Sunday, Aug 17, 2025

صفحه نخست » بانویی در بند، ملتی در امتحان؛ نه به اعدامِ شریفه محمدی، پارسا زندی

zandi.jpgای فرزندان این خاک کهن،
روزگار ما دفتر خون است و هر سطر آن نشان از رنج زنی آزاده دارد. گویی فلک، زنان این سرزمین را به محنت آزموده است؛ گاه در میدان نبرد خاموش، گاه در بند دادگاهی بی‌رحم، و گاه بر پای چوبه‌ای که به نام قانون و به حقیقت بر بنیاد کین استوار است.
اینک، نامی دیگر بر این دفتر افزوده شده است:
شریفه محمدی، دختری از آذربایجان، مادری برای آیدین ۱۳ ساله، و بانویی که دلش در هوای آزادی کارگران و رهایی مردمش می‌تپید. او را به جرم سخن، به جرم خواستن، و به جرم مهرورزیدن به انسان‌ها به مرگ محکوم کرده‌اند.

حکایت تمثیلی
در کتاب‌ها آورده‌اند که روزی شهری گرفتار خشکسالی شد. بزرگی در آن دیار بود که شبانه آب چشمه‌ها را به خانه‌ها می‌رساند، بی‌آنکه نام خود آشکار سازد. حاکم شهر چون دید مردم دل در گرو آن نیکوکار نهاده‌اند، بیمناک شد. فرمان داد تا او را به زندان افکنند و در باره‌اش گفتند: «این مرد بر ضد حکومت شوریده است.» پس او را به قتل رساندند. اما همان شب، باران بارید و چشمه‌ها جوشید و مردم دانستند که آن مرد نیکوکار، بی‌گناه کشته شده است. پس بر حاکم شوریدند و او را از تخت به زیر کشیدن
عزیزان هموطن:
حال ما نیز چنین است: بانویی که روشنی‌بخش سفره‌ی کارگران بود و در اندیشه‌ی نان و آزادی، او را شورشی نامیده‌اند تا به مرگ حواله کنند. نمی‌دانند که خون او، اگر بر خاک ریزد، چشمه‌ای خواهد جوشید و درختی خواهد رویید که هزاران برگ و بار بیاورد.

زنان وطن؛ سروهای سربلند
زنان این میهن، اگرچه سال‌هاست در بندند، اما همچون سرو در باد ایستاده‌اند. اگر خانه را بر دوش دارند، اگر فرزند را با خون دل می‌پرورند، اگر در میدان کار رنج می‌برند، باز هم سنگینی تاریخ بر شانه‌ی آنان است.
چه بسا مادرانی که فرزندانشان را در جنگ و زندان از دست دادند؛ چه بسا دخترانی که به جرم «خواستن آزادی» قربانی شدند. و امروز، شریفه محمدی، ادامه‌ی همان راه است؛ نه نخستین و نه واپسین.

خطاب به وجدان‌ها
ای اهل ایران،
اگر امروز خاموش باشیم، تاریخ خواهد نوشت: «مردمانی بودند که دیدند مادرانشان را به پای دار بردند، و لب فروبستند.»
مگذارید چنین ننگی بر نام ما بماند.
به پا خیزیم، به اعتراض مدنی، به آگاهی‌رسانی، به همبستگی؛ که هیچ شمشیری در برابر صدای همگان تاب نیاورد.

ای جهانیان،
بشنوید! در ایران مادری به پای دار می‌رود، نه به جرم خون‌ریزی، که به جرم عدالت‌خواهی. این حکم، نه عدالت است و نه قانون؛ که عدل، جان را پاس می‌دارد و قانون، بی‌گناه را نمی‌کشد.
---------------------
پایان سخن

باری، اگر شریفه را به مرگ برند، آیدین یتیم خواهد شد، و داغی تازه بر دل وطن خواهد نشست. اما یقین بدانید که خورشید را هرگز نتوان کُشت؛ بانوان این سرزمین، چون آفتاب، در بند نیز می‌تابند و در اسارت نیز سروبالایند.

پس ما همگی یک‌صدا می‌گوییم:
نه به اعدام، نه به ظلم، آری به زندگی، آری به آزادی.

و تاریخ گواهی خواهد داد که در این روزگار سخت، فرزندان ایران، مادران خود را تنها نگذاشتند.

پارسا زندی (مشاور حقوقی)



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy