هشدار به آلترناتیو ها، آنها که گوش نمیدهند، حذف میشوند
حمید آصفی
بعد از جنگ دوازده روزه ایران و اسرائیل هنوز سایهی جنگ بر طرف نشده و برخی نیروهای برانداز چشم به موج دوم جنگ دوختهاند، یک پرسش بنیادین باید دوباره مطرح شود: در فردای فرضی سقوط جمهوری اسلامی، چه نیرویی ایران را اداره خواهد کرد؟ آیا ما از یک حکومت سرکوبگر به دام یک حکومتی که ساختار امنیتیاش دست اسرائیل است خواهیم افتاد؟ برخی از براندازان نظامیمحور استدلال میکنند که چون اسرائیل برای منافع خود به جمهوری اسلامی حمله کرده و میکند، ما نیز باید از این فرصت استفاده کنیم و کشور را پس بگیریم. این تحلیل در ظاهر واقعبینانه است، اما عمق ماجرا را نادیده میگیرد: آیندهی ایران، حتی در صورت فروپاشی نظام فعلی، تحت تأثیر مستقیم و تمامعیار ساختارهای امنیتیای قرار دارد که امروز در خاک ایران فعالاند، یعنی موساد.
بر اساس روایت ارتشبد حسین فردوست، که در دههی ۴۰ و ۵۰ خورشیدی از چهرههای اصلی امنیتی کشور بود، موساد در همان سالها شبکهای گسترده و پیچیده در ایران ایجاد کرده بود. او میگوید که در سال ۱۳۴۰، زمانی که قائممقامی ساواک را بر عهده گرفت، این سازمان در جریان بود که موساد حدود ۷۰۰ کادر امنیتی و جاسوس در ایران دارد. این شبکه، که مأموریتش رصد عراق و کشورهای عربی بود، با اطلاع کامل دولت وقت ایران عمل میکرد، اما نکتهی مهم آنجاست که مقامات ایرانی از جزئیات فعالیتها، نفرات و ارتباطات این شبکه تقریباً بیاطلاع بودند. تنها سه نفر از مدیران ارشد موساد در ایران با ساواک ارتباط داشتند. بعد از انقلاب، دو تن از آنها متواری شدند و نفر سوم، که یک صراف مشهور تهرانی بود، همان شب اول بازداشت در زندان «خودکشی» کرد.
این گذشتهی امنیتی اکنون به شکلی جدیتر و مؤثرتر ادامه یافته است. موساد با طراحی و اجرای عملیات هدفمند در ایران و قلب تهران، نشان داده که شبکهای زنده، فعال، دقیق و نهادینه در ایران دارد. این فقط به معنای ضعف سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه نشاندهندهی نفوذی است که حتی پس از سقوط جمهوری اسلامی نیز باقی خواهد ماند و نقش ایفا خواهد کرد.
ایران، چه در جمهوری اسلامی و چه پس از آن، در یک موقعیت ژئوپلیتیکی پیچیده و ناخواسته قرار دارد. هر دولتی که بر سر کار بیاید، ممکن است در تعارض با منافع بازیگران منطقهای یا جهانی قرار گیرد. اسرائیل کشوری نیست که صرفاً با یک حکومت خاص مشکل داشته باشد؛ بلکه برای حفظ برتری راهبردی خود، با هر نیرویی که بخواهد هژمونی در منطقه داشته باشد دچار تنش خواهد شد. اگر حکومت آینده ایران، هر که باشد، بهطور کامل با سیاستهای تلآویو هماهنگ نباشد، این خطر واقعی وجود دارد که با همان ابزارها که امروز علیه جمهوری اسلامی استفاده میشوند، فردا علیه هر نظام دیگری اگر اندکی نافرمانی کند، نیز به کار روند.
این یعنی نظام آینده نه تنها باید مشروعیت مردمی داشته باشد، بلکه باید آمادگی رویارویی با یک شبکه نفوذ نیرومند خارجی را نیز داشته باشد. شبکهای که ممکن است از درون سیاست، اقتصاد و حتی اپوزیسیون، مهرههایی کاشته باشد و هرگونه استقلالطلبی واقعی را تهدید کند. نیرویی که نظام جدید را تأسیس میکند اگر به درخواستهای اسرائیل پاسخ مثبت ندهد، یا «با آن نباشد»، به راحتی میتواند با ابزار حذف و ترور، قدرت را بازتعریف کند.
اینجا دیگر صحبت از استقلال ملی نیست. اینجا، مسألهی «حق حاکمیت» به مفهوم واقعی خود مطرح است. اگر آلترناتیوی بخواهد با اتکا به بمباران، ترور و فروریختن نظام کنونی بر سر مردم، قدرت بگیرد، باید بداند که تنها وارث این ویرانه نخواهد بود؛ بلکه تحت نظارت همان ساختار امنیتیای خواهد بود که دهههاست بیصدا در ایران جا خوش کرده است.
آیندهی ایران نیاز به آزادی دارد، نه جابهجایی وابستگی. نه به ولایت مطلقه امنیت منطقهای! اگر هدف نهایی ساختن نظامی مردمسالار و مستقل است، مسیر آن نمیتواند از دل ترور و شبکههای پنهان بگذرد. فقط ملتی که خود تصمیم بگیرد، و نیرویی که از دل همین ملت برخاسته باشد، میتوانند ایران را از دایرهی سلطهی امنیتی بیرونی خارج کنند.
هیچ قدرت خارجی، چه از نوع غربیاش و چه منطقهایاش، بهدنبال آزادی ملتها نیست. آنچه آنها میخواهند، حکومتهایی با رفتار قابل پیشبینی، همراه و بیهزینه است. اما آنچه ایران نیاز دارد، نه همراهی با این یا آن قدرت، که بازسازی یک دولت ملی، مستقل، دموکرات و پاسخگو است. بدون این مؤلفهها، هر آلترناتیوی صرفاً نقش یک دولت نیابتی اسرائیل خواهد داشت؛ چه تاج بر سر داشته باشد و چه ادعای جمهوریت.
مردم ایران، شایستهی استقلالاند، نه زنده ماندن در حاشیهی معادلات امنیتی.