می‌کشانم؛ از آسیای میانه و قفقاز، تا افغانستان، پاکستان و شمال آفریقا. این منطقه را می‌توان "خاورمیانه‌ی بزرگ" نام نهاد؛ سرزمینی زخمی از تاریخ و آلوده به دخالت قدرت‌های بیگانه، که بیش از یک قرن است میان رؤیای استقلال و کابوس استبداد در نوسان است.
:
روی سخنم با خوانندگان فرهیخته، کنشگران بیدار مدنی، احزاب و گروه های سیاسی و به‌ویژه شما هم‌میهنان آزاده‌ای که بار غربت را بر دوش کشیده‌اید؛ آنان‌که به امید روزنه‌ای از آزادی و اندکی رفاه، دل از خاک مادری کَندند و به دیار غربت، در اروپا و آمریکا، پناه بردند.
:
شما که تن به تلخی دوری دادید، نه از سر بی‌مهری به وطن، که از سر شور به زندگیِ شایسته‌ی انسان. شما که هنوز دل‌تان برای کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر و خاک‌تان می‌تپد، و نام ایران را چون دُرّی بر زبان دارید، هرچند هزاران کیلومتر دورتر از آن اقامت بر گزیده اید،
"توقع دارم که فراموش نکنیم که سخن از اروپایی نیست که سده‌هاست بر شانه‌های نهادهای ریشه‌دار دموکراسی ایستاده؛
سخن از سرزمینی‌ست پهناور که خاورمیانه نام دارد؛ جایی که بسیاری از کشورهایش، هنوز حتی صدمین سال استقلال خویش را جشن نگرفته‌اند".
نه تاریخ دیرینه‌ی نهادهای مدنی دارند، نه فرصت آن را یافته‌اند که زخم‌های استعمار و استبداد را التیام بخشند.
ما از مللی سخن می‌گوییم که هنوز در ابتدای راه‌اند، در مسیری پرسنگلاخ میان آرمان آزادی و واقعیت تلخ جغرافیا و زمانه.
:
باشد که این نوشته، نوری بیفکند بر راه انتخاب مسیر آینده‌ی نظام سیاسی ایران؛ نه از سر تعصب ایده لوژیک یا گرایش‌های کور ، بلکه بر پایه‌ی تاریخ، منطق، و درکی ژرف از شرایط منطقه‌ای و جهانی.
:
در این پهنه‌ی پرحادثه خاورمیانه بزرگ، به‌جز سه کشور،گرجستان، ارمنستان و اسرائیل،اکثریت قریب‌به‌اتفاق کشورهای منطقه مسلمان‌نشین‌اند. این کشورها یا نوپا هستند، یا ثمره‌ی تقسیمات استعماری پس از جنگ‌های جهانی. مرزهایشان را بیگانگان ترسیم کرده‌اند و نظام سیاسی‌شان اغلب نه بر پایه‌ی تجربه‌ی تاریخی، بلکه بر اساس منافع لحظه‌ای شکل گرفته است.
:
خوشبختانه ایران ما، سرزمینی‌ست با تمدنی کهن، که نه در سایه‌ی قراردادهای استعماری، بلکه در پرتو فرهنگ متنوع و تاریخ خود بالیده است.
:
در خاورمیانه‌ی بزرگ، جمهوری‌ها عموماً به دیکتاتوری بدل شده‌اند یا قربانی کودتا گشته‌اند. از دمشق تا خارطوم، از تهران تا بغداد، هرجا نام "جمهوری" بر پرچم نقش بسته، دیری نپاییده که رئیس‌جمهورِ یا رهبر همه‌کاره جای جمهورِ بی‌قدرت را گرفته است. تنها گرجستان، ارمنستان و اسرائیل توانسته‌اند در سایه شرایطی خاص، نوعی جمهوریت واقعی را تجربه کنند. در این سه کشور، مذهب یا حافظ هویت ملی بوده یا عاملی انسجام‌بخش؛ ویژگی‌ای که در بسیاری کشورهای مسلمان‌نشین دیگر به چشم نمی‌خورد.
:
در نقطه‌ی مقابل، پادشاهی‌ها,هرچند از دموکراسی های غربی فاصله بسیاری دارند,اما ثبات، امنیت و نان شب شهروندان خود را تأمین کرده‌اند. عربستان سعودی، اردن، مراکش و امیرنشینان خلیج فارس نمونه‌هایی‌اند که با وجود محدودیت‌های سیاسی، توانسته‌اند رفاه نسبی، انسجام اجتماعی و رشد اقتصادی فراهم آورند.
:
اعتراضات در این کشورها بندرت به انقلاب وفروپاشی انجامیده اند زیرا حکومت توانسته حداقلی از مشروعیت اجتماعی را حفظ کند.

ایران امروز، پس از چهار دهه رژیم (جمهوری) اسلامی، در آستانه‌ی انتخابی تاریخی قرار دارد. میان استمرار نظم فرسوده‌ی کنونی و بازتعریف مدل سلطنت , راه سومی نمایان است:

مدلی مدرن از پادشاهی که نه تکرار گذشته، بلکه گامی آگاهانه به سوی آینده است.

پادشاهی در قرن ۲۱ دیگر سلطنت مطلقه نیست، بلکه نهادی‌ست برای پاسداری از قانون اساسی، حفظ وحدت ملی و صیانت از غرور تاریخی. در کشوری با تنوع قومی، سابقه‌ی شاهنشاهی، و فرهنگی که از شاهنامه و کوروش جان می‌گیرد، مدل مشروطه می‌تواند تعادلی میان اقتدار، عقلانیت و مشروعیت برقرار سازد.

جمهوری در ایران، تجربه‌ای‌ست که با هزینه‌ای گزاف آزموده شده و نتیجه‌ای جز سرخوردگی به بار نیاورده است. اکنون وقت آن است که از گذشته نه با حسرت، بلکه با بینش بیاموزیم. به‌جای خلق جمهوری‌ای دیگر برای سقوطی دیگر، "می‌توان تاج قانون را بر سر ملت نهاد،نه برای سلطه، بلکه برای سامان".

جمهوری‌ها: سلطنت در لباس جمهور؟

در منطقه‌ای که از مدیترانه تا خلیج فارس، از قفقاز تا شاخ آفریقا گسترده است، جمهوری‌ها یا به دیکتاتوری‌های فردی بدل شده‌اند یا قربانی نظامیان و ایدئولوژی. در مقابل، پادشاهی‌ها با وجود کاستی‌ها، ثبات سیاسی و حتی پیشرفت اقتصادی پدید آورده‌اند. آیا این صرفاً تصادف تاریخی‌ست یا حقیقتی ساختاری که باید پذیرفت؟

از میان ۳۰ کشور عمده‌ی خاورمیانه‌ی بزرگ، دست‌کم ۲۲ کشور پس از قرن بیستم ساختار جمهوری را برگزیدند. اما بر اساس شاخص‌های جهانی همچون "شاخص دموکراسی" و گزارش‌های فریدم هاوس، اکثریت این کشورها غیردموکراتیک یا تمامیت‌خواه طبقه‌بندی شده‌اند.
رشوه‌خواری و فساد، چون موریانه‌ای جان‌خراش، به جان تمامی ارکان کشورهای این منطقه از جهان افتاده؛ از سیاست گرفته تا اقتصاد، از اجتماع تا وجدانِ خفته‌ی قانون. هیچ ساحتی از این سرزمین ها نیست که از آلودگی این سرطانِ فراگیر در امان مانده باشد.

جمهوری‌های آسیای میانه: سلطنت‌های نقاب‌دار

در قزاقستان، نورسلطان نظربایف سه دهه بر کشور فرمان راند و نظامی شبه‌سلطنتی ایجاد کرد که برای خود مصونیت ابدی تضمین نمود. در ترکمنستان، رئیس‌جمهور نقشی چون پیش‌گو و رهبر مذهبی دارد. تاجیکستان، با رحمان رئیس‌جمهور مادام‌العمر، به موزه‌ای از بازنویسی قانون برای بقای قدرت بدل شده است. در آذربایجان، جمهوریت از پدر به پسر به ارث می‌رسد. این‌ها همه سلطنت‌هایی‌اند بی‌تاج، اما با تخت‌هایی ابدی.

افغانستان و پاکستان؛ مرزهای انفجار

افغانستان، با امارت اسلامی طالبانی، نیمی از جامعه را به انکار کشیده است؛ پاکستان، اسیر در کودتاهای نظامی و بحران‌های سیاسی، هرگز رؤیای جمهوریت را محقق نساخته. جمهوری ترکیه نیز، پس از دهه‌ها اقتدار ارتش، اکنون در چنبره‌ی زمامداری بی‌پایان اردوغان گرفتار آمده است. در این کشورها، جمهوری تنها نقابی بر چهره‌ی اقتدارگرایی بوده است.

درس‌های تلخ جمهوری خواهی در خاورمیانه بزرگ:

پس از سقوط پادشاهی ها درعراق ،لیبی،مصر،کشورهایشان به گرداب دیکتاتوری ،فساد،خشونت مذهبی،و فروپاشی ملی افتادند.
این تجربه ها نشان می دهند که جمهوری خواهی در خاورمیانه نه تنها به دموکراسی منجر نشد بلکه راه را برای بدترین نوع استبداد هموار کرد.

