Thursday, Jun 26, 2025

صفحه نخست » دوازده روز امید، حالا روزهای وحشت و تنهایی: فریب بزرگ بر سر ملتی تنها، بهرام فرخی

Bahram_Farokhi_2.jpgدوازده روز...
دوازده روز، جهان تماشاگر بود و ایران در آتش می‌سوخت.
بمب‌ها می‌باریدند، موشک‌ها شیهه می‌کشیدند، و مردم، با چشمانی پر اشک و قلبی پر از امید، باور کردند که شاید این‌بار پایانش، آزادی از قید دیکتاتوری باشد.
و اکنون، تنها دو روز از آتش‌بس گذشته، و آتش تازه‌ای افروخته شده. نه از آسمان، که از زمین. از زیر پوست شهر.دژخیمانی که به مانند زومبی های خون آشام در سیاهچال‌های شهر در طول ۱۲ روز پنهان شده بودند و اینک به قصد انتقام و خونریزی بیرون آمده اند.
در این دو روز، بیش از ۷۰۰ نفر بازداشت شده‌اند.
از توماج صالحی گرفته تا حسین رونقی، تا چهره‌هایی بی‌نام که تنها جرمشان «امید» بود.
در همه‌ی شهرها ایست بازرسی برپا شده، تلفن‌های همراه مردم را در چهارراه‌ها می‌گیرند و مرور می‌کنند.
قوه قضاییه رسماً اعلام کرده تعریف «جاسوسی برای اسرائیل» را تغییر داده، تا هر منتقدی را با طناب دار بدرقه کند.
موج اعدام آغاز شده. بی‌سر و صدا. بی‌دادگاه. بی‌قانون.
و جهان؟
جهان مشغول تحلیل آتش‌بس است.
دوازده روز.
فقط دوازده روز طول کشید تا ملتی امیدوار شود که شاید این‌بار، تاریخ مسیر دیگری برود.
دوازده روز کافی بود تا باور کنیم که شاید، برای اولین‌بار در دهه‌ها، جهانیان صدای ما را شنیده‌اند.
و بعد، پرده افتاد.
و آنچه باقی ماند، خاکستر بود. سکوت. خیانت. و اسامی تازه‌ای که باید به فهرست شهدا اضافه شوند.
جنگ نبود، آزمون بود.
بمباران اسرائیل، با چراغ سبز دونالد ترامپ و سکوت اروپا و حمایت پنهان ایالات متحده، هدفش رژیم اسلامی نبود. هدفش، سنجش آستانه‌ی تحمل جهانیان بود در برابر خون مردم ایران.
و نتیجه‌اش؟
آن‌گاه که صدای انفجارها خاموش شد، زندان‌ها پر شد. خانه‌ها خالی شد. مادران گریان شدند.
و جهان، مثل همیشه، مشغول جلسات بود.
ما را فریب دادند.
نه فقط رژیم اسلامی. نه فقط دروغ‌گویان داخلی.
ما فریب کسانی را خوردیم که پرچم آزادی را در دست داشتند اما در بزنگاه، آن را بر زمین گذاشتند.

ما فریب «ترامپ» را خوردیم؛ کسی که سال‌ها وعده‌ی حمایت از مردم ایران داد و دیروز صحبت از MIGA می کرد و حال، در بیانیه‌ای سرد می‌گوید: «تغییر رژیم فقط هرج‌ومرج می‌آورد.»
ما فریب «نتانیاهو» را خوردیم؛ مردی که سال‌ها گفت دشمن مردم ایران نیست، اما پس از بمباران، از تماشای سرکوب‌ها سر برگرداند.
و شاید، سخت‌تر از همه، ما فریب اطرافیان شاهزاده را خوردیم.
نوید آزادی را اگر از زبان تحلیلگرانی چون پوریا زراعتی و امثالهم در تلویزیون ایران اینترنشنال ببینیم که چطور با هر تغییر در میدان جنگ شروع به توجیه کردن نظرات بی ارزش و تکراری خود می افتند،چرا که برای آنها آزادی مردم ایران بهانه ای بیش نیست که برای حضور در رسانه ها و پر کردن جیب خود ،،،« برای آنهاآزادی و رهایی چیزی جز یک شوی رسانه‌ای، یک رؤیای مهندسی‌شده، و در نهایت تکرار همان دور باطل نخواهد بود.»
بیایید صادق باشیم:
دقیقاً همان جنبش مگا (MAGA) و راست‌گرایان افراطی آمریکا , از جمله استیو بنن و حلقه‌ی او , که شاهزاده رضا پهلوی را به کنفرانس‌های خود کشاندند، همان‌ها که به مشاوران او تلقین کردند که حضور در کنار راست افراطی آمریکا، راه نجات ایران است، امروز پشت به او کرده‌اند.
همان‌ها که وعده دادند، اکنون می‌گویند: «تغییر رژیم خطرناک است.»
آیا نام این را جز خیانت می‌توان گذاشت؟
شاهزاده، که برای نسل جوان نماد امید بود، در این بازی، قربانی بی‌صداقتی شد.
نه او خائن بود، و نه مردم خام؛ بلکه حلقه‌ای از مشاوران، رسانه‌ها و اپورتونیست‌هایی که شاهزاده را به بن‌بست کشاندند، باید پاسخگو باشند.
اما بگذارید روشن‌تر بگویم:
ما این خیانت را بارها دیده‌ایم.
در ۱۳۷۸، که دانشجویان به پا خواستند، غرب ساکت ماند.
در ۱۳۸۸، وقتی صدای "رأی من کو؟" خیابان‌ها را لرزاند، اوباما برای مذاکره با رژیم، سکوت کرد.
در ۱۳۹۶، فقرا جان دادند، جهان مشغول جشن سال نو بود.
در ۱۳۹۸، ۱۵۰۰ نفر در آبان کشته شدند، اینترنت را بریدند، و باز هم هیچ.
در ۱۴۰۱، شعار «زن، زندگی، آزادی» جهان را گرفت، اما خون‌ها بی‌پاسخ ماندند.
و حالا، در ۲۰۲۵، این‌بار، بمباران هم بود. این‌بار، بیانیه هم بود. این‌بار، متحدین خارجی هم بودند.
و با این‌حال، این‌بار، باز هم ما تنها ماندیم.
این‌بار، شاید برای همیشه، ایمان‌مان شکست.
آیا آنها که تصور کردند استیو بنن و بن شاپیرو و امثالهم واقعاً دغدغه‌ی آزادی مردم ایران را دارند؟
و در نهایت آیا ما اشتباه کردیم که فکر کردیم یک شاهزاده می‌تواند در خلا احزاب متشکل و بدون رهبری ساختاریافته، فقط با حضور در میزهای رسانه‌ای،می تواند یک جنبش را هدایت کند؟
آری، شاید ساده‌لوح بودیم.
اما گناه‌کار نبودیم.
ما گرسنه‌ی امید بودیم، و امیدمان را فروختند.
امروز، نه فقط جان هزاران زندانی در خطر است.
بلکه چیزی ژرف‌تر در خطر است: اعتماد.
اعتماد ما به شعارهای آزادی و حقوق بشر .
اعتماد ما به دولتمردان غربی .
اعتماد ما به تبعیدی‌هایی که در استودیوهای امن، راهکار صادر می‌کردند.
و این، شکستی است عمیق‌تر از هر جنگی.
اما از دل این زخم، درسی تلخ بیرون می‌آید:
آزادی وارداتی نیست.
نه از راه پهپاد می‌آید، نه با توییت‌های چهره‌های سیاسی، نه با وعده‌ی نتانیاهو، نه با سخنرانی های ترامپ، نه با تحلیل های "یکصد من غاز" میهمانان ایران اینترنشنال.
آزادی از درون زاده می‌شود , از مردم. از ایستادگی. از درد و شعور. از رنجی که ما هر روز می‌کشیم و از همه مهمتر از همبستگی ملی و احزاب سازمان یافته و رهبری فراگیر که جامعه متنوع ایران را پوشش دهد.
و این، آغاز یک فصل دیگر است.
فصلی که در آن مردم ایران، به خود بازمی‌گردند.
نه برای آن‌که غرب را نفرین کنند، بلکه برای آن‌که بفهمند هیچ ناجی‌ای نمی‌آید.
امروز، اگر خونی ریخته شود، اگر انتقام تازه‌ای از مردم گرفته شود، اگر نسل دیگری ناپدید شود،
جهان آزاد باید بداند:
مسئول است.
مسئول آن لحظه‌ای که سکوت کرد.
مسئول آن لحظه‌ای که مردم را به شورش دعوت کرد اما هنگام قتل‌عام، به توجیه پرداخت.
مسئول آن لحظه‌ای که شاهزاده را به سمت باتلاق کشید و حال، تنها رهایش کرد.
ما هنوز ایستاده‌ایم.
نه از سر خوش‌بینی، که از سر وظیفه.
و تا روزی که فریادمان جهان را بلرزاند، خواهیم نوشت، خواهیم جنگید، و خاموش نخواهیم شد.
دوازده روز امید،روزهای وحشت و شاید، امیدی لرزان در افقی طولانی.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy