Friday, Aug 1, 2025

صفحه نخست » عجب سرود قشنگی بود، سرود شاهنشاهی!؛ ف. م. سخن

IMG_2344.jpegعجب سرود آزاردهنده ای بود، سرود شاهنشاهی که زمان شاه راست و چپ آن را می شنیدیم! (تیتر اشتباه نشده! یخرده دندون روو جیگر بذارید و تا ته مطلب رو بخونید متوجه قضیه میشید! :))

دوران مدرسه موقع جشن های دولتی، در حالی که ما دانش آموزان را در حیاط مدرسه به صف می کردند و مثلا برای ما بچه ها -که اغلب، زیر ضربات ترکه های آقای ناظم بر کف دست،،، از بچه ی شرّ، تبدیل به بچه مثبت شده بودیم و یکی از نشانه های مثبت و مودب بودن ماها پوشیدن کت و کوتاه بودن مو بود- جشن بر پا می کردند و یکی از بچه ها با ملودیکا سرود شاهنشاهی و چیزهایی را که بلد بود می نواخت، ما بچه های ذاتا شرّ، در سرمای زمستان در حالی که کف دست چوب خورده مان ورم کرده بود و درد گرفته بود و مثل سگ می لرزیدیم در حالی که به جد و آباد خودمان فحش می دادیم در این مثلا جشن حضور می یافتیم و نوای این سرود در زیر ریسه های چراغ های رنگی، مثل سگ پاولوف در ما غده های نفرت را بر می انگیخت و ناخودآگاه اثرات چنان جشن و شکنجه ای در ما خود را نشان می داد!

در آن دوران ما ناچار بودیم یک بار موقع شروع برنامه های تلویزیون، یک بار هم موقع تمام شدن شان (آن زمان تلویزیون برنامه هایش چند ساعت در روز بود و بیست و چهار ساعته نبود) این سرود را بشنویم و هورمون های نفرت مان ترشح کند.

ما حتی در سینما هم از دست این سرود در امان نبودیم و برای دیدن فیلم های کمدی سکسی لاندو بوزانکا به سینما ریولی تقاطع تخت جمشید و جاده قدیم هم که می رفتیم، اول اش باید سرود شاهنشاهی را می شنیدیم و تازه موقع شنیدن، سر پا هم می ایستادیم و مثلا احترام می کردیم در حالی که غده ی هیپوتالاموس مان هورمون نفرت تولید می کرد.

انقلاب که شد ما از شر سرود شاهنشاهی خلاص شدیم و گیر سرود جمهوری اسلامی افتادیم که ورژن اول آن را شاعر طنزپرداز مان استاد ابوالقاسم حالت سروده بود و ورژن دوم اش که سرزدنِ «مهر خاوران» را نوید می دهد و ما را هر بار به یاد خاوران خونین و دوستان و عزیزان کشته شده مان به دست جمهوری آدمخوار اسلامی می اندازد امروز هم پخش می شود.

این ها گذشت و گذشت و ما در خارج از ایران از شرّ هر چی سرود بود خالص شدیم، و گهگاه موقع بازی فوتبال آلمان سرود آلمان را می شنیدیم که چون در سریال دایی جان ناپلئون ملودیِ آن پخش می شد، یاد آن سریال و دیدن هوشنگ واکسی که از طرف هیتلر خان جلوی در خانه ی دایی جان مستقر شده بود و از دایی جان در مقابل انگلیسا حفاظت می کرد می افتادیم که ناگهان....

ناگهان، هفته ی پیش رعد سرود شاهنشاهی ایران در اجلاس مونیخ شاهزاده غریدن گرفت و تمام این فیلمی که براتان تعریف کردم ریوایند شد و ریوایند شد و مرا پرت کرد به دوره ی پادشاه فقید، و در حالی که غده ی هیپوتالاموس من، در اثر قرار گرفتن در مقابل انواع و اقسام مصیبت ها و نفرت ها،،، تولید هورمونی خود را کلا تعطیل کرده بود و من کاملا در مقابل همه چیز بی طرف و بی احساس،،، اما با عقل و خرد بسیار شده بودم، رو در روی سرود شاهنشاهیِ از دل برخاسته ای قرار گرفتم که در یک لحظه از گوشه ای از سالن همایش مونیخ شنیده شد و بعد ناگهان تمام سالن را در بر گرفت!

