مهدی اخوان ثالث در اوج استبداد پس از کودتای ننگین 28 مرداد سال 1332 بر علیه دولت قانونی و مردمی دکتر مصدق، ضمن اشاره به دردمندان بی روش و بیفغان و واشدن مشتهای آسمان کوب قوی و رسوا شده و مادران ایستاده پشت میله ها با چشمانی تر، می گوید:
کاوهای پیدا نخواهد شد امید / کاشکی اسکندری پیدا شود
این نازنین شاعر که به قول خودش همواره با سلطه نبوده بلکه همواره بر سلطه بوده ، برای رهایی از چنگال حکومت ظالم زمان و از سر استیصال به اسکندر، جهانگشای بیگانه پناه می برد؛ غافل از این که به جای اسکندر شمشیر به دست، ملایی جنایت پیشه و حیله گر تر از او پیدا و به کشور حاکم شد و امید به طلوع روشنایی را برای آرزومندان آزادی و آبادی به تاریکی مطلق بدل کرد. اگر اسکندر کشورها را گشود و به خون و آتش کشید، خمینی و جانشین او کل انسانیت را به مسلخ برده و با نعلین و عباهای خونین از روی انسانها گذشته و بوم و بر را به خاکستر تبدیل کردند. تاریخ واقعی و تحریف نشده از سوی حاکمان فاتح و سوار بر اریکه قدرت نشان داده که هیچ بیگانه ای نجات بخش و رهایی بخش نبوده و مردمان تحت ستم حاکمیت های سنتی، فقط و فقط خود قادرند بر استبداد و دیکتاتوری حاکم بر جامعه خود فایق آمده و آزادی، عدالت و برابری را به همگان به ارمغان بیاورند.
ساعت 3:30 بامداد روز جمعه 23 خرداد 1404 با صدای انفجارهای مهیب از خواب پریدیم و ساعتی بعد، از طریق اخبار تلویزیون فارسی زبان اسرائیل اینترنشنال از حملات هوایی، موشکی و پهبادی اسرائیل به کشور آگاه شدیم. خبر رسانی این رسانه چنان واضح و روشن بود که انسان به راحتی میتوانست تصور کند که این تلویزیون به عنوان تبلیغات جنگی اسرائیل عمل میکند و از همه برنامهها و جزئیات حمله آن کشور، پیشتر باخبر است. حملات ادامه داشت و مردم شاهد ضعف و درماندگی نظام اسلامی بوده و رجزخوانی های عوامل حکومتی را به هیچ می انگاشتند. حملات ادامه داشت. 25 خرداد با خبر شدیم که مادر و دختری از عزیزان که با هم در امیر آباد شمالی، حوالی مرکز انرژی اتمی زندگی می کنند، شب را از وحشت زیر میز ناهار خوری خوابیده اند. به آنها مراجعه کرده و به اصرار آن دو را به منزل خود آوردیم. این دختر تحصیل کرده و با منش انسانی ستودنی با شنیدن صداهای انفجار چنان بهم می ریخت، می لرزید و رنگ می باخت که دل انسان را به درد می انداخت.
تمام شیشه های اتاقی که در آن می خوابید با نوار چسب پوشانیده شد ولی به محض شنیدن کوچکترین صدا از جا می پرید و روی چهار پایه ای که وسط دو تا ستون منزل قرار داده شده بود مینشست و مثل بید می لرزید. وقتی روز بعد سوپروایزرش تلفنی به او خبر داد که اگر فردا سر کار حاضر نشوی شیرازه امور بیمارستان از هم خواهد پاشید. این دختر با همه نگرانیش لباس پوشید و خود را به محل کار خود رسانید تا به وظیفه انسانی اش عمل کند. در یکی از این حملات مهیب و به منظور خبرگیری، ناگزیر به تماشای تلویزیون اینترنشنال شده بودیم. زیرا سال های سال است با صدا و سیمای منحوس و دروغگوی حکومت اسلامی بیگانه ایم. در برابر پریدگی رنگ این نازنین، صحنه رقت باری را شاهد بودیم که خیلی دردناک بود. این رسانه (اینترنشنال) تعدادی انگشت شمار لگوری را به نمایش گذاشته بود که رقص و شادی کنان می گفتند "میریم به ایران،جان - میریم به ایران" . وقاحت، بی شرمی و پلیدی تا چه اندازه؟ به نظر برخی از ما داخل نشینان، این تلویزیون ننگ بشریت را رقم زده است. ای کاش این جسارت را داشتند که ایران را از نام این رسانه عامل بیگانه حذف و نام اصلی و واقعی را بر آن می نهادند. امروز بیش از چهل روز از آن تاریخ می گذرد ولی هنوز رقصندگان اینترنشنال به ایران نیامده اند!!!.
