روزِ نجات ایران در زیر سایه کودتای ۲۵ مرداد
آن لحظهای که مصدق فرمان شاه را در عزل خویش پاره کرد، کودتا انجام شد و 28 مرداد تحقیقاً یک ضد کودتا علیه کسانی بود که سودای سرنگونی نظام پادشاهی و همه دستاوردهای مشروطه را داشتند و کمک غرب به ایران فقط نتیجه یک همپوشانی تاریخی در منافع مشترک ایران، امریکا و انگلیس در جنگ جدید سرد بین بلوک غرب و شرق بود که از سوی این دو کشور برای مقابله با کودتای 28 مرداد به شاه مساعدت شد...
اما اینکه "روشنفکر" چپ ایرانی در همنوازی با ملی-مذهبیون برای دههها سالگرد واقعه 28 مرداد را به عنوان کودتا همچون ادعای صد هزار زندانی سیاسی و آتش زدن سینما رکس و صدها تهمت ناجوانمردانه دیگر به خورد تاریخ معاصر داد، اما هرگز نخواست بفهمد چطور ممکن است بالاترین مقام یک کشور علیه خودش کودتا کند!؟ از آن بیشمار لطیفههای ملالآور نسل 57 است که از بس تکرار کرده، هم خودش و هم در آن سوی آبها، باراک اوباما هم باور کرده! عذرخواهی اوباما بابت "کودتا"ی 28 مرداد به احتمال زیاد نتیجه دلجویی از پیرکودکانی بود که به گفته ظریفی، خودشان خواستند اینگونه زندگی کنند...
گرچه این حرفها دیگر برای نسل جوانی که با چشمان باز و خرد تاریخی مبانی استدلال چپ ایرانی را از ریشه میزند پشیزی ارزشی ندارد، اما بیایید از منظری دیگر به این موضوع نگاه گنیم.
بهتر نبود اگر مصدق پیروزِ ماجرا میشد؟ بعد به عنوان رئیس جدید کشور نردبان ترقی حزب توده را در شریانهای قدرت و با برگزاری نمایشهای خیابانی الیت و درسخواندهها با سرهایی پر از سودا در تحقق آرمان زحمتکشان رقم میزد و یک چند سالی کشور در هیجان ناشی از شعارهای ضد انگلیسی، امریکایی و ضد امپریالیستی از فقر به خاک سیاه مینشست و حزبی که اکنون نفوذ گستردهاش در بین اقشار کارگر و درسخوانده و ارتش به هژمونی رهبران اعتراض و امیران ارتش تغییر یافته در یک آن، با کودتای حساب شده و برپایی دریایی از خون، جمهوری دموکراتیک سوسیالیستی ایران را به عنوان یکی از اقمار پر افتخار بلوک شرق پردهبرداری میکرد...
الگویی که در طی دو دهه در جنگ قدرت بین ناسیونالیستهای رادیکال غربستیز، کمونیستها و اسلامگرایان در عراق و سایر کشورهای خاورمیانه عمدتاً با قتل عام خاندانهای سلطنتی و کشتار هزاران نفر به تناوب انجام شد. مسیری که متاسفانه اکنون هم بسیاری در لباس دموکراسی و حقوق بشر برای اعلام جمهوری دوم در سرهای پر از سودای خود برای ایران بعد از ج ا میپرورانند.
وقوع این سناریوی خیالی برای ایران در دو وضعیت مشخص قابل بررسی است:
یا تبدیل میشدیم به یک عراق مستقل - مستقل از همه چیز، مثل ایران مستقل امروز- با حکمرانی شخصیتی مانند صدام حسین یا حتی خشنتر از او.
یا میشدیم مثل یکی از اقمار بلوک شرق همچون تاجیکستان، گرجستان و غیره.
در حالت اول جنگ بین ایران و عراق زودتر از سال ۵۸ اتفاق میافتاد.
در حالت دوم برای حدود چهار دهه تحت قیمومیت شوروی و اجتناب از وقوع فاجعه ۵۷ احتمالاً بدون جنگ با عراق، زندگی سخت و ملالآور استالینیستی را تحمل میکردیم تا روز فروپاشی شوروی که ایران دوباره استقلال خود را باز مییافت؛ در عوض شاید مسیر تکوین اسلامِ ملهم از کمونیسم و تولید ایدئولوژیهای رادیکال در خاورمیانه متوقف میشد و اکنون مردمی بودیم که تجربه زیست در یک نظام توتالیتر را دارد و به احتمال زیاد مثل تاجیکها شاید بیشتر قدر اسطورهها و مفاخر ملی خود را میدانستیم و کسانی همچون شاملو با سخره گرفتن مفاخر ایرانی و ضدیت با هرچه رنگ و بوی ایرانی دارد، حال و آیندهی روشنِ کودکانمان را در ابهامِ مدائن فاضله و ناکجاآباد نابود نمیکردند.
شاید به جای آموختن سیاست از فیدل، چه گوارا، محمد و علی... مرزباننامه، قابوسنامه، سیرالملوک و نصیحهالملوک میخواندیم تا با اندیشه بازتری در تاریخ این سرزمین نظر کنیم و قبله خود را به سوی تمدنی میچرخانیم که دیوانسالاران دانای ایرانی با شگفتی تمام مفهوم دولت را از زبان عربی (چرخیدن، تغییر، تبدیل و جایگزین شدن) مدبرانه به مفهوم «بخت، اقبال، ثروت، سعادت، جاه، گردش ثروت، و خوشبختی و دارایی از شخصی به شخص دیگر و ...» پیوند زدند تا وظیفه ذاتی و کارکرد دولت را تنها در حفظِ امنیت و تحققِ بخت و اقبال و تولید ثروت در جامعه معرفی کنند.
شاید اکنون دین در جایگاه اصلیاش بود و روشنفکرانی به معنای واقعی وطندوست و میهنپرست به وجود میآمدند که مبنای منافع ملی را خنده یک کودک، رقص یک دختر و آرامش یک شهروندِ پیر ببینند نه در جدال سیاسی برای تحقق افکار ناکجاآبادی.
شاید هم با سفر در زمان گذشته ناشی از فضای کشوری تازه استقلالیافته، اکنون به جای بحث راجع به ماهیت بیعت و وکالت و نیابت و انواع شرط و شروط برای تنها مرجع نجات ایران، با ارج گذاشتن به خدمات اسطوره معاصر ایران -رضاشاه کبیر- مشغول مهندسی جز-به-جز در ساختن یک ایران باشکوه بودیم.
و شاید اکنون به جای هجمه سازمانیافته دشمنان ایران در بیاثر کردن تلاشهای تنها شانس نجات ایران، وجودش را قدر می دانستیم.
شاید به جای باران تحلیلهای انتزاعی و بیارزش در بازی با کلمات قصار سیاسی، این مخالفان برای یکبار هم که شده وضع اسفبار خودشان را تحلیل و بررسی میکردند که چرا به رغم این همه شرایط عینی و ذهنی تغییرات اساسی در ایران، جز سواری بر موج اعتراضات مقطعی، و شرط و شروط گذاشتن برای شاهزاده و تیمش هیچ هنر دیگری بلد نیستند.
شاید امروز نجات ایران در اولویت بود و قلمها چنین بیپروا در خدمت قلع و قمع تحقق رویای ایرانِ آزاد قرار نمیگرفت...

تابلوی مفسرین بی نقص جهان، ابوالفضل محققی