کاملا مشخص بود که این کار برنامه ریزی قبلی نشده و همه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بودند. همه، خود آگاه و ناخودآگاه به پاخاستند و دست بر قلب شان نهادند و شنیدن این سرود، این بار دوپامین زیادی در من تولید کرد و باعث خوشحالی و شعف من شد!

سخن است دیگر! هفت دهه پیش،،، از شنیدن این سرود عصبانی می شدم، هفت دهه بعد خوشحال می شوم! این یعنی چی؟

اما شنیدن این سرود را مدیون کی ها هستم؟


لابد فکر می کنید مدیون سرودخوان های داخل سالن همایش هستم!
نخیرشم!

شنیدن این سرود در آن همایش را مدیون عده ای چپِ چپ کرده ی مخالف شاهزاده رضا پهلوی و همایش مونیخ هستم که در چند جا نوشتند و در چند برنامه تلویزیونی و ویدئویی با عصبانیت و خشم گفتند که «ای داد! ای بیداد! آی هوار! مردم بیایید ببینید چه فاجعه ای رخ داد! در اجلاس مونیخ شاهزاده، سرود شاهنشاهی پخش شد! وای وای وای!»

به خودم گفتم الان بچه ها و جوان هایی که دوران پادشاه فقید را ندیده اند فکر می کنند که این سرود، چیزی در حد «آيات شیطانی» سلمان رشدی ست و چنان کفر گویی هایی در آن هست که اگر کسی این چیز شنیع را بشنود، مستقیم می افتد در وسط آتش جهنم. پس جیغ و ویغ معترضان بیهوده نیست!

ای جوان برومند ایرانی! ای عزیز دل سخن! از یک نفر که با این سرود این همه تاریخ دارد و بالا و پایین اش را برایت نوشته بشنو که سخن بعد از این همه سال به تو می گوید که:
«در زمان ما یعنی زمان پادشاه فقید، تبلیغ، از شدت تکرار و یکنواختی و اغراق، تبدیل به ضد تبلیغ می شد، خوب و زیبا تبدیل به بد و زشت می شد، سپاسگزاری و قدر شناسی، تبدیل به پاچه خاری و خ..ه مالی می شد، و سن هم که کم بود و سواد و تجربه هم که نبود، سرود انترناسیونال با ترجمه ابوالقاسم خان لاهوتی، می شد سرود مردمی و انسان ساز، و سرود شاهنشاهی می شد، سرودِ اَخ و شاه جنایتکار و حالا که کسانی در سالن مونیخ این سرود را خوانده اند، تو قطع بدان که جنایت کرده اند و جنایت ناجوری هم کرده اند که باید به سیخ کشیده شوند! نه عزیزم این طور نیست!

تازه انگار این اجلاس اجلاس کمونیست ها بوده که خطای بزرگی در آن سرود گرفته و به جای «بر خیز ای داغ لعنت خورده»، «شاهنشه ما زنده بادا» در آن جا خوانده شده که این طور طلبکار هستند.

آقا، دوست داشته بخواند، خوانده. به تو چه؟ اگر نمی خواندند تو حاضر می شدی در آن جلسه شرکت کنی؟ نه؟! پس چه مرگت است! من در میهمانی خودم دلم می خواهد فلان کار را بکنم، به تو چه، که داری از شدت خشم سنکوپ می کنی؟!

هیچی دیگه!

فحاشی دوستان چپ به این سرود باعث شد بعد از هفت دهه بروم سراغ شعر آن که به دستور رضا شاه بزرگ، در مدتی کوتاه توسط عده ای از بزرگان ادب و فرهنگ زمانه سروده شده بود و این بار بدون دخالت غده هیپوتالاموس که به این شعر نگاه کردم دیدم عجب شعر قشنگی دارد و عجب پر مفهوم است و حتی امروز هم معنی دارد و هیچ چیزش اغراق آمیز و دروغ نیست و اتفاقا حرف دل مردمی ست که دوران پادشاه فقید را دیده اند....

شاهنشه ما زنده بادا،
پاید کشور به فرّ ش جاودان،

کز پهلوی شـد ملک ایران،
صد ره بهتر زعهد باستان،

از دشمنان بودی پریشان،
در سایه اش آسوده ایران،

ایرانیان پیوسته شادان،
همواره یزدان، بوَد او را نگهبان.

مرسی کسی که آن وسط سالن، این سرود را زمزمه کردی بعد ناگهان آتش این سرود تمام سالن را گرفت!



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy