Friday, Aug 1, 2025

صفحه نخست » درس‌های اپوزیسیون شوروی برای اپوزیسیون ایران

ussr.jpg«هر چقدر عمر یک دیکتاتوری بیشتر می‌شه، به تعداد دوگانه‌اندیشان هم افزوده می‌شه ‫و انقلاب زمانی اتفاق می‌افته که دوگانه‌اندیشان دیگه نترسند ‫و به خیابان‌ها بیان و ناگهان نظام ظرف چندروز فرومی‌پاشه. ‫یک نفر باید این جرقه‌ای که به آتش تبدیل می‌شه رو نگه داره.» این جملات را «ناتان شارانسکی»، معترض و فعال حقوق‌بشر و از مشهورترین ناراضیان شوروی در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ در گفت‌وگو با مازیار بهاری، مدیر و موسس «ایران‌وایر» می‌گوید

مازیار بهاری - ایران وایر

شارانسکی در دو زمینه احقاق حقوق یهودیان شوروی برای اجرای مراسم مذهبی و مهاجرت به اسراییل و همچنین همکاری با «آندری ساخاروف»، دانشمند هسته‌ای و فعال حقوق‌بشر فعالیت داشته است. او در سال ۱۳۵۶ دستگیر شد و یک‌سال بعد به ۱۳سال زندان و کار اجباری محکوم شد. جالب این است که دقیقا ۱۳سال پس از محاکمه شارانسکی، یعنی در سال ۱۳۷۰ حکومت شوروی سقوط کرد. او البته سال ۱۳۶۵ به‌دلیل فشارهای بین‌المللی آزاد شد. بلافاصله به اسراییل مهاجرت کرد و آن‌جا حزب «مهاجرت به اسراییل» را تاسیس کرد و نُه سال نماینده پارلمان اسراییل بود.

در این مصاحبه با توجه به این‌که آقای شارانسکی در حال حاضر در دولت و پارلمان سمتی ندارد، درباره مسایل داخلی اسراییل و سیاست‌های داخلی و خارجی این کشور صحبت نکردیم.

هدف ما در این مصاحبه دو چیز بود یکی مرور فعالیت‌های ناراضیان حکومت شوروی در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ به امید این که فعالان اپوزیسیون ایرانی از این فعالیت‌ها درس بگیرند وهمین‌طور می‌خواستیم با یک شهروند وطن‌پرست اسراییلی درباره روابط اسراییل و جمهوری اسلامی صحبت کنیم و بدانیم مردم عادی در اسراییل چه خطراتی را از جانب جمهوری اسلامی متوجه کشورشان می‌دانند.

شما هم می‌توانید سوالات خود را از ناتان شارانسکی از طریق ایمیل [email protected] و یا شبکه‌های اجتماعی ایران‌وایر بپرسید. او درخواست ایران‌وایر برای پاسخ به سوالات مخاطبان را پذیرفته است.

به‌عنوان کسی که سال‌ها به‌عنوان مخالف فعالیت می‌کرده. ‫به‌عنوان سیاست‌مدار، به‌عنوان کسی که وضعیت ایران را دنبال می‌کرده، ‫پیشنهادت برای گروه‌های مخالف ایرانیان چیه؟ ‫چطور می‌توانند با هم یک جبهه متحد یا نیمه‌متحد ‫در برابر حکومت جمهوری اسلامی تشکیل بدن؟

‫همان‌طور که قبلا هم گفتم و خیلی هم مهم بود که‫ بارها و بارها این موضوع را توضیح بدهم، در دورانِ اتحادِ شوروی، من نقشِ سخنگوی گروه‌های مختلف را داشتم و باید گروه‌های مختلف را قانع می‌کردم که با وجود تمام تفاوت‌هایمان یک نقطه اشتراک داریم. ‫ما با سلطنت‌طلب‌ها و دیگر گروه‌ها سروکار داشتیم، از جمله ملی‌گرایان اوکراینی و سلطنت‌طلب‌های روس. ‫این‌ها خواهان چیزهای کاملا متضادی بودند، اما هر دو در رنج بودند ‫و هر دو می‌خواستند رژیم شوروی از بین ببردند.

‫مساله این بود که چطور باید قانع‌شان کرد ‫که این‌کار باعث سخت‌تر شدن وضعیت شما نخواهد شد. ‫بلکه اگر اول این رژیم را حذف کنید کار خیلی راحت‌تر می‌شود.

به‌نظرت دگراندیش‌ها، چه به‌صورت فردی، چه به‌صورت گروهی ‫نقشی در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی داشتند یا ‫ فقط به‌خاطر فشارهای غرب بود؟

‫شکی نیست که فشارهای غرب خیلی مهم بود. ‫ولی فشار غرب زمانی شکل گرفت که ‫فعالیت‌های مخالفان سیاسی در جریان بود. به‌هرحال وقتی که ‫من ناخواسته به «میخاییل گورباچف» توهین کردم. ‫وقتی در یکی از نشست‌های بین‌المللی ازم پرسیدند که ‫به نظرت چه اشخاصی بیشترین نقش را در فروپاشی شوروی داشتند؟‫ من گفتم اولین نفر «آندری ساخاروف» بود. ‫نفر دوم ریگان و نفر سوم میخاییل گورباچف بود. ‫گورباچف اون‌جا بود و به من گفت: ‫من برخلاف نظر تمام اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست ‫تصمیم گرفتم تو را از زندان آزاد کنم بعد تو می‌گی که من نفر سوم بودم؟

‫من بهش گفتم نفر سوم خیلی جایگاه خوبی‌ است، بعد از ساخاروف و ریگان. ‫این چیزی است که واقعا احساس می‌کنم، الان توضیح می‌دهم چرا. ‫هر جامعه تمامیت‌خواهی که شوروی نمونه کلاسیکی از آن بود، ‫سه نوع شهروند دارد. ‫یکی، طرفداران واقعی‌اند؛ کسانی که به ایدئولوژی رسمی باور دارند. ‫بعد، مخالفانند. همان معدود افرادی که جرات حرف‌زدن دارن‫د و زندگی و آزادیشان را به‌خطر می‌اندازند ‫و دوگانه‌اندیشان، کسانی‌که اعتقادی به آن ایدئولوژی ندارند، اما جرات حرف‌زدن هم ندارند.

‫و هر چقدر عمر یک دیکتاتوری بیشتر می‌شود، به تعداد دوگانه‌اندیشان هم افزوده می‌شود ‫و انقلاب زمانی اتفاق می‌افتد که دوگانه‌اندیشان دیگر نترسند ‫و به خیابان‌ها بیایند و ناگهان نظام ظرف چندروز فرومی‌پاشد. ‫یک نفر باید این جرقه‌ای که به آتش تبدیل می‌شد را نگه دارد. ‫پس کسانی‌که این جرقه را نگه می‌دارند مهم‌اند ‫و دومین چیزی که خیلی مهم است این است که مخالفان باید جامعه را بفهمند.

‫کارشناسان مسایل شوروی و همه‌ متخصصان در شوروی ‫پیش‌بینی کرده بودند که اتحاد جماهیر شوروی ابدی است‫ و ما باید با این پیش‌بینی مقابله می‌کردیم. ‫بنابراین دوستم «آندره مارلیک» در سال ۱۹۶۹ یک مقاله نوشت ‫که اتحاد جماهیر شوروی فقط تا سال ۱۹۸۴ دوام خواهد داشت. ‫البته به‌خاطر کتاب ۱۹۸۴ «جرج اُورول» بود. ولی اون دقیقا پیش‌بینی کرد که ‫چرا اتحاد جماهیر شوروی فرو خواهد پاشید ‫و به‌خاطر این حرفش زندانی و مجازات شد.

‫بعد در سال ۱۹۸۵ گورباچف به‌قدرت رسید و ‫شروع به اصلاح و بازسازی شوروی کرد ‫که دقیقا مطابق با پیش‌بینی‌های مخالفان بود ‫و حتی زمانی‌که ما در زندان بودیم، ‫می‌فهمیدیم چه اتفاقی در جامعه در حال افتادن است ‫و چرا این ابرقدرت قدرت‌مند این‌قدر ضعیف شده. ‫ما از همه بهتر می‌دانستیم و مدام تلاش می‌کردیم که این آگاهی را به دنیا منتقل کنیم. ‫صحبت ما درباره تاثیر مخالفان بر مردم داخل کشور ‫و همچنین تاثیرشان بر غرب برای کمک به درک این جامعه بود.

‫چند دسته از مخالفان در شوروی وجود داشتند؛ ‫ملی‌گرایان، لیبرال‌ها، یهودیان ناراضی و اصلاح‌طلب‌ها. ‫آیا آن‌ها در یک کمپین با همدیگر کار می‌کردند یا هر کدام کمپین‌های خودشان را داشتند و با هم همکاری نداشتند؟

‫آن‌جا گروه‌های بسیار متفاوتی وجود داشتند ‫که سخت می‌شود توضیح داد. ‫چون شوروی متشکل از ملیت‌های مختلف بود. ‫ادیان زیادی تحت آزار و اذیت قرار داشتند. ‫تقریبا هر دینی به‌نوعی مظلوم واقع شده بود. ‫در خودِ جنبش حقوق‌بشر هم دیدگاه‌های بسیار متفاوتی وجود داشت. ‫مخالفان ممکن بود مارکسیست‌ها باشند، (خواهان) کمونیسم با چهره انسانی باشند. ممکن بود سلطنت‌طلب‌ باشند، یا‫ لیبرال کلاسیک یا برخی فعالان حقوق‌بشر باشند، مثل آندری ساخاروف ‫و علاوه بر این، البته، «کا‌ گ‌ ب» همیشه تلاش می‌کرد، ‫در درون جنبش‌ها چنددسته‌گی ایجاد کند.

به‌همین‌دلیل، مثل همه جنبش‌های مبارز در سراسرِ جهان، ‫تعارضات داخلی زیادی داشتند چون اهداف و

برنامه‌های متفاوتی داشتند و همچنین کا‌ گ‌ ب کشورهایشان نیز در حال فعالیت بودند ‫و به‌شدت تلاش می‌کردند تا درون‌شان تعارضات جدید ایجاد کنند. ‫بنابراین ساده نبود.

‫اما، پیش از هر چیز گفت‌وگوی میان هر گروه بسیار مهم بود چون از دید کا گ ب، ‫آزاداندیشی غیرقانونی بود. بنابراین از این دید ‫کمونیست‌های ساده‌لوح که به کمونیسم با چهره‌ای انسانی باور داشتند ‫که از نظر ما کاملا از واقعیت به‌دور بودند، ‫اما همین‌که آن‌ها آزادانه در مورد دیدگاه‌‌شان بحث می‌کردند، ‫برای نظام بسیار خطرناک بود. پس همه مخالفان را سرکوب می‌کردند ‫و سازمان‌دهی یک همکاری واقعی، کار ساده‌ای نبود.

‫به همین خاطر بود که گروه «هلسینکی» را ایجاد کردیم. ‫در ادامه به گروه هلسینکی خواهیم پرداخت اما قبل از آن، مشکل من این نبود که‫ گروه‌های مختلف زیادی وجود داشت، چون ‫خوب بود که وجود داشتند، چون هر کدام مخاطب خاص خودشان را داشتند. ‫مشکل من این بود که من به‌طور هم‌زمان عضو دو جنبش بودم ‫و این تبدیل به مشکل شد چون از من می‌پرسیدند چرا عضو آن یکی جنبش هم هستم؟ ‫من آن‌جا عضو بودم. ‫تعداد خیلی کمی بودند که به‌طور همزمان هم عضو جنبش یهودی‌های ناراضی ‫و هم عضو جنبش حقوق‌بشری بودند که ‫در آن آندری ساخاروف راهنمای من بود.

‫پس شکی نیست که مقاومت زیادی درون این جنبش‌ها بود. ‫اجازه بدهید بگویم که جنبش یهودی‌های ناراضی هرگز مخالف جنبش حقوق‌بشری نبود. ‫آن‌ها احترام زیادی برای ساخاروف قایل بودند اما وقتی که ‫صهیونیست‌ها با آن‌ها همکاری کردند،‫ کا‌ گ‌‌ ب رویکردش را عوض کرد و ما را هم جزیی از آن‌ها در نظر گرفت. ‫چون این‌که بخواهی کشور را ترک کنی یک چیز است ‫و این‌که بخواهی رژیم را تغییر بدهی یک چیز دیگر است ‫و این چیزی بود که همیشه به من می‌گفتند. که نمی‌توانی هم یکی از ما باشی و ‫همزمان خشم کا‌ گ‌‌ ب را به‌جان بخری چون عضو جنبش حقوق‌بشر هم هستی.

‫در واقع داشتند می‌گفتند که باید تصمیمت را بگیری. ‫آیا تو جهان‌وطن هستی یا ملی‌گرا؟! من معتقدم هر دو طرف اشتباه می‌کنند. قدرت یک فرد از ارتباط او با ریشه‌هایش سرچشمه می‌گیرد. در عین‌حال توجه جهان به این دلیل به تو جذب می‌شود که درباره حقوق همه انسان‌ها صحبت می‌کنی. ‫به‌خصوص وقتی حرف از حقوق‌بشر و رنجی که دیگران کشیده‌اند، می‌زنی.

‫اما اگر کسانی بودند که احساس تعلق یا همبستگی با ۲ یا ۳ جنبش داشتند، ‫قضیه مشکل‌ساز می‌شد اما همزیستی این جنبش‌ها ‫برای مقابله با رژیم خیلی خوب بود. و زمانی‌که این جنبش‌ها اشتراکِ‌ مساعی می‌کردند، ‫مثل گروه هلسینکی، قدرت‌شان خارق‌العاده می‌شد.

‫من هیچ انتقادی از تو در مورد هیچ‌یک از جنبش‌های مخالف شوروی نشنیده‌ام. ‫اما افراد دیگری مثل «ولادیمیر بوکوفسکی» و «‫روی مدودف» که از بقیه انتقاد می‌کردن، وجود دارن. ‫چطور افرادی که در این جریان اعتراضی در ‫قطب‌های متفاوتی بودن با یکدیگر برای ‫سرنگونی رژیم شوروی کار می‌کردند؟ ‫فقط دارم به‌عنوان مثال می‌گم. ولادیمیر بوکوفسکی یکی از مخالفان سرسخت بود و ‫اساسا هر کسی که حتی اندک اصلاحی را در چارچوب رژیم ممکن می‌دانست، متهم به همکاری با رژیم می‌کرد. ‫روی مدودف که البته هنوز زنده است و در لندن زندگی می‌کند، فکر می‌کرد رژیم شوروی قابل اصلاح است. ‫چطور کسانی‌که این‌قدر نظرات متفاوتی دارند، می‌توانند با هم در یک جنبش همکاری کنند؟

‫خب حق با توست که من واقعا سعی می‌کردم به هیچ‌کدام از مخالفان انتقاد نکنم. چون ‫هر چند من خودم را در جنبش صهیونیستی خیلی فعال می‌دانستم، جنبشی که مردم در آن می‌خواستند از کشور بروند و من تقریبا برای همه احترام قایل بودم. ‫بنابراین با «سولژنیتسین» و ساخاروف و حتی مدودف و البته با بوکوفسکی دوست صمیمی شدم.

اما ‫فکر نمی‌کردم باید خیلی درگیر بحث‌های داخلی بین آن‌ها ‫در مورد این‌که چه چشم‌اندازی برای آینده شوروی در نظر دارند، بشوم.

‫نمی‌خواستی در بحث بین‌شان دخالت کنی؟

مناظره بین‌شان. ‫‫من شاگرد ساخاروف بودم، با او کار می‌کردم. در کنفرانس‌های مطبوعاتی‌اش به او کمک می‌کردم. من هم سخنگوی جنبش صهیونیسم و هم جنبش طرفدار حقوق‌بشر بودم. ‫در نتیجه من به بعضی از اظهارات سولژنیتسین انتقاد داشتم، ‫به‌خاطر مخالفتش با ساخاروف و ‫همچنین به‌عنوان جنبش یهودی با دیدگاه‌های او مشکل داشتیم. ‫چون او گرایش شدیدی به ملی‌گرایی داشت. ‫در عین‌حال، به‌عنوان یک سخنگو از تاثیر عظیمی که داشت، آگاه بودم. ‫تاثیر بسیار زیادی داشت و من واقعا از نوشته‌هایش استفاده کردم ‫تا برای دنیا توضیح بدهم که «گولاگ» چیست.

‫به‌خاطر سولژنیتسین، این کار هزار برابر راحت‌تر از قبل شده بود. ‫برای همین نمی‌خواستم حتی ذره‌ای از ارزش تاثیرش کم کنم. ‫تاثیری که از طریق کتاب‌ها و رفتار شجاعانه‌اش داشت. ‫در عین حال به‌شدت با دیدگاهی که او نسبت به آینده روسیه داشت، مخالف بودم. ‫اما من به‌هرحال داشتم روسیه را ترک می‌کردم. ‫قرار بود به ۲میلیون یهودی که می‌خواستند روسیه را ترک کنند، کمک کنم. ‫پس چرا باید به سولژنیتسین حمله می‌کردم؟ به‌خاطر دیدگاهش در مورد روسیه؟

من هر روز به ساخاروف کمک می‌کردم و با هم در مقابل کا‌ گ‌ ب مقاومت می‌کردیم. ‫برای همین بود که من کنار ساخاروف بودم و کمکش می‌کردم که نامه‌هایش را بنویسد ‫و با او در ارتباط بودم. من با همه چیزش موافق بودم. ‫با همه نوشته‌هاش. طرف‌دار مشتاقی بودم.

‫در مورد روی مدودف هم همان‌طوری که گفتم خیلی مهم بود که انتقادات شنیده بشود. ‫چون از نظر رژیم هر کسی که انتقاد می‌کرد دشمن بود.

من هرگز باور نداشتم که دیدگاه او (روی مدودف) درباره کمونیسم قابل‌اجرا باشد ‫و کاملا معتقد بودم که (کمونیسم) شر مطلق است. ‫هر چه بیشتر اصول کمونیسم را بپذیری،‫ بیشتر تبدیل به حامی حکومت تمامیت‌خواه می‌شوی.

‫تو معتقدی که کمونیسم نمی‌توانست اصلاح بشود؟

‫نه!‫ گورباچف که باور داشت ، وقتی هم شروع به اصلاح کرد همه‌چیز از هم پاشید. ‫چون کسی نمی‌تواند فقط یک‌ذره آزادی یا آزادی ناقص داشته باشد. ‫مردم یا آزادند و یا برده و ایده کمونیسم به بهانه برابری مردم را به بردگی کشاند. ‫پس بهش اعتقادی نداشتم.

دلیل این‌که چرا من این سوالات را پرسیدم را می‌دانی. ‫ما قبلا درباره‌ جناح‌ها و گروه‌های مخالف مختلف ‫درون ایرانی‌ها صحبت کرده بودیم که از حدود چند سال پیش ‫وقت‌شان به‌جای انتقاد از رژیم به انتقاد از همدیگر گذشته. ‫ولی با توجه به چیزی که خودت گفتی، با خیلی‌ها از جمله سولژنیتسین ‫که ملی‌گرای افراطی و مذهبی افراطی بود، موافق نبودی، اما فکر می‌کردی که انتقاد می‌تواند اثر منفی داشته باشد.

‫از مذهبی افراطی ممکن است اشتباه برداشت بشود. ‫او مذهبی افراطی مثل سپاه پاسداران ایران یا برخی بنیادگراهای دیگر ‫در اسلام و مسیحیت و یهودیت نبود. او شخص مذهبی‌ای بود ‫و به آینده روسیه بزرگ باور داشت ما این‌جا یک اختلاف نظر آشکار داشتیم. ‫ولی همزمان، او همکاری قابل‌توجهی با هیات حقوق‌بشر داشت تا بتوانیم مساله‌مان را به‌گوش جهانیان برسانیم.

‫اصل ماجرا همین است. هر کسی که بتواند به جنبش برای سرنگونی رژیم کمک کند، ‫یک متحد بالقوه است و نباید دشمن شناخته شود.

‫دقیقا.

لینک به مصاحبه کامل ناتان شارانسکی با ایران وایر



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy