نه! در وصف "سروش "همان پیر بی فرهنگ کافی است. چرا که افزودن صفت کودک بر این پیرمتفرعن ، بددهن ،مامور و معذور شایسته نیست . کودک مظهر صفا و پاگیزگی روح است و بی آلایشی آغشته نشده به ریا وفریبکاری.فارغ از بده بستان های مادی ،فارغ ازچاپلوسی های پیچیده شده در قالب عرفان آبکی سروشی .صاحب دکان دو نبشی که بنا بسفارش طوماری از کلمات زیبا پیچبده در زر ورق عرفان می نویسد و پول قلم خود می ستاند.
Thursday, Jun 26, 2025
صفحه نخست » پیرکودک بی فرهنگ، ابوالفضل محققی
کسی که از منظر فیلسوف ،شاعر ،مبارزنستوه، دلسوخته وطن و ناصحی بی غرض که عمر خود در جدال با زشتی وابتذال سپری کرده وحال حق دارد که بی پروا و بی شرم بر هر کس که فرماندهان در سایه امر بر بی آب کردن و بسخره گرفتن کسی یا جریانی داده اند بتازد. عربده بکشد، یقه بدراند و انجام وظیفه کند.
تعهد اخلاقی و شرم چیز خوبی است ! ارزشمند زمانی که فرد بر افعال خود نظر کند .گذشته و حال خود در پیش چشم آورد و اگر لکه ای بر راه رفته خود دید.بدون اغماض با تکیه برحقیقت و شرافت اخلاقی به نقد خود بنشیند !روح خود صیقل دهد وبا نهادن نتیجه آن در منظر قضاوت عموم صلاحیت آن یابد که رخت ناصحان بپوشد و نصیحت دیگران کند.
آقای سروش که امروز باز عنان زبان یا بهتراست بگویم عنان عقل از کف داده، چشم بسته وزبان بر لیچار گوئی گشوده است! کسی که هرگز تن نه به نقد عمل کرد خود داد و نه کلامی در ذم خمینی وخامنه ای که امروزحتی درپیش کودکان دبستانی وجاهت از دست داده اند سخنی گفت .
حال به عادت مالوف شاهزاده رضا پهلوی را آماج مشتی جمله های تکراری قرار داده است. لباسهای دمده شده" سروشی" را که از فرط استفاده نا بجای آنها نخ نما گردیده از صدوقچه های مغز گرفتارو متحجرخود بیرون کشیده برتن ایشان کرده ودشنام های چارواداری خود را که محصول دوران نوجوانی وجوانی شخص شخیص ایشان است بسیاق همان دوران حواله شخص شاهزاده وهرکس که در اطراف ایشان است نموده.
بار دیگراو با باری از کتاب و کلمات برپشت خود در قامت بحرالعلوم وکسی که از زبان حق سخن می گوید .ادعا می کند که " نور حق است این نه دعویّ و نه لاف"
برای ارشاد کسانی که غرق در لجنزارساخته شده توسط شاهزاده رضا پهلوی هستند وارد میدان گردیده و هر آنچه که نا شایسته خود بود حواله مخالفا ن معبودش حضرت خمینی و خامنه ای می کند.
جناب "دباغ" من هم یکی از همان گرد آمدگان دور شاهزاده رضا پهلوی هستم که روز وروزگاری در کسوت یکی از مسئولان بزرگترین تشکیلات دانشجوئی تاریخ ایران یعنی سازمان دانشجویان پیشگام صابون خونین شما بر تن من وهزاران دانشجوئی خورده است که بقیمت جان در برابر حمله اوباشان جمهوری اسلامی زیر عنوان انقلاب فرهنگی که شما یکی ازطراحان ومجریان اصلی آن بودید مقاومت می کردیم .
من هرگز قادر نشدم چهره عبوس و آن نقش ویران گر شما را در حمله وحشیانه مشتی اوباش ولات های کف خیابانی به دانشگاه تهران فراموش کنم ! نقش شما در تسویه هزاران دانشجو واستادانی که شما نه در علم ونه در تقوا حتی ناخن کوچگه آنها نبودید. نفرت انگیز است!
دانشجویان تسویه شده ای که در فرازی دیگر تنها با یک نامه خمینی اکثریت آن ها اعدام گردیدند وفاجعه بزرگ شهریورسال شصت هفت را رقم زدند .
شما هرگز این کشتار را محکوم نگردید وبا قلم بوقلمون صفت خود سعی در توجیه فرمان خمینی نمودید .گاه فکر می کنم این همه عداوت با عالمان و هزاران دانشجوی آزاده از کدام آبشخور آّب می خورد ؟چگونه است که جناب سروش که قلمشان مستوجب شکستن است !هر گز در خدمت محرومان|" قلم بر کاغذ نمی گریاند " وراحت از کنار این همه فجایع جمهوری اسلامی عبور می کند وآدرس نا درست می دهد
نوشته را با دو مقایسه جناب ایشان بپایان می رسانم وقضاوت برعهده خواننده گان می نهم .در ارتباط با رضا شاه و محمد رضا شاه می نویسد:" پدربزرگش را استعمارگران آوردند و بردند. پدرش هم که خادم همان مخدومان بود به خلق جفا کرد و از خلق قفا خورد و در غربت با خفت مُرد و این یکی فقط خورده و خوابیده ولی هنوز نمُرده! و اکنون هی سفاهت و بلاهت که این پیرکودک بیفرهنگ میخواهد در رکاب سرجوخه های اسرائیلی آفاق را درنوردد و پا بر خاک ایران نهد و طاوس علّیین و سلطان مشرق زمین شود.
"در مقابل از خمینی که اقتصاد را مال خر می دانست این چنین یاد می کند."مردمیترین رهبری بود که در تاریخ این کشور ظهور کرد. شما فقط کافیست که استقبال از او و بدرقه از او را وقتی که مُرد ببینید. ما در تاریخ ایران هیچ رهبری را نداریم که اینطور در دل مردم جا داشته باشد. شاه که هیچ، پدرجد شاه هم خواب اینجور پشتیبانی مردمی را نمیدیدند. مردم بهرحال یک چیزی دیده بودند، نشان یک عشقی بود، نشان یک عاطفهای بود که معطوف به یک رهبری میشد که دوستش داشتند؛ در او چیزی دیده بودند. خمینی باسوادترین رهبر این کشور بوده تا کنون؛ از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر هیچکس به لحاظ علمی به پای او نمیرسید. چرا؟ برای اینکه اولاً فقیه درجه اولی بود، عرفان هم خوانده بود، فلسفه هم خوانده بود. شاه قبل از آقای خمینی که بود؟ یک جوان ۲۰ ساله که از سوئیس بلند شد آمد ایران پادشاه شد. بعد از پادشاهی اش که درس و مکتب و مدرسهای نبود؛ قبلش هم حداکثر یک دیپلم، اگر آن دیپلم را هم داشت، من خبر ندارم. سوادی نداشت." حال من در حق شما می گویم
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت "صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی. "