میهن عزیزمان، چون آینه‌ای روشن، در برابر چشمانمان ایستاده است؛ "زخمی،خسته، تحت تحریم و در آستانه فروپاشی ملی "

پادشاهی‌ها؛ ثبات در بستر سنت:

پادشاهی‌هایی چون عربستان سعودی و امیرنشین‌های جنوب خلیج فارس با وجود فقدان دموکراسی لیبرال، توانسته‌اند نوعی رضایت نسبی و مشروعیت اجتماعی ایجاد کنند. عربستان با چشم‌انداز ۲۰۳۰، امارات با دبی به‌عنوان قطب تجارت. اردن و مراکش که نسبتا اقتصاد ضعیف تری دارند با نقش پادشاهان در حفظ هویت ملی، نمونه‌هایی از ثبات مبتنی بر سنت‌اند.

در اردن، کشوری با جمعیتی از پناهندگان بی شمار فلسطینی، هنوز نهادی چون پارلمان - احزاب و نقشی محدود برای پادشاه وجود دارد. در مراکش، پادشاه خود را نوه‌ی پیامبر و امیرالمؤمنین می‌داند، اما در عین حال اصلاحاتی نسبی در جهت پاسخ‌گویی به مردم انجام داده و می دهد.

درسی که ایران می‌تواند از این تجربه‌ها بگیرد، آن است که پادشاهی مشروطه می‌تواند نقطه‌ی تعادل سنت و مدرنیته باشد. همان‌گونه که بریتانیا و ژاپن در غرب و شرق چنین الگویی را دنبال کرده‌اند.

علل شکست جمهوری‌ها در خاور میانه بزرگ:

نبود نهادهای مستقل و جامعه مدنی

سنت سیاسی قبیله‌ای و تمرکزگرا(همخوانی بیشتر اسلام با شخصیت کاریزماتیک" رهبر " تا تنوع احزاب)

دخالت ارتش در سیاست

ایدئولوژی‌های افراطی (اسلام‌گرایی، ناسیونالیسم عربی)

دخالت خارجی و جنگ‌های نیابتی

اقتصادهای تک و یا چند محصولی و وابسته به صادرات


البته در چنین بستری، جمهوری‌ها به سلطنت‌هایی در لباس نوین بدل شده‌اند؛ بی‌تاج، اما همچنان مستبد.

ایران؛ چرخه‌ی معکوس مسیر دموکراسی:

ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷، با تمام کاستی‌ها، در مسیر نوسازی و نهادسازی گام برمی‌داشت. اما رژیم (جمهوری) اسلامی، نه‌تنها مردم‌سالاری نیاورد، بلکه یکی از سخت‌گیرترین نظام‌های ایدئولوژیک را تحمیل کرد. امروز، این رژیم نه انتخابات آزاد دارد، نه اقتصاد سالم و نه نظام قضایی مستقل. "جمهوریتی بی‌جمهور، با رئیسی بی‌رقیب."

پادشاهی مشروطه؛ بازگشت به آینده:

مدلی که برای ایران قابل تأمل است، پادشاهی مشروطه است: شاهی که فرمان نمی‌راند، بلکه پاسدار قانون، ناظر نهادها، و حافظ نمادین وحدت ملی است. این مدل می‌تواند:

انسجام ملی ایجاد کند

از سیاسی شدن نهادهای حساس جلوگیری کند

تداوم ساختارهای دموکراتیک را تضمین نماید

نقش شاهزاده رضا پهلوی:

شاهزاده رضا پهلوی، برخلاف کلیشه‌های مخالفان و "حماقت های مشاوران بی کفایت"، نه سلطنت‌طلب مطلقه بلکه حامی حاکمیت ملی در چارچوب مشروطه می تواند باشد. او می‌تواند، همچون پادشاهان اردن یا مراکش، نقشی کلیدی در گذار از استبداد به دموکراسی ایفا کند، بی‌آن‌که خود مستبد باشد.

پادشاهی، نه نوستالژی گذشته و سمبل ها بلکه ضرورت:

آینده‌ی ایران نیازمند الگویی مبتنی بر تاریخ، منطق و واقعیت منطقه‌ای‌ست. نه تکرار جمهوریت‌های شکست‌خورده، و نه بازگشت به سلطنت مطلقه، بلکه بازتعریف پادشاهی مشروطه: الگویی با مشروعیت تاریخی، عقلانیت سیاسی و ثبات اجتماعی.

این انتخاب، یک احساس نیست؛ عقلانیتی تاریخی‌ست. پلی برای عبور از آشوب، و ساختن ایرانی که شایسته‌ی نام بزرگش باشد.





Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy