دیاکو هژیر - کیهان لندن
ایران در بزنگاهی تاریخی ایستاده است. حکومت جمهوری اسلامی، گرفتار فساد، ناکارآمدی و سرکوب، از همیشه ضعیف تر و بی پشتوانه تر شده است. فروپاشی اقتصادی، انزوای جهانی و نارضایتی گستردهٔ مردمی، رژیم را به لبهٔ پرتگاه رسانده. و با اینحال، درست زمانی که اتحاد ملی ضروری تر از همیشه است، یک وسواس عجیب و خود ویرانگر همچنان صفوف اپوزیسیون را از هم جدا میکند و باید آن را همانطور که هست نامگذاری کنیم: سندرم پهلوی ستیزی.
تنها چهرهٔ شفاف و قطعی علیه رژیم
بیپرده بگوییم: در فضایی پر از نفوذی ها، فرصتطلب ها و مخالف نماها، رضا پهلوی تنها چهرهای است که بیهیچ شک و شبههای در مقابل جمهوری اسلامی ایستاده است. این موضوع بسیار مهم است. رژیم میلیونها دلار خرج کرده تا مرز میان «مخالف واقعی» و «مخالف ساختگی» را کمرنگ کند. ساختن گروههای قلابی، فعالین ساختگی خارج نشین و کمپینهای اطلاعات غلط فقط برای یک هدف است: جلوگیری از اتحاد.
اما رضا پهلوی به واسطهٔ نام، تبار و موضعگیری صریح مادامالعمرش علیه جمهوری اسلامی، از این بازیها مصون است. او تنها چهرهای است که نمیشود او را به «رنگ خاکستری» تبدیل کرد.
نفرت بیمارگونه از گذشته
با تأسف، بخشی از اپوزیسیون همچنان درگیر جنگی است که بیش از ۴۰ سال پیش به پایان رسید. کسانی که از بازماندگان گروههای چپ، طرفداران مصدق، یا کسانی هستند که هنوز فکر میکنند انقلاب ۵۷ مال آنها بود و آخوندها آن را دزدیدند.
بیایید روشن باشیم: هیچ جدال تاریخی، هیچ زخمی از دههٔ پنجاه یا چهل، توجیهی برای خرابکردن آیندهٔ ایران نیست. چسبیدن به کینههای شخصی علیه نام پهلوی در حالی که ایران در حال فروپاشی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است، کاری نابخشودنی است. این نه تحلیل سیاسی، که خودشیفتگی ایدئولوژیک است--یا بدتر، همکاری ناآگاهانه با دشمن.
اولین هدف مزدوران رژیم: رضا پهلوی
در میان پر سر و صداترین صداهای منتقد رضا پهلوی، افرادی حضور دارند که یا مأمورند، یا فریبخورده. آنها با اصرار تلاش میکنند تا ایران دوران پهلوی را به عنوان یک دیکتاتوری سیاه معرفی کنند، گویی پیش از آن، ایران تحت قاجار بهشت دموکراسی و رفاه بوده است!
آگاهانه یا ناآگاهانه، آنها دوران قاجار را که چیزی جز یک پادشاهی قرون وسطایی و کشور عقبمانده نبود، نادیده میگیرند. آنها عمداً دستاوردهای دوران پهلوی در ساختار دولت مدرن، حقوق زنان، آموزش، صنعت و وحدت ملی را تحریف میکنند--فقط برای اینکه دشمنیشان با یک نام را توجیه کنند.
رضا پهلوی بینقص نیست، اما ضروری است
هیچکس ادعا نمیکند رضا پهلوی بیعیب است. او در سازمانها و ائتلافهای مختلفی حضور داشته که برخی موفق و برخی ناکام بودهاند. اما این موضوع او را بیاعتبار نمیکند، بلکه او را انسانی واقعگرا و تجربهدیده نشان میدهد. او منجی نیست. او نماد است. و نمادها مهماند.
در زمانی که میلیونها ایرانی احساس بیپناهی و بیصدایی میکنند، رضا پهلوی میتواند نقش یک محور وحدت را ایفا کند. محبوبیت او در داخل و خارج از ایران، تعهدش به سکولاریسم و دموکراسی، و تضمینش برای عدم دخالت در روند انتخابات آزاد آینده--همه و همه دلایلی کافی برای اتحاد حول نام اوست.
زمان در حال پایان است
آنهایی که هنوز اصرار دارند رضا پهلوی باید از صحنهٔ سیاسی حذف شود--چه با تخریب، چه با نادیدهگرفتن--نه به فکر ایراناند، نه به فکر مردم. آنها یا اسیر ایدئولوژیاند، یا اسیر گذشته، یا آگاهانه در حال خدمت به رژیماند.
ایران در آستانهٔ نابودی است. بحران محیط زیستی، مهاجرت گسترده، فرار مغزها، و فروپاشی ساختارهای اجتماعی و حکومتی کشور را از درون میخورند. اگر حالا نه، پس کی؟ اگر نه با رضا پهلوی، پس با چه کسی؟
مردم ایران باید به جهان نشان دهند که جایگزینی سکولار، دموکرات و ملیگرا برای رژیم اسلامی وجود دارد. رضا پهلوی تضمین کرده در روند سیاسی آینده دخالتی نکند و انتخاب را به ملت واگذار کند. چه چیزی بیشتر از این میخواهید؟
کسانی که باز هم طلبکارانه خواهان حذف او هستند، محتاط نیستند، بلکه ویرانگرند. آنها دچار سندرم پهلوی ستیزی شدهاند--یک وسواس بیمارگونه که کینه را بر نجات میهن ترجیح میدهد.
انتخاب با ماست
تاریخ کسانی را که در حساسترین لحظهٔ تاریخ ایران، مقابل وحدت ایستادند، نخواهد بخشید. اکنون وقت بازیهای فکری، حسابکشیهای تاریخی یا مسابقهٔ ایدئولوژی نیست. اکنون زمان اقدام است. زمان نجات ایران است.
رضا پهلوی شاید رهبر ایدهآل نباشد، اما تنها گزینهٔ موجود است. در کشوری در حال مرگ، رد کردن تنها راه نجات، دیگر سیاست نیست--خیانت است.