Sunday, Aug 17, 2025

صفحه نخست » تحلیل انتقادی نظریه ولایت اشغالگر، مصدق کاتوزیان

sarkoob.jpgچارچوب‌های تحلیلی در علوم سیاسی نه تنها ابزار فهم واقعیت، بلکه عامل شکل‌دهی به رفتار جمعی و سازماندهی کنش‌های سیاسی هستند. همان‌طور که جرج باکس، آمارشناس برجسته، یادآور می‌شود: «همه مدل‌ها غلط‌اند، اما بعضی مفیدند». پرسش اساسی این است که کدام مدل‌ها، با وجود نادرستی یا ساده‌سازی ذاتی‌شان، می‌توانند در جهت تغییر مثبت به کار گرفته شوند. کدام‌ها، به‌واسطه بنیان‌های تقابلی و حذف‌گرایانه، زمینه‌ساز چرخه‌ سرکوب و تکرار بحران‌ می‌شوند.

روایت‌های دوقطبی، اعم از مذهبی یا سکولار، بر تقسیم جهان به دو اردوگاه «ما» و «آن‌ها» استوارند -- «ایمان و کفر»، «خیر و شر»، یا معادل‌های ایدئولوژیک و سیاسی آن. این روایت‌ها، پیچیدگی‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را بشدت ساده می‌کنند و مانع تحلیل چند بعدی و سیاست‌گذاری عقلانی می‌شوند.

پیامدهای این رویکرد عبارت‌اند از

یک - فروکاستن واقعیت به یک بعد، و حذف ظرایف و چندگانگی‌های اجتماعی.

دو - برچسب‌زنی و طرد مخالفان با انگ دشمن یا خائن

سه - ایجاد خود-بر-حق‌پنداری مطلق و مقاومت در برابر نقد و اصلاح

چهار - جایگزین کردن بسیج هیجانی به جای سازماندهی عقلانی

پنج - بازتولید چرخه خشونت و دشمن‌سازی دائمی.

شش - وابستگی به رهبری کاریزماتیک یا ولی، به جای نهادهای پایدار

در یک نمونه‌ معاصر، مدل و نظریه «ولایت اشغالگر» نهاد ولایت مطلقه فقیه را به ‌عنوان یک قدرت اشغالگر داخلی معرفی می‌کند که حاکمیت ملی را مصادره کرده و شهروندان و دولت را از زیست سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حذف کرده است. حامیان این مدل بر این باورند که تنها از طریق بسیج ملی می‌توان به استقرار حکومتی سکولار و ملی رسید -- چشم‌اندازی که آن را با آرمان‌های انقلاب مشروطه هم‌راستا می‌دانند.

با وجود ظرفیت بالقوه این مدل برای مرزبندی سیاسی، نقطه ‌ضعف بنیادین آن در برداشت تاریخی است: ندیدن این واقعیت که اسلام سیاسی و نهاد ولایت مطلقه فقیه نه پدیده‌ای بیگانه، بلکه برآمده از اندیشه آیت‌الله خمینی و اقلیت سازمان‌ یافته‌ای از روحانیت شیعه است که در بستر تحولات سیاسی-اجتماعی قرن بیستم ایران رشد کرد.

یکی دیگر از وجوه قابل انتقاد نظریه «ولایت اشغالگر» تأکید بر نقش «اصلاح‌طلبان ولایت‌مدار» است. تاکید بر این است که این طیف، در بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز، با پناه‌بردن به ولی‌فقیه و تلقی او به‌عنوان «خودی»، عملاً در بازتولید ساختاری سیاسی سهیم و این علت بحران است. به نظر معتقدان به این مدل، جز میرحسین موسوی نخست‌وزیر سابق که از سال ۱۳۸۹ در بازداشت خانگی به سر می‌برد و نیز زندانیان سیاسی معترض فعلی و سابق (از قبیل مصطفی تاجزاده، نرگس محمدی، ابوالفضل قدیانی و فاطمه سپهری) که عملاً از اردوگاه اصلاح‌طلبی متعارف فاصله گرفته‌اند، بخش غالب این جریان با مواضع خود استمرار وضع موجود را تضمین کرده، از جایگاه ملی جدا شده شده و در برخی مقاطع حتی به نیرویی ضد ملی تبدیل شده‌اند.

اصولگرایان نیز، در پیوند آشکار با مبانی ایدئولوژیک و منافع ساختاری ولایت مطلقه، بازوی اصلی تثبیت آن بوده‌اند. ائتلاف پنهان و آشکار این دو جریان--یکی در مقام مجری نرم‌افزار سیاسی و دیگری در مقام ضامن سخت‌افزاری قدرت--نظام موجود را در برابر فشارهای اجتماعی و تحولات سیاسی ایمن کرده است.

پیامدهای خواسته و ناخواسته این مدل

کار ویژه خواسته مدل «ولایت اشغالگر» در این است که با افشای نقش هم‌زمان اصلاح‌طلبان ولایت‌مدار و اصولگرایان، خطوط جبهه سیاسی را شفاف کند و مانع از استمرار توهم «اصلاح از درون» شود. این شفاف ‌سازی، از منظر بسیج نیروهای سکولار-ملی، مزیتی راهبردی محسوب می‌شود.

اما پیامد ناخواسته آن، خطر طرد کامل بازیگرانی است که هرچند در گذشته همسو با ولایت بوده‌اند، اما در شرایط گذار می‌توانند به ائتلاف‌های دمکراتیک بپیوندند. چنین طردی، ظرفیت اتحاد ملی را محدود کرده و می‌تواند چرخه «خودی/غیرخودی» را--که یکی از ستون‌های استبداد کنونی است--در قالبی جدید بازتولید کند.

تجربه‌های تاریخی

مرور جنبش‌ها و ایدئولوژی‌های قرن بیستم و بیست ‌و یکم نشان می‌دهد که چنین مدل‌هایی، حتی اگر با نیت رهایی و عدالت آغاز شوند، می‌توانند به نتایج ناخواسته و فاجعه‌بار بینجامند.

فداییان اسلام: که با آرمان جامعه پاک، به ترور و انزوای اجتماعی و تقویت سرکوب امنیتی دامن زدند.

تشیع علوی شریعتی: که با ایده «شیعه یک حزب تمام» و دفاع از حزبی خالص‌ سازی ‌شده به نام «حزب‌الله» با سازوکار «امت و امامت»، دوگانه حق و باطل تاریخی را به ساختاری سیاسی-ایدئولوژیک تبدیل کرد. این مدل در عمل به قطبی‌سازی شدید مذهبی، حذف نیروهای غیر هم‌ عقیده و زمینه‌سازی برای الگوی رهبری کاریزماتیک و اقتدارگرا منجر شد.

غربزدگی فردید: که با تقابل شرق معنوی و غرب مادی، به دشمن ‌سازی فرهنگی و رکود علمی کمک کرد.

کمونیسم ایرانی: که با شعار طبقه کارگر در برابر بورژوازی، عملا دیکتاتوری حزبی را به وجود آورد.

ولایت فقیه خمینی و رویکرد «کشف‌الاسرار»: که با ساختن دوگانه «اسلام راستین» در برابر «اسلام تحریف ‌شده» و «دشمنان دین»، مشروعیت حکومت دینی را بر نفی و حذف مخالفان بنا کرد. او در جایی می‌نویسد: «فقیه عادل باید بر امور مسلمین ولایت مطلقه داشته باشد تا دشمنان اسلام و منحرفان را سر جای خود بنشاند». این منطق، پس از انقلاب، به سرکوب گسترده سیاسی، اعدام‌های دسته‌ جمعی، حذف قضایی و امنیتی منتقدان، تثبیت استبداد مذهبی و فاصله گرفتن کامل از آرمان عدالت و آزادی انجامید.

جمع‌بندی

مدل «ولایت اشغالگر» از نظر توان بسیج سیاسی، شباهت‌های قابل توجهی با ایدئولوژی‌های بزرگ قرن گذشته دارد. در این نظریه، تداوم منطق دوقطبی، حذف مخالف و تمرکز قدرت، موجب می‌شود که خطر باز تولید چرخه‌ سرکوب و نابودی امکان اصلاح‌پذیری را به همراه داشته باشد. نقد اصلاح‌طلبان ولایت‌مدار و اصولگرایان به ‌عنوان دو ستون اصلی بنای ولایت، ضرورتی تحلیلی است؛ اما باید مراقب بود که این نقد، به سیاست طرد فراگیر و باز آفرینی ساختار انحصارگرایانه که قرار است برچیده شود، منجر نشود.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy