فرزانه روستایی
ایران در آستانه بحرانی چندوجهی قرار دارد: خطر درگیری مستقیم با اسرائیل، احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت. در چنین شرایطی، علی خامنهای ـ رهبر جمهوری اسلامی ـ بیش از هر زمان دیگری به نماد انفعال و در عین حال تشدید سیاستهای تهاجمی بدل شده است. برای درک این تناقض، باید به روانشناسی خاص او نگریست.
ذهنیت محاصرهای
خامنهای از ابتدای رهبری جهان را صحنه «توطئه دائمی» علیه ایران دیده است. برای او، بحران یک وضعیت استثنایی نیست، بلکه حالت طبیعی حکومت است. همین ذهنیت سبب میشود هر امتیاز دیپلماتیک، نشانه شکست و عقبنشینی تلقی شود.
وسواس بقا
بقای شخص خود و خانواده و نیز بقای نظام برای او اولویت مطلق است. خامنهای در لحظههای خطر به پناهگاه میرود و تصمیمها را از فاصله امن و از طریق حلقه امنیتیاش هدایت میکند. استراتژی همیشگیاش «خریدن زمان» و فرسایش طرف مقابل است.
حافظه جنگ
جنگ هشتساله ایران و عراق برای خامنهای الگوی اصلی مدیریت بحران باقی مانده است. او همچنان به همان منطق وفادار است: صبر طولانی، مقاومت در برابر فشار، و اتکا به نیروهای نیابتی. همین ذهنیت، هزینههای اقتصادی و اجتماعی امروز را برایش کماهمیت جلوه میدهد.
انزوای ادراکی
حلقه محدود مشاوران امنیتی و ایدئولوژیک، رهبر ایران را در دایرهای بسته نگه داشته است. این انزوای ادراکی باعث میشود تصمیمهای کلان او بر پایه اطلاعات ناقص و روایتهای یکجانبه شکل بگیرد؛ وضعیتی که خطر خطای محاسباتی را افزایش میدهد.
پارادوکس انفعال-تهاجم
خامنهای در سطح شخصی منفعل است: دوری از افکار عمومی، پناه بردن به مکانهای امن و اجتناب از مواجهه مستقیم. اما همزمان در سطح سیاست، دست نیروهای تهاجمیتر را باز میگذارد: از ادامه غنیسازی تا تقویت عملیات نیابتی. این تناقض، بازتاب روانشناسی دوگانه اوست؛ ترکیبی از ترس عمیق و نیاز به نمایش اقتدار.
جمعبندی
رفتار علی خامنهای در این روزها تنها نتیجه محاسبات سیاسی نیست، بلکه ریشهای روانشناختی دارد. ذهنیت محاصرهای، وسواس بقا، خاطره جنگ، انزوای ادراکی و پارادوکس انفعال-تهاجم، همه با هم الگویی ساختهاند که مصالحه را دشوار و خطر خطای محاسباتی را بیشتر میکند. درک این الگو برای هر تحلیلی از آینده بحران ایران ضروری است.

مذاکرات بهزاد نبوی با اژهای و قالیباف

حاصل یک سالواندی ریاست، دلبستگی دختری در ایروان