مقصر اصلی این جنگ حکومت اسلامی و در راس آن خامنه ای است. رهبران حکومت اسلامی از ابتدای برپایی آن به فکر حذف اسرائیل از جغرافیای مربوط شدند و هر روز و ساعت بر شیپور جنگ دمیدند و تمام سرمایه های مادی و انسانی کشور را در دشمنی بی مورد با اسرائیل و آمریکا سوزاندند و بر باد دادند و مردم را به سوی فقر و فاقه و فلاکت سوق دادند. شان و منزلت را از مردم ایران گرفتند و پایه و اساس خانواده را ناپایدار کرده و لرزاندند. فقر و فحشا را بیشتر از گذشته توسعه دادند . در اوج تبلیغات دروغین برای ورود به تمدن بزرگ در شهر دو میلیون نفری تهران، چهل هزار زن و مرد از راه سوداگری در عشق و خودفروشی و تهیه مشتری و فراهم کردن این قبیل معاملات نامشروع امرار معاش می کردند. بیست سال پیش (سال 1319) فقط شهر نو کانون عیاشی و هرزهگری بود در حالی که امروز (سال 1339) اگر تمام مراکز فساد را که در گوشه و کنار شهر پخش شدهاند در یک جا جمع کنیم، شهری جدید بوجود می آید که شانزده برابر بزرگتر از شهر نو امروزی است. در شهر نو 380 خانه دایر است در حالی که در نقاط مختلف تهران بیش از شش هزار و پانصد مرکز فساد وجود دارد که با متدها و تاکتیک های مختلف اداره می شوند[1]
علاوه بر شهر نو، باسکول، دندیل، امین ،هازاران و . . . . در تهران خیابان های آریامهر(فاطمی امروز) آیزنهاور (آزادی امروز) فاصله بین نواب و شهیاد (آزادی امروز)، شاه (جمهوری امروز) بین سی متری (کارگر امروز) با میدان محمدرضا شاه (میدان جمهوری امروز ) و . . . . . محل آمد و شد و قرار و مدار زنان تن فروش بود و خودروها برای سوار کردن آنها از هم پیشی گرفته و دعوا به راه می انداختند. دختران فراری از روستاها که با بلیط های بخت آزمایی تن فروشی می کردند به این اضافه می شد از همه مهمتر مکان هایی مانند تپه سیخی (اطراف میدان ونک امروز) و جاده کن نیز خودروها، شب های نا آرامی را می گذراندند.
اما امروز اوضاع بر عکس شده زیرا اینک زنان و دختران کم سن و سال برای گرفتن نوبت سوار شدن به خودروها با هم درگیر شده و کتک کاری می کنند (ویدئوهای موجود در شبکه ها موید این ادعا میباشد). لعنت بر این حکومت آخوندی. حالا توصیه ام به آنهایی که با رقص و آواز آنهم درست هم زمان با پرپر شدن دختران خوابگاه سید خندان، ایستادگان پشت چراغ میدان تجریش، مراجعین زندان اوین برای انجام امور زندانیان سیاسی، قتل عام شدگان در آستانه اشرفیه، می خواهند به ایران بیایند این است که فعلا این کار را نکنند زیرا از صدقه سر حکومت نکبت اسلامی، دست به اندازهای زیاد شده که نوبت به این رقصنده گان آواز خوان نمی رسد.
این جنگ لعنتی با همه بدبختی هایی که با خود داشت یک حسن هم دارد و آن نمایان شدن دم خروس بود، هم در مورد حامیان وسط باز حکومت اسلامی که به بهانه های گوناگون از پشت حکومت برآمدند و هم در مورد جنگ طلبان و جنگ افروزان ایرانی خارج از کشور که چهره پنهان خود را خوب نشان دادند و این بار خود را لو دادند و از کارشناس اقتصادی، امنیتی، سیاسی به موافقین اجنبی تغییر چهره دادند.
اما برخی از کسانی که در رسانه اینترنشنال مشغول تبلیغات به نفع اسرائیل و رضا پهلوی هستند، هویت مشخصی ندارند و معلوم نیست در کدام مکتب درس روزنامه نگاری خوانده و در کدام دامن درس اخلاق آموخته اند. مجری این رسانه در اوج جنگ اسرائیل و ایران با پخش مارش نظامی جلو دوربین ظاهر شده و می گوید: " مردم ایران اگر الان نیایید در خیابان انقلاب کنید، جمهوری اسلامی شما را قتل عام خواهد کرد.!!! یک رسانه چگونه و تحت کدام منشوری به خود اجازه می دهد مردم یک کشور را تشویق به قیام و کشته شدن نماید؟
مردم را بترساند، دروغ بگوید و در خدمت یک جریان سیاسی که سال های سال است به زباله دان تاریخ سپرده شده، قرار گیرد. این شیوه کار با کدام اخلاق حرفه ای و مسئولیت رسانه ای مطابقت دارد؟ شب پره هایی که توسط این رسانه بازیگر میدان شده اند از جان مردم داخل کشور چه می خواهند؟ اصلا منابع تامین مالی این تلویزیون، تلویزیون ایران فردا و بطور کلی تلویزیون هایی که با کار چاق کنی مثلث رسانه ای چمن[2] و دیگر یاران ،گردانده می شوند از کجا تامین می شود؟ این به اصطلاح استاد سابق دانشگاه امام حسین، امنیتی ترین و مکتبی ترین دانشگاه کشور (مراد ویسی) چگونه به این دانشگاه راه یافته، در آن تدریس کرده و چگونه از آنجا کنده شده و مهمتر از همه، چگونه در محفل رضا پهلوی به خدمت گرفته شده است؟ این کارگاه کارشناس ارشد سازی این رسانه با عناوین امنیتی، سیاسی، اقتصادی، نظامی با عناوین آب و تاب دار، یک سری آدم های بی هویت را چگونه به جامعه ایرانی حقنه کرده است.
دقت فرمائید، درست در گرما گرم جنگ غزه خانم نیوشا صارمی در برنامه تیتر اول خود وقتی در اخبار جعلی به نفع اسرائیل کم می آورد با فیگور و ژست خاصی یکباره به ویژگی های آلت مردان پرداخته و آلت مردان کشورهای مختلف را با هم مقایسه و راه کار ارائه می دهد. در حالیکه هم زمان اخبار دردناکی از قتل عام زنان و کودکان در منطقه در جریان بود. قضاوت با خود عزیزان است .
به طور کلی این رسانه نفرت پراکن، دروغگو، جنگ افروز و با در اختیار گرفتن افرادی بی اخلاق، بی پرنسیپ و اغتشاشگر بر علیه مردم داخل کشور مشغول فعالیت است. اگر محمدرضا شاه پشت پرده روابط صمیمانه ای با اسرائیل داشت ولی به ظاهر به قول خمینی، خدعه می کرد. ایشان در مصاحبه با سر دبیر روزنامه کویتی " السیاسه" در پنجم آذر 1352 می گوید:
" ما حاضر نیستیم سرزمین های مقدس اسلامی به دست مردم غیر مسلمان قرار گیرید[3]
و یا در پنجم بهمن ماه همان سال در مصاحبه با روزنامه " الاهرام" می فرمایند:
" ما به شدت با بقای اماکن مقدس اسلامی در دست غیر مسلمان مخالفیم و در این مورد حتی برادران مسیحی هم با ما هم عقیدهاند. آنها هم نمیپذیرندکه مقدساتشان در دست صهیونیستها باقی بماند.[4]
اما امروز شاهدیم که فرزند برومند ایشان علنا همراه با خانواده، زیر منویات نخست وزیر دولت صهیونیستی که بسیاری از تشکل ها و نهادهای بین المللی از او به عنوان جنایتکار جنگی، جنایت علیه بشریت و نسل کشی نام می برند، قرار گرفته و رسما از او بر حمله به کشور و بمباران هست و نیست کشور دعوت به عمل می آورد و همسر سیاستمدارش ! با پرچم اسرائیل همه جا حاضر می شود و به همراه حقوق بگیران شاخص درگاهشان به بیگانه پرستی افتخار می کنند.
اما و اما اگر روان شاد اخوان ثالث دوباره زنده می شد، قطعا و قطعا براساس رخدادهای اخیر، حرف خود را از دعوت اسکندر پس می گرفت.
در پایان ، امروز بخشی از مردم داخل کشور دخالت دو سنت دین و دربار را در حکومت و اداره امور جامعه و زندگی مردمان برنتابیده و ضمن احترام به عقاید و ارزش های شخصی تک تک افراد جامعه و بدون دخالت این عقاید در اداره امور عمومی و التزام به بیانیه های جهانی حقوق بشر و دیگر ضوابط و معیارهای انسان مداری صورت گرفته در جهان، مبارزه بی امان خود را برای رسیدن به هدف های پیگیری شده توسط جان باختگان راه آزادی میهن از ابتدا تا کنون به ویژه سربداران و به خون خفتگان سرفراز جنبش زن، زندگی، آزادی، ادامه خواهند داد و موج سواری های رذیلانه و فرصت طلبانه قدرت خواهان بی عمل با استفاده از نیروی بیگانه هیچ تاثیری در اراده این بخش از مردم نخواهد داشت. ضمنا از بازگشت هر ایرانی به کشور خویش قطع نظر از اراده نظام امنیتی، پلیسی حکومت پلید اسلامی استقبال می کنیم.
اما درباره مستاصلین رنجدیده داخل کشور:
بعد از جنگ 12 روزه با جوان دانشگاه رفته ای گفتگو می کردیم. او با حرارت می گفت آقا بگذارید اسرائیل بزند این حکومت را درب و داغون و واژگون کند؛ واقعا جانمان به لب رسیده است. خرابی ها بعدا ترمیم خواهد شد. در برابر از او فقط یک پرسش داشتم و آن این بود که جان های از دست رفته بی گناه کی ترمیم پذیر است، علاوه بر آن اگر یکی از قربانیان غیر نظامی حمله به زندان اوین یا یکی از کشته شدگان خوابگاه دختران سید خندان یا یکی از قتل عام شدگان آستانه اشرفیه و یا . . . . کس و کار و وابسته شما بود باز هم از حمله اسرائیل به غیر نظامیان دفاع می کردید؟ پاسخی نداشت. انصاف داشته باشیم و از جان و زندگی دیگران برای رفع استیصال خود مایه نگذاریم.
با تاکید فراوان اضافه می شود که حمله به زندان اوین که مخالفین سیاسی حکومت اسلامی در آنجا اسیر دست دژخیمان هستند هم از نظر سمبولیک و هم از دیگر نظرها به منزله همراهی با حکومت تلقی می شود زیرا بر اساس این حمله افراد غیر نظامی و مراجعین بسیاری به قتل رسیدند و بعد از 5 هفته هنوز در بدری این زندانیان و نگرانی خانواده های آنها به سرانجام نرسیده است. علاوه بر این در چند سال اخیر نظام اسلامی برای سرپوش نهادن به جنایاتی که در دهه شصت در این زندان مرتکب شده، درصدد تعطیلی آن و تغییر فیزیکی و کاربری آن بوده است. اینک اسرائیل و حامیان قدرت طلب و ضد ایرانی او بهانه خوبی برای اجرای برنامه تعطیلی این مکان به دست حکومت داده است.
ولی هیهات جنایاتی که در بیش از پنجاه و دو سال در این مکان بر علیه آزادی خواهان و میهن دوستان صورت گرفته با تغییرات ساختمانی در آن فراموش شدنی نیست. با زیر و رو شدن تپه های اوین خون به ناحق ریخته شده بیژن جزنی و 8 همراه او از یادها نخواهد رفت و خاطر خونین کفنان و سر به داران و زیبا دختران کم سن و سال مورد تجاوز قرار گرفته و ناجوانمردانه به قتل رسیده دهه 60 تا به امروز در یادها باقی خواهد ماند. با این حال هر کسی با هر پیشینه سیاسی و اجتماعی این حمله را توسط اسرائیل تایید می کند از دو حال خارج نیست. یا این که فهم و شم سیاسی او زایل گشته و قادر به درک درست از رویدادها نیست و یا این که صد در صد قدرت طلب و اجنبی پرست بوده و از جریان موهوم و به زباله دان تاریخ سپرده شده حمایت می کند و مردم داخل کشور به ویژه صدمهدیدگان بی گناه، این اشخاص را نه می بخشند و نه فراموش خواهند کرد.
ش. بابکان
تهران
پانوشت ها:
[1]. مجله خواندنیها، شماره 8، سال 21، سه شنبه 26 مهر ماه 1339، صفحه 18.
[2]. آقایان جمشید چالنگی، علیرضا میبدی و علیرضا نوری زاده.
[3]. شاهنشاهی و دینداری، گروه تحقیق سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، 1355، صفحه 57.
[4]. همان منبع صفحه 58.

خبر داران بی خبر، م.سحر

نبرد عظما با موش، مهران رفیعی