نامه سرگشاه و توهین آمیز دکتر عبدالکریم سروش به شاهزاده رضا پهلوی را در خبرنامه گویا خواندم. مسلما دفترشاهزاده و یا طرفداران او میتوانند پاسخ آقای دکتر سروش را بدهند اما به عنوان یک ایرانی احساس وظیفه کردم نکاتی را به آقای سروش و طرفداران او تذکر دهم.
روشن است که آقای سروش از حیث حقوق شخصی آزادی بیان دارد و میتواند دیدگاه خود را حتی به صورت تند بیان کند. اما از منظر اخلاقی و سیاسی، به کار بردن الفاظی مانند «ابله»، «جاهل مرکّب»، «پیرکودک»، و مقایسه با «مالیخولیا» نه تنها مناسب نیست بلکه مذموم است؛ زیرا چنین لحنی:
- بحث را شخصی کرده و اظهار نظر را به دعوای لفظی تنزل میدهد؛
- از دلایل و مستندات روشن بهره نمیگیرد، بلکه بیشتر به احساسات و شخصیت کشی متوسل میشود؛
- فضای گفتوگویی سازنده را مختل میکند و طرف مقابل یا حتی مخاطبان بیطرف را به واکنش احساسی تحریک میکند.
حال سئوالی که پیش می آید آنستکه آیا نامه آقای سروش، غیر از حملات لفظی شخصی توهین آمیز مانند "پیر کودک" و غیره، اصولا نکته قابل توجهی هم دارد؟ دو نکته اصلی در نوشته آقای سروش وجود دارد:
- اشاره به رابطه شاهزاده رضا پهلوی با دولتهای خارجی (ایالات متحده و اسرائیل)، که اتهامی جدی است،
- هشدار به مخاطبان برای هوشیاری در مقابل به قدرت رسیدن شخصی که در غرب بالیده و ممکن است مستقل نباشد،
اما نوشته آقای سروش بجای توضیح این نکات و تحلیل دقیق و مستند آنها بیشتر مبتنی بر تئوری توطئه و وابستگی است. زیرا به جای استدلال درباره نوشته ها، سخنرانیها، عملکرد، برنامه یا چشمانداز شاهزاده رضا پهلوی، صرفاً به شخصیت و زندگی در خارجی کشور و ارتباط شاهزاده با سیاسیون غربی حمله کرده است آنهم با زبانی به شدت توهینآمیز؛ از اینرو نوشته آقای سروش هیچ چارچوب منطقی قابل دفاعی ندارد.
از جمله سئوالهایی که در مورد ادعاهای ایشان پیش می آید آنستکه:
- آیا استفاده از حمایت بینالمللی الزاماً نشاندهنده وابستگی مطلق سیاسی است یا پدیدهای رایج در بین رهبران سیاسی که با رژیم های اقتدارگرا مبارزه می کنند؟ این برداشت که هرگونه وابستگی به بیگانگان، دلیل بر خیانت یا فقدان شرافت است، آشکارا اشتباه است. بسیاری از حرکتهای سیاسی بر ضد رژیم های حاکم غیر دموکراتیک و غیر ملی در سراسر جهان - مانند مبارزات استقلال هند، آفریقای جنوبی، جنبش های دموکراسی خواهی اروپای شرقی یا برخی جنبشها در آمریکای لاتین از حمایت بیگانگان بهره برده اند، هر چند دشمنانی نیز در کشورهای خارجی داشته اند، اما خاستگاه واقعی آنها اراده درونی مبارزان و رهبران سیاسی آنها بوده است.
- آیا حضور در غرب باعث ناتوانی از درک ایران میشود؟ خود آقای سروش که بیشتر عمرش را در غرب گذرانده چطور ادعا میکند شناخت درستی از ایران امروز دارد؟ یا مثلا مشغول بودن به تفسیر مثنوی مولوی، که آقای سروش اکنون سالها عمر خود را صرف آن کرده است، چه صلاحیتی برای ایشان ایجاد میکند تا در مورد ایران و امور سیاسی در ایران صحبت کرده و از افرادی که بجای مثنوی و کتابها عرفای قرون گذشته کتابها و مقالات مربوط به جنبش های آزادی بخش و یا گذار به دموکراسی در ایران را مطالعه میکنند یا در مورد آن مینویسند ایراد بگیرد. مثلا آشنایی به شعرهای پر استعاره مولوی و یا سخنان پر رمز و راز ابن عربی چه امتیازی به افراد میبخشد که بخود اجازه بدهند دیگران را بی سواد بخوانند. لابد اگر شاهزاده هم شعرهای مولوی را حفظ و تکرار میکرد با سواد میشد!
- بالعکس آیا تجربه زندگی در خارج موجب درک ارزشهای حقوق بشر و دموکراسی، فهم بهتر مدرنیته، مدیریت اقتصادی کشورهای پیشرفته و روابط بین الملل نمیشود؟ ما دیدیم رهبرانی مانند آقای خمینی و خامنه ای که شناخت درستی از غرب، مدرنیته و دموکراسی نداشتند چه بر سر ایران و ایرانی آوردند. خود آقای سروش چرا بجای زندگی در آمریکا و اروپا تشریف نمی برند در یکی از کشورهای اسلامی، مخصوصا زیر سایه ولی فقیه، اکنون پنهان از دیده ها، زندگی کنند؟
چقدر خوب بود که آقای سروش به این سئوالها، حداقل در نزد خود، پاسخ می داد.
در ضمن آقای سروش اظهار نظر میکند که رهبری سیاسی باید مورد قضاوت و انتخاب آزاد آحاد جامعه قرار گیرد. این نکته ای است که مورد نظر همه علاقمندان به استقرار دموکراسی در ایران بوده و از جمله مواردی است که شاهزاده رضا پهلوی همواره به آن تاکید داشته است. زیرا در مناسبتهای مختلف به لزوم برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه برای تعیین شکل و فرم نظام سیاسی و رهبری آن در فردای آزادی کشور از چنگال رژیم نابهنگام و ارتجاعی ولایت فقیه تاکید کرده اند.
در پایان بی مناسبت نیست سئوالی از جناب دکتر سروش داشته باشم. همانطور که بخوبی میدانید رژیم ولایت فقیه و در راس آن آقای خمینی و خامنه ای آسیب های جبران ناپذیر به ایران و ایرانی زده و کشوری را که میتوانست با ادامه روند دهه قبل از انقلاب 1357 اکنون جزو ده اقتصاد برتر دنیا با مردمی مرفه و آزاد باشد به حضیض فقر و فساد و ذلت و بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و حتی محیط زیستی کشانده است. واقعا شرم آور نیست اشخاصی که نقشی در پدید آوردن و تثبیت چنان رژیم سیاسی فاسد و نابهنگامی داشته اند طلبکار شده و از کسانی که بر علیه آن و برای آزادی کشور و استقرار دموکراسی در آن مبارزه میکنند به زشتی انتقاد کنند؟ چرا شما به صراحت از نقش آقای خامنه ای در دشمنی آمریکا و اسرائیل با ایران و کشاندن این دو کشور به جنگ بر علیه ایران انتقاد نکرده و خواهان برکناری، محاکمه و مجازات او و همکاران او نمی شوید. آیا این آقای خامنه ای نبود که گفت مذاکره نمی کنیم جنگ هم نخواهد شد و کسانی را که مرگ بر آمریکا و مرک بر اسرائیل میگفتند تائید و تشویق کرد. آیا او نبود که گفت مذاکره با آمریکا بی شرافتی است و صلح تحمیلی را نمی پذیریم سپس از ترس نه تنها مذاکره کرد بلکه رفت زیر زمین مخفی شد و آتش بس رل پذیرفت. آقای خامنه ای نبود که الوات حزب اللهی مانند الله کرم و ده نمکی و امثال آنها را به سخنرانیهای شما میفرستاد تا شما و شرکت کنندگان در سخنرانیهای شما را به قصد کشت بزنند، مجروح یا زندانی کنند؟ مطمئنا در سکولار دموکراسی که شاهزاده وعده استقرار آن در ایران را میدهد شاهد چنین اعمال شرم آوری توسط لباس شخصیهای آتش به اختیار نخواهیم بود با اینحال شما بجای انتقاد از آقای علی خامنه ای که اکنون بدون تردید اکثریت مردم ایران خواهان برکناری او از قدرت هستند، با مخالفان او در افتاده اید. لابد دلیل قانع کننده ای برای این موضعگیری خود دارید. کاش کمی صداقت داشته و اینرا به مخاطبان خود توضیح میدادید.

پیرکودک بی فرهنگ، ابوالفضل محققی