
می پرسم : نود و نه در صد شان؟
میگوید : آن یک در صد مابقی شان یا حافظ شناس اند ، یا تحلیلگر سیاسی و کارشناس مسائل بین المللی اند ، یا ژنرال شاه!
میگویم : یعنی شاه خدا بیامرز اینهمه ژنرال داشت ؟ اینها پس روز مبادا کجا بودند؟
میگوید: اگر خودشان ژنرال شاه نبودند پدر خدا بیامرز یا پدربزرگ مرحوم شان با آن اعلیحضرت رحمتی پالوده میل میفرموده اند!
این استاد خدا بیامرز مان زنده یاد مرحوم مجتبی مینوی که مثل خود ما اعصاب درست حسابی نداشت و با دیدن اوضاع شلم شوربای ممالک محروسه خیلی سریع جوش میآورد میزد کاسه کوزه شاعران ومتشاعران و شامورتی بازان را بهم میریخت میگفت: اگر ما به تعداد شاعران ایران گاو میداشتیم می توانستیم شیر وماست دنیا را تامین کنیم!
این رفیق مان آقای اسدالله میرزا هم معتقداست تنها کسی از جمعیت زنده ومرده ایران که شاعر نیست خواجه حافظ شیراز ی است !
آقای اسدالله میرزا چند وقت پیش همراه ما آمده بود شب شعر.
آنجا کنار دست مان نشسته بود چای دیشلمه تازه جوش کهنه دم را با یک فقره زولبیای فرد اعلای وطنی می لمبانید چپ و راست هی نصیحت مان میکرد که : آقا جان ! یکوقت عصبانی نشوی ها ! معقول بنشین اینجا سر جات چای دیشلمه ات را بخور لام تا کام حرف نزن!
آخر آدم چطوری با دیدن اینهمه حافظ شناسان و حافظ پژوهان نرینه ومادینه (مخصوصا مادینه شان که انگاری در درون شان یک امام خمینی خوابیده است عصبانی نشود؟)
در دوره آن خدا بیامرز هر کس از عمه جانش قهر میکرد یا میرفت خواننده میشد یا روشنفکر ! حالا الحمدالله به برکت این انقلاب پر شکوه! از در و دیوار حافظ شناس و حافظ پژوه و ایضا« استاد » میبارد و بقول مرحوم مجتبی مینوی اگر به تعداد حافظ شناسان و حافظ پژوهان و استادان و کارشناسان امور بین المللی مان گاو میداشتیم می توانستیم شیر و ماست دنیا را تامین کنیم!
آقای اسدالله میرزا مدام بما میگوید عصبانی نشو! مگر میشود آدم عصبانی نشود؟
در هجا ، گویی دشنام مده ، پس چه دهم؟
مرغ بریان دهم و بره و حلوا و حریر؟