
منطبق با این سخن است که جنگهای نیابتی اسرائیل در کشورهایی مانند سوریه، غزه و کرانه باختری، لبنان ، ایران و ... بازتابی از هماهنگی استراتژیک بین ایالات متحده و اسرائیل با حمایت اروپا می باشند. بنابراین، اساساً ابزارهای ژئوپلیتیک طراحی شده برای بازسازی ساختارهای منطقهای در راستای منافع غرب بویژه آمریکا و اسرائیل هستند. یک همسویی سیستماتیک بین اهداف امنیتی محور اسرائیل و سیاستهای مداخلهای مبتنی بر ارزشهای غربی وجود دارد. در واقع، سخن صدراعظم آلمان، فریدریش مرتس، «اسرائیل کار کثیف را برای همه ما در ایران انجام میدهد»، به طور آشکار درک غربی از اسرائیل به عنوان یک قدرت نیابتی که عملیاتهای پنهانی را در درگیریهای منطقهای هدایت میکند، منعکس میسازد.
موضعی که مرتس، عضو حزب محافظهکار دموکرات مسیحی در مورد حمله جنایتکارانه اسرائیل به ایران در پیش گرفته در آلمان با واکنش مواجه شد و کارشناسان و احزاب سیاسی گوناگون واکنشهای تندی نسبت به آن نشان دادند. تنها ۳روز بعد از اظهارات صدراعظم آلمان در تجلیل و تقدیس تجاوز ضد قوانین بین الملل اسرائیل به میهن ما، در ۲۰ ژوئن، هنرپیشه معروف و مترقی آلمانی، "دیتر هالرفوردن"، "آلبرشت مولر" و عده ای دیگر از اساتید دانشگاه و سیاستمداران آلمانی شکایت کیفری علیه صدراعظم آلمان "فریدریش مرتس" به دادگاه برلین بردند.
در این میان پرستو فروهر مدافع حقوق بشر و کنشگر سیاسی و فرزند زنده یادان پروانه و داریوش فروهر از شخصیت های برجسته ملی و از پویندگان دیرپای راه مصدق که همانا استقلال و آزادی ایران است بهمراه دهها شهروند میهن دوست ایرانی- آلمانی با امضای کارزار اینترنتی و ثبت یک شکایت در دادگاه فدرال آلمان از «فریدریش مرتس» صدراعظم این کشور را به دلیل اظهاراتش درباره حمله اسرائیل به ایران شکایت کردند. پرستو فروهر درباره علت طرح این شکایت میگوید: «در این اظهارنظر [سخنان فریدریش مرتس] مردم ایران هیچ محلی از اعراب ندارند و به نابودی جان و مال آنان هیچ اشارهای نمیشود.»
صدراعظم آلمان به نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، استناد میکند که "از ساخت بمب هستهای ایران جلوگیری کرده و مانع توسعه آن شده است!" چیزی که آژانس بین المللی انرژی اتمی و حتی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا نیز آن را رد میکنند. نتانیاهو لاینقطع از سال ۲۰۰۲، یعنی به مدت ۲۳ سال، علناً درباره نزدیک بودن ساخت بمب هستهای توسط ایران صحبت کرده و دروغ گفته است. آوی شلایم، تاریخنگار سرشناس اسرائیلی، در گفتوگویی با شبکه الجزیره در ۲۰ ژوئن ۲۰۱۸، به صراحت اعلام کرد: «در چهل سال گذشته، این اسرائیل بوده که همواره تهدیدی جدی برای ایران محسوب شده است. ایران هرگز به اسرائیل حمله نکرده؛ ضمن آنکه عضو معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای است، در حالی که اسرائیل نه تنها از امضای این معاهده سر باز زده، بلکه خود دارای زرادخانه هستهای است و ایران فاقد چنین تسلیحاتی است.
اسرائیل هیچگاه از اجرای کارزارهای تبلیغاتی دروغین، فریبکارانه و تحریف واقعیتها برای تحریک افکار عمومی جهانی و بهویژه غرب علیه ایران دست برنداشته و این جریان همواره یکطرفه بوده است نه برعکس.» (۱)
ستایش جنگ تجاوزکارانه اسرائیل یا بقول مرتس ها غربی، در تضاد آشکار با ماده ۲.۳ منشور سازمان ملل متحد است که بیان میکند: «کلیه اعضا اختلافات بینالمللی خود را از طریق مسالمتآمیز حل و فصل خواهند کرد...» ماده ۲.۴ منشور سازمان ملل متحد حتی با صراحت بیشتری بیان میکند: «کلیه اعضا در روابط بینالمللی خود از هرگونه تهدید علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری یا از هر روش دیگری که با اهداف سازمان ملل متحد مغایرت داشته باشد، خودداری خواهند کرد.»
ستایش جنایات نیروی هوایی اسرائیل، توسط صدراعظم آلمان، ستایشی ضد بشری است که ناشی از ایدئولوژی اوست، بی جهت نیست که او از واژگان نازیها استفاده کرده است. اصطلاح «کار کثیف» توسط افسران اساس ها در دادگاههای پس از جنگ برای توصیف قتلهای دستهجمعی استفاده میشد.
در آغاز سال ۱۹۴۲، "آگوست هافنر"، فرمانده اساس، تیرباران دستهجمعی ۳۴۰۰۰ یهودی را ظرف ۴۸ ساعت در باواریا، با انتخاب همان کلماتی توجیه کرد که فریدریش مرتس صدراعظم آلمان و رئیس "حزب مسیحی دموکرات" این کشور جنایت اسرائیل را در تجاوز به ایران توجیه کرد: «کار کثیف».
فرمانده اساس، اگوست هافنر در سال ۱۹۶۸ محاکمه شد. او در دادگاه گفت: «ما مجبور بودیم کار کثیف را انجام دهیم. من هیچگاه فراموش نمی کنم که سرلشکر ابرهارد در کیف گفت: شما باید شلیک کنید»
ستایش از نتانیاهو هیتلر صفت و حمایت بی چون و چرا راستگرایان افراطی ( نئوفاشیست ها) غرب از او، از جمله رهبران آلمان بیان این واقعیت است که همواره کارهای کثیفی موجود است که میباید با دستان کثیف دیگری برای غرب عملی شوند. وقتی آریل شارون، نخست وزیر وقت اسرائیل در مصاحبه ای گفته بود که کشورش قصد حمله به ایران را دارد. در ماه ژانویه ۲۰۰۵ دیک چنی، معاون جرج بوش می گوید: در مورد حمله احتمالی اسرائیل به ایران هشدار داد و گفت: بگذارید اسرائیل «کار کثیف» را انجام دهد.
او ادامه می دهد «به اسراییل ماموریت داده شد تا کارهای کثیف را برای ما انجام دهد» آنان از تروریسم دولت صهیونیستی اسرائیل حمایت تمام عیار می کنند و خیالشان راحت است که اسرائیل به خوبی کارهای کثیف آنها را با سلاح های آنها انجام می دهد. در واقع اسرائیل را تشویق میکنند تا جنایات و کشتار ضد بشری و خارج از چارچوب قوانین جنگی را مرتکب شود که خودشون هنوز جرات انجام آن را ندارند. بطوریکه آنالنا باربوک، وزیر خارجه آلمان یکی از وارثان هیتلر و نازی ها با وقاحت تمام می گوید: مادامی که هدف قرار دادن غیرنظامیان [قتل عام مردم عادی] و بیمارستان ها [نابودی همه بیمارستانها] امنیت اسرائیل را تضمین کند، از این اقدام شرمنده نخواهیم شد. این سخنان و واکنش ها، در خود و در ذات خود عنصری افشاگرانه دارند که بما میگوید چگونه نئوفاشیسم غربی بطور عملی و تئوری در غرب کنونی عمل مینماید و اکنون تقریباً در همه جای قاره اروپا و آمریکا فاشیسم ریشه دوانده است.
بیاد بیاوریم کارهای کثیفی را که با دستان کثیف امثال مرتس ها صورت گرفته اند؛ از جمله نسل کشی نیوزلندی ها و استرالیایی های بومی توسط دولت انگلستان، وحشیگری غرب ، در قتل عام سرخپوستان در قاره آمریکای شمالی ، بردگی آفریقاییان سیاه پوست ، استعمار آسیا ، آفریقا و آمریکا لاتین، کودتا بر علیه حکومت ملی دمکراتیک دکتر مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، و پاتریس لومومبا در کنگو و حکومت مردمی سالوادور آلنده ۱۹۷۳ در شیلی ، قتل عام میلیونها نفر در الجزایر، ویتنام، عراق، لیبی، سوریه ، لبنان و... بازتاب کارهای کثیفی می باشند که توسط دستان کثیف آمریکا و غرب سلطه جو انجام گرفته اند.
راستی چرا تاریخ استعمار و امپریالیسم اروپا و آمریکا مملو از کارهای کثیفی چون، جنگ جهانی اول، دوم، بمب اتمی ریختن بر سر مردم ژاپن، اشغال افغانستان، بمباران واشغال عراق،تجاوز به لیبی و سوریه .جنگ تجاوزکارانه علیه ویتنام، لائوس( براساس گزارش سی.ان.ان، بین سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۳، آمریکا بیش از دو میلیون تُن بمب بر سر لائوس فرو ریخت؛ مقداری که حتی از مجموع بمباران آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم نیز بیشتر است. لائوس به لحاظ سرانه، بمبارانشدهترین کشور جهان است. آیا واقعاً طراحان این سیاستها هیچ حس شرمی در وجود خود سراغ دارند؟) و کامبوج، جنگ کره، تحریم اقتصادی بیش از ۶ دهه کوبا و جنگ تجاوزکارانه به یوگسلاوی وتجزیه این کشور و نسل کشی در غزه و.... می باشد.
چرا اتحادیه اروپا از نسل کشی و کشتار در حال انجام دو میلیون غزه ای سرتاپا حمایت می کند طوری که «ژوزف بورل» مسئول پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا با انتشار پیامی در شبکه اجتماعی ایکس از عدم تصمیمگیری شورای اروپا درباره نقض قوانین حقوق بشر در غزه توسط اسرائیل به شدت انتقاد و تاکید کرد که اروپا با این کار، اجازه ادامه نسلکشی در غزه را میدهد. او می نویسد: شورای اتحادیه اروپا دیروز نتوانست در مورد نقض بند حقوق بشر «توافقنامه همکاری» توسط اسرائیل تصمیمی بگیرد. اما این خود یک تصمیم است؛ اروپا تصمیم میگیرد که جنایات جنگی مداوم اسرائیل را مجازات نکند و اجازه میدهد نسلکشی غزه بدون وقفه ادامه یابد.
ریشه و زیربنای این چرائی را در تفکر و فلسفه غرب باید جستجو کرد.
شاید بشود فلسفه غربی در خدمت سلطه گری و ورود به دوران روشنگری را از امانوئل کانت شروع کرد، او که یکی از بزرگترین فلاسفه غرب است در مورد نژادها در درس به دانشآموزانش، آنها را در یک سلسلهمراتب قرار می دهد:
۱- نژاد سفیدپوست شامل تمام استعدادها و انگیزههاست.
۲- نژاد سیاهپوستان بیهوده است و میتوان فقط به آنها برای خدمت آموزش داد.
۳- مردم بومی آمریکایی غیرقابلتشخیص هستند، فاقد تاثیر هستند، آنها عاشق نیستند بنابراین بارور نیستند. آنها به سختی صحبت میکنند و به هیچ چیزی دقت نمیکنند و تنبل هستند.
الکسی دو توکویل هم که یکسال در آمریکا سفر کرد و از غرب تا شرق و شمال تا جنوب آن را پیمود تا کتاب «دموکراسی در آمریکا» و مدل این دموکراسی را به عنوان مدل ایده آل به اروپا معرفی کرد، هیچ مشکلی با نسل کشی و کشتار دهها میلیون آمریکایی بومی (سرخپوستان) که صاحبان اصلی آمریکا بودند نداشت.
این چرائی را هگل اینگونه پاسخ داده است. هگل تجدد را خاص غرب دانسته و سلطه بلامنازع غرب بر شرق را ضروری دانسته و جهان متعلق به غرب بشمار می آورد. او معتقد است اروپا مرکز و غایت جهان و مطلقا غربی و آسیا نیز مطلقا شرقی است و تقدیر محتوم آسیا این است که مطیع اروپا باشد.
هگل معتقد است شرق فاقد ویژگیهای انسانی و فرهنگی لازم است تا خود به آزادی برسد. این بر عهده غرب است که بر فرهنگهای شرق سلطه یابد تا آنها را به آزادی برساند. بنابراین چون همه جهان بجز اروپا بی فرهنگ و برده هستند سلطه بر آنها و کشتار آنها توجیه پذیر می شود. هگل در توجیه کشتار سرخپوستان توسط آمریکایی ها این چنین استدلال می کند: فرهنگ بومی آمریکائی( فرهنگ سرخپوستان) که از تاریخ جهانی منتزع است، به محض مواجهه با روح (روح غربی)، می بایستی منقرض شود. این قوم ابتدائی یا باید نابود می شد و یا چیزی شبیه آن، برایش اتفاق می افتد.
اما غربی ها که خالق اخلاق خوب هستند، چگونه غیر غربی را کشتار کنند؟ هگل پاسخ می دهد: آن ملاحظات اخلاقی که ما نسبت به یکدیگر داریم، در رابطه با "کاکا سیاها" رعایت کردنی نیست. اخلاق را می توان به دو بخش کرد: اخلاقی که برای خود قائل شویم و مال ما است و اخلاقی که برای دیگری قائل شویم. ما اروپایی ها ارزشهای سیاسی و اجتماعی لیبرال در خانه خود برقرار می کنیم و این حق ماست، که خود بخود و بطور کامل برای ما، محفوظ است که به حکم عقل، بسوی بیگانگان یورش بریم. سرزمین هایشان را اشغال کنیم و ویران سازیم. و البته می دانیم که وضعیت ذهنی آن اقوام با چنین یوروشی سازگار است. آنان موقعیت دیگری نمی توانند داشته باشند.
در مدرنیته، دو نظام اخلاقی در کنار هم قرار می گیرند: یکی برای ما(غرب) و دیگری برای آنها. حقوق و .... یک سویه، از آن غرب است. برای دیگران، استبداد توتالیتری لازم است که غرب به قیمت ویرانگری و کشتار، می باید بر آنها، مسلط کند.... تمدنها، در مراحل میانی خود، زوال پذیر هستند.
برای اروپاییان که در اعلی درجه قرار دارند، تاریخ اقوام دیگر، به تاریخ آنها تبدیل می شود و اقوام دیگر جزئی از مایملک اروپائی ها محسوب می شوند.
(۲)
مارتین هایدگر، به راحتی جذب فلسفه نژادپرستانه نازیسم شد و کلاس هایش را با سلام نازی ها شروع می کرد و هیچگاه اظهار پشیمانی نکرد.
نوع زنده چنین نگاهِ سخت نژادپرستانه را در هابرماس هم که با کتاب «نظریه کنش ارتباطی» به یاری دموکراتیزه کردن جوامع شتافت و حمایت او از نسل کشی، جنوساید و پاکسازی فلسطینی ها بدست اسرائیل را می بینیم.
انعکاس این نوع نگاه نژادپرستانه را در سخنان رئیس اتحادیه اروپا، اورزولا فون در لاین، در هنگام حمله روسیه به اوکراین و چرایی دفاع اتحادیه اروپا از اوکراین را می بینیم. ایشان در توجیه دفاع از اوکراین، علت دفاع از اتحادیه اروپا از اوکراین را اینگونه توضیح می دهد: «اوکراین یکی از ماست is one of us» Ukraine» این سخن برگرفته از هگل است.
بنابراین آنچه آمریکا و متحدانش در عراق و افغانستان و اسرائیل در لبنان و فلسطین و سوریه و امروز در ایران میکنند، موافق این فتوای هگل است! نظریه هگل، اندیشه راهنمای محافظه کاران جدید در تدوین نظریه "جنگ پیشگیرانه " می باشد که در اساس راهنمای سیاست جنگ افروزانه ناتو و آمریکا در جهان و اسرائیل در خاورمیانه است.
نظریه توتالیتری هگلی، که بعدها نازیسم را تولید می کند هنوز ادامه دارد. این نظریه دولتهای صهیونیستی اسرائیل را تولید می کند و در گذشته نازیسم و فاشیسم را پدید آورد و امروز نئوفاشیست های اروپائی و امریکائی چون ترامپ، مرتس، جورجا ملونی، نئوکانها و احزاب رست افراطی(نئوفاشیسم) در اروپا را تولید کرده است.
جنگ امروز اسرائیل با فلسطینی ها ، لبنانی ها ، یمنی ها، سوریه ایها و ایران و به خاک و خون کشیدند منطقه خاورمیانه و حمایت بی چون و چرای غرب بسردگی آمریکا از اسرائیل تجدید رفتار هیتلر با یهودیان و غیر یهودیان و یادآور سکوت و حمایت کشورهای غربی و حتی واتیکان از کشتار آنان می باشد.
نتیجه می گیریم، درست است که در جنگ جهانی دوم نازیسم و فاشیسم از نظر نظامی تشکیلاتی شکست خوردند ولی از نظر فکری به حیات خود ادامه دادند. اعمال خشونت آمیزی که دمکراسی های فرسوده لیبرال برای نابودی آزادی های فردی و جمعی، کرامت انسانی و حقوق بشر و سلطه بر دیگران بکار می برند به روشنی ترسیم کننده فاشیسم قرن ۲۱ می باشند. لیبرال دموکراسی غرب از لیبرالیسم به نئولیبرالیسم و از نئولیبرالیسم بسوی نئوفاشیسم و بازگشت به نازیسم در حرکت است. بی جهت نیست که بارها گفته ام و نوشته ام قرن بیست و یکم قرن فاشیست هاست.
(۱)فرارو، رویاهای پنهان پشت جنگ اسرائیل با ایران، عیاد بلال، استاد دانشگاه جامعه شناسی مراکش
(۲)علی میرسپاسی، تاملی در مدرنیته ایرانی،